< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : دليل خواجه وفخر بر مغايرت لون وضو

بحث در مغایرت لون و ضوء داشتیم و این مطلب را اثبات کردیم و برای اثبات این مطلب به عقل مراجعه نمودیم که عقل اتفاقات را در نظر گرفت، ودرهريك از اين اتفاقات ملاحظه كرد كه لون غير از ضوء است.

ابن سينا اين مطلب را كه « ضوء هما لون بالفعل است » با سه دليل باطل نمود، اين دلايل درحقيقت مغايرت ضوء ولون را هم ثابت مي كند. حال بايد ببنيم كه دليل را كه خواجه وفخررازي براي مغايرت ضوء ولون اقامه نموده اند ناظر به كدام يك از دلايل شيخ است.

دليل خواجه : شیء ملون وقت در جایی قرار گيرد که ضوء وجود دارد، دو چیز به حس ما می آید یکی ضوء و دیگری لون، البته ضوء بدون واسطه و لون بواسط اي ضو به حس می آید. مثلا چشم وقت به جسم سياه نكاه مي كند دو چيز مي بيند يكي ضوء وديگري سواد، همين طور وقت كه به جسم ابیض نگاه می کند دو چیز می بیند یکی بیاض و دیگری ضوء را.

دراين دو مورد مشاهده يك طبيعت ضوء داريم كه مشترك است بين دو شخص ضوء ويك طبيعت لون داريم كه مشترك است بين دو شخص لون، وطبيعت ضوء مغايراست با طبيعت لون، والا هنگام مشاهده يك چيز به حس مي آمد.

این بیان خواجه ناظر به بیان دوم شیخ(ص120ـ121) است، كه گفت آن معناي كه اسود و ابيض با آن مضيء وروشن مي شود غير از سواد وبياض است، به شاهدت حس، خواجه هم دراين بيانش بر مغايرت ضوء ولون حكم مي كند با شهادت حس.

دليل فخر رازی : وقت بیننده به جسم اسود و ابیض نگاه می کند در هر دو جسم هم لون را می بیند و هم ضوء را می بیند. ضوء مابه الاشتراک است و سواد و بیاض ما به الافتراق. پس ضوء با سواد وبياض فرق دارد؛ چرا كه مابه الاشتراك غير از مابه الاتفاق است.

اين بيان فخررازي تطبيق مي كند بر بيان اول شیخ كه گفت ضوء یا بر هر لون بالفعل حمل می شود و یا بر بیاض بالفعل حمل مي شود، روشن است كه بر بیاض بالفعل نمی تواند حمل شود پس باید بر كل لون بالفعل حمل شود و اگر بر کل لون بالفعل حمل شود، چون سواد و بیاض تضاد دارند باید دو مصداق ضوء و دو نوع از ضوء هم تضاد داشته باشند در حالیکه در ضوء تضاد وجود ندارد. پس ضوء غيراز مطلق لون بالفعل است.

فخر می گوید اگر ضوء همان سواد و بیاض باشد چون سواد همان لون است بياض هم همان لون و وسواد و بیاض تضاد دارد باید مابه الاشتراک كه ضوء است هم تضاد داشته باشد، درحاليكه در ضوء تضاد نيست. توجه داريم كه اين بيان همان دليل اول ابن سينا است.

کلام فخر مي تواند هم ناظر به بیان دوم ابن سینا باشد؛ چرا که فخر می گوید عارض با ماهیت فرق دارد.

اشکال بر فخر: چه اشکال دارد که دو امر ماهیت های مختلف داشته باشند ولی وقت برای حس ظاهر می شود به یک صورت ظاهر شود. مثلاً سواد في نفسه و بیاض فی نفسه مختلف اند، ولی وقت برای حس ظاهر شود یکسان ظاهر شوند؛ یعنی نسبت شان به حس یکسان باشد، هر دو ضوء باشند.

لاهیجی: چرا شما بحث را اینگونه مطرح نمودید که نسبت سواد و بیاض به باصره يكسان است، خصم سواد و بیاض را ضوء می گرفت، نه ظهور سواد و بیاض را براي باصره. طبق بيان خصم تضاد كه در لون است به ضوء سرايت مي كند ولي اگر نسبت سواد وبياض به باصره يكي باشد در اين صورت تضاد لون به ضوء را پيدا نمي كند.

خلاصه شما نسبت سواد و بیاض را به حس بيان نموديد، ولي خصم خود سواد وبياض را ضوء مي دانست. حکم شیء به نسبت آن سرايت نمی کند ولی به خود شیء سرایت می کند.

شدت وضعف درلون وضوء :

لون و ضوء قابل شدت و ضعف اند؛ يعني هم ضوء قابل شدت و ضعف است و هم لون، اینکه ضوء قابل شدت و ضعف است روشن است؛ چرا که ما می بینیم یک ضوء از ضوء دیگر ضعیف تر است. هم چنين شدت و ضعف لون امر روشن است مثلاًّ بیاض برف شديد تر از بياض دندان فيل است.

مشاء عقيده دارند كه شديد وضعيف دونوع متباين است، اين مدعا نياز به اثبات دارد وبا دلايلي اثبات مي شود.

متن : و المصنف اسند بيان مغايرتهما ( ضوء ولون ) الى الحسّ، و اشار بقوله :‌ حسّا، فانّ الجسم الاسود اذا وقع عليه ضوء الشمس شهد الحسّ بوجود شيئين على سطحه : احدهما هو الظاهر بنفسه للحسّ ( متعلق ظاهر ) هو الضوء. و الاخر ظاهر له ( حس ) بسببه ( ضوء ) هو السواد. و كذلك الجسم الابيض.

فطبيعة الضوء المشتركة بين هذين الضّوئين ( دو شخص ضوء كه درجسم اسود وابيض محسوس است ) مغايرة لطبيعة اللون المشتركة بين هذين اللونين ( دو شخص لون كه در جسم اسود وابيض محسوس است ).

فهذا هو الثانى من الوجوه المذكورة فى كلام الشيخ على ما اشرنا إليه هناك.

واما ما استدل به الامام : من أن البياض و السواد يتشاركان فى الضوء ( عارض كه عبارت از ضوء است ) و يتخالفان فى ماهيّتهما ( بياض وسواد ) و ما به الاشتراك ( يعني ضوء ) غير ما به الاختلاف ( ماهيت سواد وماهيت بياض).

فيجوز حمله ( كلام فخر ) على الاوّل من تلك الوجوه ( كه شيخ بيان نمود ) اعنى قوله : و ان لم يكن الضوء هو البياض وحده بل كل لون الخ.

فلا يرد عليه ( فخر) : انه يجوز اشتراك متخالفى الماهيّة فى ظهورهما عند الحسّ ( يعني مي شود دوماهيت مختلف نسبت مشترك به حس داشته باشد ). و ذلك ( اينكه لايرد ) لان الكلام انما هو على تقدير ان الضوء هو اللون نفسه لا على ان يكون نسبة اللون الى الحسّ ( بله اگرضونسبه الون بود تضاد كه درلون به ضوء سرايت نمي كرد ) فليتدبّر.

قابلان للشدة و الضعف‌؛ و هو ظاهر محسوس فانّ بياض الثلج اشد من بياض العاج ( دندان فيل ) و ( عطف بر بياض ... ) ضوء الشمس من ضوء السراج، فيكون ( تامه ) فى كلّ منهما ( ضوء ولون ) الاشدّ و الاضعف‌ المتباينان نوعا، هذا هو تقرير الكلام.

و امّا كون الاشد ( اسم كون ) من كلّ قابل للشدة و الضعف ( خبر كون: ) نوعا مباينا للاضعف منه فمن مقرراتهم ( از چيزهاي است كه پذيرفته است در نزد مشاء ).

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo