< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بيان چند اصطلاح

گفتيم كه شعاع يا ضوء عرضي است قائم به محل وقائم به مقابل المحل و اين عرض را تقسيم كرديم به ذاتي وعرضي كه ذاتي را مي گوييم ضوء و عرضي را مي گوييم نور.شيخ لفظ ضوء، نور، شعاع را معنا نموده است و گفته كه درلغت بين ضوع، شعاع، نور فرق نيست ولي در اصطلاح بين اين الفاظ فرق است.

ضوء : كيفيت در مضي وجود دارد كه آن كيفيت را نمي شود گفت سودا، بياض، سرخ و رنگ هاي ديگر. پس اين كيفيت را با لون نمي شود يكي گرفت واين كيفيت ضوء است.

نور : دومين امر كيفيتي است كه ازمضي حاصل مي شود در جسم مقابل مضي؛ مثل روشني كه در قمر حاصل مي شود وقت كه در مقابل خورشيد باشد، به اين كيفيت نور گفته مي شود.

شعاع وبرق : ما روي اجسام چيزهاي را تخيل مي كنيم كه بنظر مي رسد مي درخشد؛ يكي درخششي است كه در جسم مقابل مضي وجود دارد اين درخشش برق است و ديگري درخششي است كه در خود مضي وجود دارد اين درخشش شعاع است.

شايد هم بشود بگوييم روي اجسام درخششي را تخيل مي كنيم ( نه اينكه چيزي را تخيل كنيم كه بدرخشد ) اين درخشش اگر در جسم مقابل مضي باشد برق است واگر درخود مضي باشد شعاع است.پس شعاع و برق هر دو عبارت اند از درخشش كه اگر كسبي باشد برق يا بريق است و اگر كسبي نباشد شعاع است.

روشني ذاتي وروشني عرضي : روشني كه مستفاد از چيز ديگر نباشد ذاتي است؛ مثل روشني خورشيد كه از خود خورشيد است، نه اينكه از چيز ديگر كسب كرده باشد، اما روشني كه مستفاد از چيزديگر باشد روشني عرضي است؛ مثل روشني ماه كه از مستفاد از روشني خورشيد است.

اقسام عرضي : عرض بر دو قسم تقسيم مي شود؛ چرا كه عرضي يعني روشني كسبي ومستفاد و روشني كسبي ومستفاد يا مستفاد از مضي است مثل روشني ماه كه از خورشيد كسب نموده است به اين گفته مي شود عرضي اول، ويا مستفاد از مستضي است مثل روشني زمين كه درشب مستفاد از ماه است و قبل از طلوع ويا اول غروب خورشيد مستفاد از هواي مستضي است، به اين گفته مي شود عرضي ثاني.

بعبارت ديگر روشني كسبي دو قسم است يا كسبي اول است مثل نور ماه كه از خورشيد كسب مي كند ويا كسبي دوم است مثل نور زمين كه مستفاد از ماه است درشب، ومستفاد از هواي مستضي است در روز قبل از طلوع ويا اول غروب خورشد.

ان قلت: هوا شفاف است و قبلاً مي گفتيم كه شفاف روشن نمي شود پس چگونه مي گوييد هوا روشن مي شود وزمين را روشن مي كند.

قلت : هواي خالص روشن نمي شود ولي هواي كه نزديك زمين است داراي اجزا و ذرات ريز زمين است و اين ذرات روشن مي شود و روشني آن بر زمين مي افتد.

دو اطلاق براي ظل :

1. معناي اول ظل : دو مثال براي عرضي وكسبي ثاني آورديم؛ يكي نور كه از قمر به زمين مي رسد در شب، و ديگري نور كه از هوا به زمين مي رسد در ابتداي غروب و طلوع خورشيد به اين قسم از عرض دوم ظل هم گفته مي شود.

تذكر : در هيئت وقت كه گفته مي شود مراد همين نور عرضي كسبي ثاني است.

2. معناي دوم ظل : گاهي ظل به مطلق روشني كسبي ثاني گفته مي شود چه كسب شده باشد از ماه وچه كسب شده باشد از هواي مستضي.

طبق اطلاق اول ظل اخص از عرض دوم است واطلاق دوم ظل مرادف با عرضي ثاني است.

متن : قال الشيخ ما حاصله : « انّ لفظ الضوء و النور و الشعاع يشبه ان لا يكون بينها كثير تفاوت فى وضع اللغة، لكنا نحتاج الى ان تفرق بينها ( سه لفظ ) فى استعمالنا اياها ( سه لفظ ) لانّ هاهنا ( در اين بحث كه ما داريم يعني بحث كيفيت مبصر كه از سنخ ضوء است ) ثلاثة معان متقاربة :

احدها ( ضوء ) : الكيفية التى يدركها البصر فى الشمس و النار من غير ان يقال انه ( مدرك بصر) سواد او بياض او حمرة او شي‌ء من هذه الألوان.

والثانى ( نور) : الامر الّذي يسطع من هذا الشي‌ء ( از اين شيء اوّل يعني ضوء ) فيتخيل انّه يقع ( ساطع ) على الاجسام ( يعني به خيال مي رسد كه بر اجسام وارد مي شود، درحاليكه حادث مي شود ) فيظهر بياض و سواد و حمرة.

والثالث ( برق وشعاع ) : الّذي يتخيل على الاجسام كانّه يترفرق ( بنظر مي رسد كه مي درخشد )، و كانه ( بنظر مي رسد ) يستر لونها، و كانه شي‌ء يفيض منهما، (1) فان كان ( الذي يتخيل ) فى جسم قد استفاد ذلك ( الذي يتخيل ) من جسم اخر سمى بريقا كما يحس فى المرآة ( كه احساس مي شود جسم مراة از جسم ديگري گرفته است )، (2) وان كان ( الذي يتخيل ) فى الجسم الّذي له بذاته سمّى شعاعا.

والقسمان الاولان سمى احدهما ( مفعول اول سمي ) و هو الّذي للشي‌ء من ذاته ضوأ ( مفعول دوم سمي ) كما للشمس و النار و ( عطف بر احدهما ) الاخر ( مفعول اول سمي ) و هو الّذي يستفاد من غيره ( از غير خود جسم حاصل مي شود ) نورا ( مفعول دوم سمي ).

أوّل و ثان ( كه در ذيل مي آيد ) هذان قسمان للعرضى ( الذي يستفاد من غيره ) :

فالاوّل ( عرضي اول ) : ما كان حصوله من مقابلة المضي‌ء لذاته ( مربوط به مضيء )،كما للقمر و وجه الارض من مقابلة الشمس ( مربوط به قمر ووجه ارض؛ يعني مقابله قمر باشمس ومقابله زمين باشمس ).

و الثانى ( عرضي ثاني ) : ما كان ( تامه اي تحقق) من مقابلة المستضي‌ء من غيره ( مربوط به مستضيء )،كما لوجه الارض من مقابلة القمر كماله ( اي وكما له ) قبل طلوع الشمس و بعد غروبها من مقابلة الهواء المقابل للشمس.

و هذا الاخير ( مبتدا ) ـ اعنى الضوء الحاصل فى الجسم من مقابلة الهواء المستضي‌ء من غيره ـ ( خبر :) يسمى ظلا، فيكون الظل اخص من الضوء الثانى ( ضوء كه عرض ثاني است ).

و قد يفسّر ( ظل ) بما يساوق الضوء الثانى فيقال : هو ( ظل ) الضوء الحاصل فى الجسم ( زمين ) من مقابلة المستضي‌ء بغيره ( چه مستضي بغيره قمر باشد چه مستضي بغيره هوا باشد )، على ما فى المواقف، فيصدق ( ظل ) على الضوء الحاصل ( براي زمين ) من مقابلة جرم القمر مع انه ( ضوء ) ليس بظل ( طبق اطلاق قبل ) وفاقا ( يعني اجماعا/ مربوط به قبل ) على ما فى شرح المقاصد ( مربوط به وفاقا )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo