< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : اشكال فخر بر بيان ابن سينا وجواب آن

بحث در اين داشتيم كه لون در خارج موجود است ويا امري است خيالي كه فقط در ذهن موجود مي شود.ما معتقد ايم كه لون در خارج موجود است وبيانات را از ابن سينا آورديم كه مدعاي ما را تبيين مي كند اين بيانات اگر استدلال باشند بايد تمام شرايط استدلال را داشته باشند والاّ اشكال برآن وارد مي شود ومخدوش اند. فخررازي فكر نموده كه بيانات ابن سينا استدلال است ولذا برايشان اشكالات وارد نموده است، در حاليكه بيانات ابن سينا تنبيه است نه استدلال ودر تنبيه نياز نيست شرايط استدلال وجود داشته باشند، بلكه در تنبيه كافي است بيانات كه مي آوريم از ميان مفاهيم موجود در ذهن آنچه را كه مربوط به مطلب مورد نظر است نشان دهد وانسان را متوجه آن نمايد تا از غفلت خارج شود ويا اگر توهمي وجود دارد آنرا دفع نمايد.وجود رنگ در خارج مشهود است و ازضروريات وچنانچه كسي توهم نمايد كه در خارج وجود ندارد با بيانات كه از ابن سينا آمد از توهم بيرون مي آيد.

اشكالات فخررازي : در تخم مرغ آب پز ويا لبن عذرا بيان شما اثبات مي كند كه در تخم مرغ آب پز مخالطت هوا نيست كه عامل تخيل سفيدي شود ودر لبن عذرا نفوذ ضوء وجود ندارد كه سبب تخيل سفيدي شود، امّا عامل تخيل سفيدي منحصر به اين دوتا نيست، شايد عامل ديگر سبب تخيل سفيدي شده باشد، وبيان شما اين عوامل را نفي نمي كند.

ان قلت : ما بياض را درخارج مي بينم چرا مي گوييد كه ما بياض را تخيل مي كنيم ولي عامل تخيل را نمي دانيم.

قلت : حس قابل اعتماد نيست، به همين جهت ما مي گوييم كه سفيدي را تخيل مي كنيم ولي عامل تخيل را نمي دانيم.

جواب اشكال فخر : حس در جاي قابل اعتماد نيست كه عقل به ما بگويد به حس عتماد نكنيد ولي در جاي كه عقل حكم به اشتباه حس نمي كند و مي گويد حس قابل اعتماد است مي شود به حس اعتماد نماييم. وچنانچه به حس اعتماد نكنيم وجود آن لغو مي شود؛ چرا كه وجود حس براي رشد وحفظ سلامت بدن است؛ مثلاً يكي از فوايد حس لامسه اين است كه ما درد را حس نماييم وچنانچه ما به حس اعتماد نكنيم درد شدت مي يابد وبدن را از بين مي برد. ( سيال كوتي/ چلبي، حاشيه اي شرح مواقف )

يكي از احتمالات كه در الوان داده شد اين بود كه لون و از جمله بياض خيالي است، احتمال ديگر اين است كه بياض همان ضوء است. شيخ اين بيان را هم ردّ مي كند.

بياض همان ضوء است : براي اينكه بياض همان ضوء است خصم اين گونه بيان نمود كه باتوجه به شفّاف بودن عناصر چنانچه سطح اجسام به سمت ما باشد ضو خورشيد ونور چشم ما نفوذ مي كند وما جسم را سفيد مي بينيم ولي اگر زواياي جسم به سمت ما باشد چون نور نفوذ نمي كند ما جسم را سياه مي بينيم. پس سفيدي همان ضوء وسياهي ظلمت و عدم نور است.

ابن سينا : اگر بياض همان ضوء باشد وقت كه از سفيدي به سمت سياهي مي رويم بايد يكي از سه راه معيناً وجود داشته باشد، درحاليكه چنين نيست زمان كه از سفيدي به سمت سياهي مي رويم يكي از سه راه علي البدل مي تواند وجود داشته باشد.

راه اوّل : وقت از بياض به سمت سواد حركت مي كند، بياض با سواد تركيب مي شود وبياض كدرمي شود وقت كه بياض كدر شده باز هم با سواد تركيب مي كند قهوه اي مي شود وهكذا تا اينكه سياهي حاصل شود.

در راه اول فقط سواد وبياض تركيب مي شود و لذا اين راه سازج است ولي در راه هاي بعدي علاوه بر بياض وسواد هوا وچيز هاي ديگر هم مخلوط مي شود تا سواد بوجو بيايد پس راه هاي بعدي سازج نيستند.

راه دوّم : وقت كه بياض به سمت سياهي مي رود اول بياض وسواد ونور تركيب مي شود وحمره بوجود مي آيد و در تركيب بعدي خاكي مايل به سرخي وهكذا تا اينكه برسد به سياهي.

راه سوّم : وقت كه بياض به سمت سواد مي رود اولين تركيب سبزي وبعد نيلي بوجود مي آيد تا اينكه برسد به سياهي.

متن : و اعلم ان كون الالوان ذوات حقايق فى الخارج امر ضرورى ( چرا كه ما مي بينيم ومشهود ما است ) و ليس الفرض من هذه الوجوه ( وجوه ثلاثه ) الا التنبيه عليه ( كون الالوان... ) و ازالة و هم من توهم غيره ( كون الالوان... ). فلا يرد عليها ( دووجه، استخدام ) ما اورده الامام فى المباحث المشرفية ( بيان ما : )‌ من ان لقائل ان يقول على هذه الوجوه ( يعني اشكالا علي هذه الوجوه ) : ( مقول قول :) جاز ان يكون لتخيل البياض سبب اخر لا نعلمه اذ المفروض انه لا اعتماد على الحسّ ( دليل بر اينكه حس قابل اعتماد نيست : ) و الا ( مقدم : اگراعتماد به حس داشته باشيم ) ( تالي :) لوجب الحكم يكون الثلج ابيض حقيقة[1] هذا ( اي خذا ).

ثم استدل فى الشفا على وجوب كون البياض ذا حقيقة غير حقيقة الضوء ( متعلق استدل :) بان قال : ( مقدم : ) لو لم يكن البياض الّا ضوء و السواد الّا ما قيل ( يعني عدم وجود نور، ظلمت ) ( تالي :) لم يكن تركيب البياض و السّواد الا اخذا مسلكا واحدا.

بيان هذا : ان البياض يتجه الى السواد قليلا قليلا ( وقت كه بياض به سمت سواد مي رود هِيّ بياض با سواد تركيب مي شود ورنگ هاي مختلف درست مي شود ) من طرق ثلاثة : احدها طريق الغبرة ( كدر شدن ) و هو الطريق الساذج فانّه اذا كان السّلوك ساذجا يتوجّه ( بياض ) الى الغبرة ( كدري ) ثم منها ( غبره ) الى العودية ( قهوه اي ) ثم كذلك حتى يسود فيكون سالكا طريقا لا يزال ( علي الدوام ) يشتد فيه السواد وحده ( قيد يشتد ) يسيرا يسيرا ( يعني همان تيرگي هِي بشتر مي شود تا سياهي حاصل شود ) حتى يمحض ( كه بياض محو شود ).

الثّاني الى الحمرة ثم الى القُتمة ( سرخ كدر شده، خاكي مايل به سرخ ) ثم الى السواد.

الثالث الى الحضرة ثم الى النيلية ثم الى السواد.

 


[1] لكن التالي باطل فالمقدم مثله. ( بيان بطلان تالي : ثلج وقت كه در كنار هم باشند وضوء نفوذ نمايد سفيد بنظر مي آيد ولي وقت كه قطعه اي از برف را برداريم مي بينيم كه شفّاف است. پس برف حقيقتاً سياه نيست. ).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo