< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : حركت قبل وبعد از قرع

گفتيم در قرع كه يكي از منشأ پيدايش صوت است دو تا حركت واقع مي شود يكي حركت قبل از قرع و ديگري حركت بعد از قرع، درحركت قبل از قرع خود قارع و مقروع حركت مي كنند ودر حركت بعد از قرع هواي متوسط فشرده و متموج مي شود و ابن تموج به گوش ما مي رسد.

حركت قبل از قرع : درحركت قبل از قرع وجود حركت قارع ويا حركت قارع ومقروع باهم روشن است.

حركت بعد از قرع : حركت بعد از قرع وقتي است كه فارع با مقروع اصابت مي كند، به اين نحو كه هواي متوط فشرده شده و وقت كه به مقروع مي رسد پخش مي شود وحركت ثانيه بوجود مي آيد.

در حركت بعد از قرع سه چيز دخالت دارد، بعبارت ديگر معين توليد صوت اند؛ يكي صلابت قارع ومقروع ديگري ملاست قارع ومقروع و سومي كثافت وفشردگي قارع ومقروع.

قبلا ( ص131) گفتيم كه در قرع وقلع دوتا شرط داريم براي توليد صوت؛ يكي مقاومت قارع ومقروع وديگري شدت قرع. واز آنجاي كه صلابت، ملاست وكثافت قارع ومقروع زمينه مي شود براي مقاومت قارع ومقروع، گفتيم كه اين سه تا در توليد صوت دخالت دارند، زمينه مي شوند براي توليد صوت.

اگر قارع و يا مقروع نرم باشد، صلابت نداشته باشد، باقرع صوت توليد نمي شود؛ مثل اينكه دست را بزنيم روي هوا و يا آب، چرا كه هواي متوسط بين دست وهواي مقروع در هنگام حركت دست فشرده مي شود ولي چون مقروع كنار مي رود هوا پخش نمي شود تا هواي اطراف را متموج كند وحركت ثانيه بوجود آيد.

اگر دست را روي سنگ ناهموار بكوبيم فشار دست روي پستي وبلند وخلل وفرج آن گُم مي شود و حركت ثانيه بوجود نمايد توليد، چراكه هواي متوسط بين دست وسنگ نا هموار كه هنگام حركت دست فشرده مي شود هنگام اصابت دست به سنگ پخش نمي شود، بلكه در پستي وبلندي سنگ گُم مي شود، اما اگر دست را روي سنگ هموار بكوبيم هواي فشرده شده پخش مي شود و هوا متموج مي شود بعبارت ديگر حركت ثانيه بوجود مي آيد.

چنانچه دست را روي پنبه بزنيم چون متحلخل است حركت ثانيه توليد نمي شود، چرا كه هواي كه متوسط است بين دست وپنبه و هنگام حركت دست فشرده مي شود وقت كه دست به پنبه مي رسد هوا در خلل پنبه فرو مي رود، به اطراف پخش نمي شود كه تموج هوا يعني حركت ثانيه توليد شود.

سوال : آيا مي توانيم چيزي در جسم لين پيدا كنيم كه جانشين صلابت شود و بتواند در توليد حركت ثانيه كمك كند.

جواب : در صورتي كه قارع با شتاب بيايد در اين صورت هواي واسط بين قارع ومقروع به شدت فشرده مي شود و مي خواهد در مقروع نفوذ كند، و چون سرعت زياد است مقروع به راحتي وزود نمي تواند باز شود تا هواي فشرده شده را در خود جاي دهد، در اين صوت كانه مقروع صلب مي شود و هواي فشرده شده را پخش مي كند وهوا متموج مي شود وحركت ثانيه بوجود مي آيد.

مثال (1) : وقتي كه تازيانه را به آهستگي پايين بياوريم و روي آب بكوبيم صدايي توليد نمي شود، چرا كه تازيانه هوا را پس نمي زند و به آهستگي در آب فرو مي رود، ولي وقت كه با فشار و سيرعت تازيانه را پايين بياوريم هوا فشرده مي شود، باز نمي شود و زمان كه به آب بخورد هواي فشرده شده پخش مي و متموج مي شود.

مثال (2): هواي كه جزئش قارع و جزء ديگرش مقروع باشد در اين صورت گاهي قارع به نرمي حركت مي كند مثل نسيم كه مي وزد وگاهي قارع با فشار حركت مي كند مثل بادهاي تند كه وقت حركت مي كند هواي متوسط فشرده مي شود به هواي بعدي مي خورد و هوايي بعدي فشرده تر مي شود وهواي متموج شده پخش مي شود وحركت ثانيه بوجود مي آيد. در اين فرض قارع، مقروع و متوسط هر سه هوا است.

هواي قارع وقت كه به هواي متوسط مي خورد هواي متوسط به صوت دايره فشرده مي شود واين هواي فشرده شده وقت كه به هواي بعدي مي خورد دايره وسيع تر مي شود تا انيكه خيلي حجيم و بزرگ شود در اين صورت است به هواي بعدي كه مي خورد پخش و منعكس مي شود وحركت ثانيه بوجود مي آيد.

مثال (3) : وقتي كه تازيانه را به فشار حركت دهيم، هواي متوسط هم فشرده مي شود و اين هواي فشرده حركت مي كند و به هواي ديگر كه مقروع است مي خورد وهواي متموج پخش مي شود وحركت ثانيه توليد مي شود.

توجه داريم كه در هر سه مثال با اينكه مقروع لين است ولي چون قارع سرعت وشدت زياد دارد، مقروع باز نمي شود تا هواي متوسط را درخود جاي دهد بلكه آنرا پس مي زند وپخش مي كند وحركت ثانيه بوجود مي آيد.

متن : و امّا الحركة الثانية فهو انقلاب ( منقلب شدن، از حالت عادي خارج شدن ) الهواء و انضغاطه ( فشردگي هوا ) بينهما ( قارع ومقروع ) بعنف ( شدت )، و الصّلابة ( درمقابل لين ) تعين على شدة ضغط الهواء و الملامسة ( درمقابل خشونت ) أيضا ( تعين علي شدت ضغط الهوا ) لئلا ينتشر الهواء فى فُرَج ( پستي وبلندي ) الخشونة و التكاثف ( درقارع ومقروع ) اولى بذلك ( فشردن هوا ) لئلا ينفذ الهواء فى فرج التخلخل.

و ربّما كان الجسم المقروع فى غاية الرطوبة ( سهولت تشكل ) و اللين، و لكنّه اذا حمل ( حمله شود ) عليه ( مقروع ) بالقوّة ( نيروي شديد ) و كلّف الهواء المتوسّط ان ينفذ فيه ( مقروع ) او ينضغط ( فشرده شود ) فى ما بينهما ( قارع ومقروع ) لم يكن ذلك الجسم ( جسم كه لين است ) أيضا ( مثل جسم صلب واملس ) بحيث يُمَكِّن ( متمكن كند هوا ... ) الهواء المتوسّط ( مفعول يمكن :) ان ينفذ فيه ( مقروع لين ) و يشقّه فى زمان قصير، بل قاوم ( جسم مقروع لين ) ذلك ( نفوذ هوا ) و لم يندفع ( كنار نمي رود، پس نمي رود ) فى وجه ( برابر ) ذلك ( كه با فشار مي آيد )، الهواء المتوسّط ( فاعل لم يندفع )، بل قاوم ( هوا متوسط ) أيضا ( مثل مقروع ) القارع، لان القارع كان يسومه ( وادار مي كند هواي متوسط را ) انخراقا ( بشكافد ) كثيرا فى زمان قصير جدا. و ليس ذلك ( شكاف زياد درزمان كوتا ) فى قوّة ( توانايي ) القابل ( آب در مثال ما ) و لا فى قوة ( توا نايي ) الفاعل القارع ( تازيانه در مثال ما )، فامتنع ( قابل ) من الانخراق فقاوم ( قابل يعني آب ) فى وجه ( برابر ) القارع و ضغط معه المتوسّط ( يعني هواي متوسط )، فكانت المقاومة فيه ( مقروع لين ) مكان الصّلابة. ( پس مقاومت جسم لين بمنزله اي صلابت آن شده است )

و انت تعلم هذا اذا اعتبرت ( آزمايش كني ) امرارك السّوط ( تازيانه ) فى الماء برفق ( متعلق امرار/ يعني به نرمي )، فانك يمكنك ان تشقه ( بشكافي آب را ) شقا من حيث لا يلزمك فيه ( شق، تشقيق ) مئونة، فان استعجلت ( بر امرار سوط ) استعصى ( ماء ) عليك ( درمقابل تو ) و قاوم ( مقاومت مي كند در مقابل تازيانه ).

الهواء أيضا كذلك ( مثل آب است ) بل قد يجوز ان يكون الهواء نفسه يصير جزءٌ منه ( هوا ) مقاوما و جزء بينه ( مقروع ) و بين المزاحم القارع منضغطا، بل يجوز ان يصير الهواء اجزاء ثلاثة : جزءٌ منه قارع كالريح و جزء مقاوم و جزء منضغط بينهما ( متعلق يصير ) على هيئة من التموج‌

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo