< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : كلام واقسام آن

در صوت بحث كرديم بعد وارد بحث حرف شديم حال نوبت به بحث كلمه است ولي مصنف در كلمه بحث نكرده و وارد بحث كلام شده است وجه اين كار شايد اين باشد كه كلام بمعناي اعم شامل كلمه هم مي شود يعني هم بر كلمه اطلاق مي شود و هم بر كلام بمعناي نحوي، بله اگر كلام به اصطلاح نحويين مراد باشد خواجه كلمه را مطرح نكرده است و ولي در بحث كلام و عقايد كلام اعم از كلمه و كلام بمعناي خاص است.

در عبارت خواجه داريم كه « وينتظم منها الكلام » اگر مراد از كلام درعبارت خواجه كلام نحوي باشد معناي انتظام كلام از حروف اين است كه از حروف با واسطه كلام منتظم مي شود يعني از حروف اول كلمه بوجود مي آيد وبعد از تركيب كلمات كلام پديد مي آيد، اما اگر كلام بمعناي اعم مراد خواجه باشد از حروف بدون واسطه كلام منتظم مي شود.

بهتر است كلام در عبارت خواجه بمعناي عام حمل شود؛ چرا كه خواجه درعلام كلام بحث دارد ودر اصطلاح اهل كلام معناي عام كلام اراده مي شود، چنانكه در كلام علامه اي حلي كلام بمعناي عام آن مراد است چرا كه مي گويد كلام آن است كه منتظم از حروف مسموعه است.

مرجع ضمير منها در « وينتظم منها الكلا » : 1. احتمال دارد كه اقسام حروف باشد؛ چرا كه در عبارت خواجه بعد از تعريف حرف اقسام حرف مطرح شد ( ص 151). 2. ممكن است خود حروف باشد، چرا كه اقسام حروف حروف است.

اقسام كلام :

الف) اگر مراد خواجه ازكلام معناي نحوي كلام باشد اقسام آن عبارتند از :

    1. كلام تام، كه خود دوقسم است يا خبري است ويا انشائي با اقسام كه دارد از امر، استفهام، تعجب، تمني وترجي.

    2. وكلام غيرتام، كه يا مركب تقييدي است يا مركب اضافي ويا مركب وصفي.

ب) اگر مراد از كلام معناي اعم باشد اقسام كلام به صورت ذيل است :

    1. کلام مفرد، كه همان كلمه است

    2. کلام مركب با تمام اقسام آن كه در قسم الف بيان شد.

درهرصورت چه مراد خواجه از كلام معناي نحوي آن باشد وچه كلام بمعناي عام آن مرادش باشد كه اعم از كلمه وكلام نحوي است، اين كلام ملفوظ است وغير از كلام نفسي اشعري است كه غير مفلوظ است. خواجه با عبارت « لايعقل كلام غيره » اشاره به رد اشاعره دارد وكلام نفسي را غير معقول مي داند، نه اينكه معقول باشد وباطل.

اشاعره : كلام اعم از كلام لفظي و كلام نفسي است وكلام نفسي عبارت است از كلام غيرملفوظ كه در درون خود ما است، مثل حديث نفس كه ماداريم، تا اينجا هم معقول است وهم اشكال ندارد، آنچه كه قابل فهم نيست اين است كه مي گويد كلام نفسي نه مدلول كلام لفظي است، نه علم به آن دركلام خبري ونه اراده وكراهت دركلام انشائي.

بعبارت ديگر چنانچه از اشاعره بپرسيم كه مراد از كلام نفسي مدلول كلام لفظي است مي گويد نه، اگر سوال كنيم كه مراد از كلام نفسي علم به كلام است در كلام خبري ويا اراده وكراهت است در كلام انشائي مي گويد نه. پس مرادشان از كلام نفسي چيست ؟

تفصيل مطلب : در كلام خبري چند امر داريم يكي مدلول موضوع ومحمول، ديگري نسبت بين موضوع ومحمول وسومي علم به اين نسبت كه منشاء تصديق است ويا علم به عدم نسبت كه منشاء تكذيب است؛ مثلا در « زيد قائم » هم زيد وهم قائم هردو مدلول دارد، وبين شان نسبت است حال يا نسبت ثابت است و يا منتفي وتصديق وتكذيب اين نسبت. پس سه چيز غير از لفظ داريم كه هرسه از سنخ علم است؛ يكي مدلول زيد و قيام، ديگري نسبت بين شان و سومي تصديق و تكذيب. سوال اين است كه كلام نفسي اگر كلام لفظي نيست و علم هم نيست چيست ؟

در كلام انشائي هم غير از لفظ دوچيز داريم يكي مدلول انشاء وديگري اراده وكراهت كه هر دو از سنخ علم است. اگر كلام نفس كلام لفظي نيست و علم هم نيست پس چيست؟

فان قيل : در خبر غير ازآن سه چيز كه شما گفتيد امرديگري هم داريم، و‌آن عبارت است از نسبت كه معلوم ما نيست؛ چرا كه وقت خبري را مي شنويم دوتا نسبت در ذهن ما ترسيم مي شود؛ يكي آن نسبت كه در خارج قائم است به طرفين و اين نسبت معلوم ما است وديگري نسبت كه معلوم ما نيست، اين نسبت درهرچند درذهن ما ساخته مي شود ولي معلوم ما نيست. دليل وجود چنين نسبتي اين است كه ما گاهي خبر مي دهيم از چيز هاي كه معلوم ما نيست. همين كه خبري مي دهيم نسبت وجود دارد ولي اين نسبت معلوم ما نيست. پس اين نسبت كه در ذهن ما ساخته مي شود، غير از آن نسبت است كه به طرفين در خارج قائم است، در ذهن ما آمده و معلوم ما است، البته در جايي كه علم به خارج داريم هم نسبت ساختگي را داريم كه معلوم ما نيست، ولي ما به آن توجه نداريم. همين نسبت ساختگي كلام نفسي است.

متن : و ينتظم منها؛ اى من اقسام الحروف ( تعليل براي اينكه مرجع ضمير اقسام حروف است ) فانّها ( اقسام حروف ) هى المذكورة ( ذكرشده در عبارت مصنف ص151 ) اومن الحروف فانّ اقسام الحروف حروف لا محالة. الكلام‌ (1) ان حمل على مصطلح النحويّين ( يعني كلام در مقابل كلمه ) فانتظامه ( كلام ) من الحروف بالواسطة لانّه ينتظم منها ( حروف ) الكلمة أولا ثم ( بجاي ثانيا ) من الكلمات الكلام (2)‌ وان حمل على اعمّ منه ( كلام به اصطلاح نحويين ) ـ اعنى ما ( كلام ) يساوق اللفظ الموضوع ( لفظ موضوع شامل كلمه وكلام هردو مي شود ) ـ كان الانتظام اعمّ من ان يكون بواسطة او بغيرها ( اگر كلام گفتيم وكلمه را اراده كرديم انتظامش از حروف بي واسطه است واگر كلام گفتيم وكلام به اصطلاح نحويين را اراده كرديم انتظامش از حروف باواسطه است ) و لعلّ هذا ( معناي دوم كلام ) هو مصطلح اهل الكلام.

( شاهد براينكه كلام در اصطلاح اهل كلام معناي اعم دارد :) قال الشارح العلّامة : « هذه الحروف المسموعة اذا تالفت تالفا مخصوصا اى بحسب الوضع ( تركيب بحسب وضع واضع دارد. لفظ مهمل تركيب بحسب وضع ندارد ) سمّيت كلاما فحدّ الكلام على هذا هو ما انتظم من الحروف المسموعة » انتهى‌.

باقسامه‌، وهى ( اقسام ) (1) علي الاوّل ( بنابر انكه مراد ازكلام درعبارت مصنف كلام به اصطلاح نحويين باشد ) التام الخيرى و الانشائى باقسامه و غير التام التقييدى و غيره ( تركيب اضافي وتوصيفي ) (2) و على الثانى ( كه مراد از كلام درعبارت خواجه معناي اعم باشد ) يريد المفرد و المؤلف ( صفت مولف :) الّذي هو كالجنس للاقسام المذكورة ( يعني مركب تام با اقسامش وغير تام كه مركب تقييد وغير تقييدي است ).

و لا يعقل كلام غيره‌؛ اى ( تفسير غيره ) غير المنتظم من الحروف و هذا ردّ على الاشاعرة القائلين بالكلام النفسى و هو على زعمهم معنى قائم بالنفس مدلول للكلام اللفظى و مغاير للعلم بمدلول الخبر فى الخبر و الإرادة و الكراهة فى الامر و النهى.

و هذا غير معقول ( كلام نفسي اشاعره كه منتظم از حروف نيست اصلا معقول نيست نه اينكه معقول باشد وباطل ) مي گويد لانا اذا قلنا زيد قائم فليس هاهنا ( خبرليس ) غير مدلولى هذين اللفظين و غير النسبة الواقعة بينهما و غير علمنا بثبوت تلك النسبة ( كه منشاء تصديق است ) او بانتفائها ( نسبت/ كه منشاء تكذيب است ) ( اسم ليس :) معنى اخر يتصور كونه مدلولا لهذا الكلام ( زيد قائم ) ومجموع هذه الثلاثة ( دوتا مدلول، نسبت بين شان وتصديق وتكذيب ) هو العلم بمدلول الخبر.

و كذا اذا قلنا اضرب زيدا و لا تضربه ( زيد ) فليس هاهنا ( خبر ليس :) بعد تصور مدلولى اللفظين و النسبة بينهما ( اسم ليس :) سوى إرادة ضربه و طلبه او كراهة ضربه و الكف عنه.

فان قيل : بل هاهنا امر اخر ( غير از آن سه چيز ) اما فى الخبر فنسبة احد طرفيه الى الاخر القائمة بنفس المتكلم و هى مغايرة للعلم لان المتكلم قد يخبر الا يعلمه‌ ( چون خبر مي دهد نسبت وجود دارد ولي معلوم نيست. پس اين نسبت كه معلوم نيست وقائم به نفس متكلم است كلام نفسي است ).

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo