< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تعريف دوم خفت وثقل اضافي/ اشكال وپاسخ آن

بحث در تبيين ثقل وخفت اضافي داشتيم كه براي هركدام دوتاتعريف آورديم، تعريف اوّل مورد اعتراض واقع شد وپاسخ داديم، تعريف دوم هم مورد اعتراض واقع شده وپاسخ داده شده است.

ثقيل اضافي به اعتبار دوم : ثقيل اضافي جسمي است داراي كيفيت كه بخاطر آن كيفيت به سمت مركز حركت نمايد ولي چنانچه با زمين قياس شود زمين زود تر از آن به مركز مي رسد؛ بعبارت ديگر ثقيل اضافي جسمي است كه اگر بازمين مقايسه شود زمين زود تر از آن به مركز مي رسد.

خفت اضافي به اعتبار دوم : خفت اضافي كيفيتي است درجسم كه بخاطر آن كيفيت جسم به سمت بالا حركت نمايد ولي چنانچه با نار مقايسه شود نار زود تر به محيط مي رسد.

توجه داريم كه در تعريف هاي بالا ثقيل اضافي وخفيف اضافي با مقايسه اي دو عنصر معرّفي شده است، ثقيل اضافي با مقايسه اي آب وزمين وخفيف اضافي با مقايسه اي هوا ونار، معترض هم دو عنصر را مقايسه مي كند امّا مقايسه اي هوا وزمين در باب ثقل اضافي ومقايسه اي آب ونار در باب خفيف اضافي.

اشكال :

الف) اگر هوا وزمين را در محيط قرار دهيم وقت كه به سمت پايين حركت نمايند زمين زود تر از هوا به مركز مي رسد و باتوجه به تعريف ثقيل اضافي بايد هوا ثقيل اضافي باشد درحاليكه چنين نيست. پس تعريف شما مانع اغيار نيست، شامل هوا مي شود كه ثقيل اضافي نيست.

ب) اگر نار وآب را ببريم ودرمركز زمين قرار دهيم ورها كنيم هردو به سمت بالا حركت مي كند ولي نار زود تر به محيط مي رسد. پس باتوجه به تعريف خفيف اضافي بايد آب خفيف اضافي باشد، درحاليكه چنين نيست. بنابراين تعريف شما مانع اغيار نيست.

جواب : اشكال دو بخش داشت جواب هم دو بخش دارد بخش اوّل پاسخ بخش اوّل اشكال است وبخش دوّم پاسخ بخش دوّم اشكال :

الف) شما هوا وزمين را برديد در محيط قرار داديد ورها نموديد، وگفت زمين وهوا هر دو مي آيد پايين ولي زمين زود تر به مركز مي رسد، درحاليكه در مورد هوا دوحالت وجود دارد دريك حالت اصلاً پايين نمي آيد ودر حالت ديگر پايين مي آيد ولي قسرا؛ در صورت كه هوا بالا باشد و نار مزاحمت نكند هوا اصلاً پايين نمي آيد چرا كه هوا سبك است وجاي سبك بالا است، امّا در صورت كه هوا بالا قرار گيرد ونار مزاحمت نمايد در اين صورت هوا قسراً پايين مي آيد چرا كه هوا هرچند سبك است ولي نار سبك تر از آن است به همين خاطر از بودن هوا در محيط ممانعت مي كند. پس هوا داخل درتعريف ثقيل اضافي نيست؛ چرا كه يا اصلا به سمت پايين حركت نمي كند ويا به سمت پايين حركت مي كند ولي قسراً درحاليكه در تعريف ثقيل اضافي گفتيم اوّلاً ثقيل اضافي حركت مي كند به سمت پايين وثانياً حركتش طبيعي است نه قسري. پس هوا در فرض كه حركت نمي كند قيد اوّل را دارا نيست و درفرض دوّم قيد دوم را فاقد است.

ب) وقت كه نار وآب در مركز قرار گيرد، در اين فرض نار به سمت بالا حركت مي كند و مي رود در محيط واقع مي شود امّا براي آب دوحالت وجود دارد يكي اينكه آب در مركز باشد و زمين ممانعت نكند در اين صورت اصلاً آب به سمت بالا حركت نمي كند وديگرآنكه زمين ممانعت كند از وجود آب در مركز در اين حالت آب به سمت بالا مي آيد قسراً. پس تعريف خفيف اضافي شامل آب نمي شود؛ چرا كه درتعريف خفيف اضافي گفتيم اولاً خفيف اضافي به سمت بالا حركت مي كند وثانياً حركتش طبيعي است ولي آب يا اصلاً حركت نمي كند وقيد اوّل را فاقد است و يا حركت مي كند ولي قسراً وقيد دوم را دارا نيست.

ان قلت : طبق اين پاسخ بايد جايگاه هوا محيط باشد ونار قسراً هوا را خارج نمايد ويا جايگاه آب مركز زمين باشد و خاك قسراً آب را خارج نمايد، واين قسر دائم است كه محال است.

قلت : جايگاه هوا وقت محيط است كه نار نباشد ولي وقت كه نار باشد كه خفيف تر است جايگاه هوا پايين تر از نار است پس قسر دايم لازم نمي آيد.

بحث در باره اي ميل

مقدمه : قبلاًَ بيان شد كه خفت وثقل از اوائل ملموسات نيست واينكه خواجه در بحث اوائل ملموسات از خفت وثقل بحث نموده است بخاطر آن است كه خفت وثقل جنس به اسم ميل دارد، وبحث از خفت وثقل مقدمه است براي بحث از ميل كه بحث مهمي است.

تعريف ميل : ميل عبارت است از مدافعه اي محسوس جسم هنگام حركت؛ مثلاً وقت كه سنگ را از بالا رها نماييم اگر دست را زير آن قرار دهيم دفع مي كند ويا اگر مشك را پُر باد نماييم وزير آب مشك دست را دفع مي كند كه بيايد به بالا، به اين مدافعه محسوسه ميل گفته مي شود.

معناي ديگر ميل : اينكه چرا سنگ هنگام حركت دست را دفع مي كند و يا مشك به دست فشار مي آورد قدما گفته اند بخاطر نيروي است كه در سنگ ومشك وجود دارد به اين نيرو هم ميل گفته مي شود.

وجود ميل : وجود ميل مشهود ومفروغ عنه است ونياز به اثبات ندارد؛ چرا كه باحس به راحتي درك مي شود.

مغايرت ميل با حركت : مغايرت ميل با حركت هم نياز به اثبات ندارد؛ چرا كه با حس درك مي شود، گاهي ميل حس مي شود ولي حركت حس نمي شود وقت كه حركت بالفعل نباشد وميل بالفعل باشد چنانكه در مشك پُر باد شده ودر آب قرار گرفته چنين است.

متن : و اعترض على ما ( تعريف رسمي ) ذكر فى الاضافيين ( خفت وثقل اضافي ) بالاعتبار الثانى أيضا ( قيد اعترض؛ يعني همان طور كه خفت وثقل به اعتبار اول مورد اعتراض واقع شد ) :بان الارض و الهواء اذا فرضنا عند المحيط و خليا و طبعهما تحرّكا نحو المركز و كانت الارض سابقة فيلزم ان يكون الهواء ثقيلا مضافا. و كذا النار و الماء اذا فرضنا عند المركز ( مركز زمين ) و تحرّكا بالطبع نحو المحيط كانت النار سابقة فيلزم ان يكون الماء حفيفا مضافا.

و الجواب ان الهواء على هذا الاعتبار ( در اين فرض ) لا يتحرك بالطبع عن المحيط لكونه ( محيط ) مطلوبا له ( هوا ) بالطبع. نعم لو صادفته النار هناك ( عند المركز ) لدفعته ( هوا ) بالقسر نحو المركز. و كذا الماء لا يتحرّك بالطبع على هذا الاعتبار ( اعتبار ثاني ) عن المركز لكونه ( مركز ) مطلوبا له ( آب ) بالطبع فاذا صادفته ( آب ) الارض هناك ( عند المركز ) دفعته ( آب ) بالقسر نحو ( به سمت ) المحيط، فلا يلزم ( در اين دو فرض كه معترض نمود ) ما ذكر ( يعني مانع اغيار نبودن تعريف دوم خفيف وثقيل اضافي ) .

و لما فرغ عن ذكر الخفة و الثقل اراد ان يذكر جنسها و هو ( جنس ) الميل‌ و هو ( ميل ) المدافعة المحسوسة من الجسم ( از ناحيه جسم ) عند حركته ( ظرف براي محسوسه يعني وقت مدافعه محسوس است كه جسم حركت نمايد ووقت كه جسم ساكن باشد ممكن است مدافعه باشد ولي محسوس نباشد/ قيد مدافعه چرا كه وقت حركت نباشد يعني جسم در مكان طبيعي اش باشد اصلا مدافعه نيست ) و يسمّيه ( ميل ) المتكلّمون اعتمادا.

(الف) و لا حاجة الى اثبات وجوده ( ميل ) لكونه محسوسا لزمن ( فمن/ فلذا من ن.خ ) وضع يده تحت الحجر المتحرك بالطبع الى اسفل او فوق الحجر المرمى الى فوق يحس ( خبر ) به ( ميل ) لا محالة. (ب) و لا الى اثبات مغايرته للحركة لأنه قد تحس به ( ميل ) من غير حركة كما سيجده ( ميل ) الانسان من الزّق ( مشك ) المنفوخ فيه ( كه پر باد شده ) اذا حبسه ( مشك ) بيده تحت الماء و كما يجده ( ميل ) من الحجر اذا اسكنه فى الهواء ( كه در اين دوصورت حركت بالفعل نيست ولي ميل بالفعل است )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo