< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : كيفيات ملموس/ اشكالات بر تفسير رطوبت

بحث درباره اي رطوبت داشتيم گفته شد كه رطوبت در مقابل يبوست و بمعناي سهولت تشكل است، بر اين تفسير اشكالاتي وارد شد.

اشكال ( 2) : تفسير رطوبت به سهولت تشكل موجب مي شود كه هوا را رطب بدانيم، ولي خصوصيت درطوبت است كه باعث مي شود هوا را طب ندانيم. خصوصيت رطوبت كه همه قبول دارند اين است كه اگر جسم رطب به چيزي بر خورد نمايد به آن چيز استمساك وتحفظ مي دهد؛ مثلاً خاك استمساك ندارد پخش مي شود ولي وقت خاك را با آب مخلوط نماييم خاك استمساك وتحفظ پيدا مي كند وپخش نمي شود، اين خصوصيت باعث مي شود كه هوا رطب ندانيم. پس تعريف رطوبت به سهولت تشكل مانع اغيار نيست، هوا را شامل مي شود درحاليكه خصوصيت رطوبت كه اتفاقي است در هوا نيست.

جواب : شما خلط كرديد بين رطوبت بمعناي سهولت تشكل و رطوبت بمعناي التصاق وتري، كه در حقيقت لازمه اي رطوبت است ودر بعض اجسام وجود دارد واتفاقاًَ همه به آن رطوبت اطلاق مي كند. پس تفسير رطوبت به سهولت تشكل صحيح است وهوا هم به اين معنا رطبت است، هرچند رطب بمعناي التصاق وتري كه لازمه اي بعض اجسام رطب است درآن وجود ندارد.

اشكال (3) : شما رطوبت را تعريف نموديد به سهولت تشكل ويبوست كه مقابل آن قرار دارد عبارت است از صعوبت تشكل. از طرف ديگر يكي از كيفيت ها صلابت است كه آن هم بمعناي صعوبت تشكل است. پس صعوبت تشكل معرِّف دو چيز مي باشد يكي يبوست وديگري صلابت، واگر معرِّف يكي است بايد معرَّف هم يكي باشد نه دو تا، درحاليكه مي دانيم يبوست از كيفيات ملموسه اوليه است وصلابت از كيفيات ملموسه ثانيه. پس تعريف يبوست به سهولت تشكل صحيح نيست.

علاوه بر اين اگر تعريف يبوست به صعوبت تشكل صحيح باشد بايد نار هم صلب باشد وصعوبت تشكل داشته باشد؛ چرا كه نار هم يابس است.

جواب : در اين جواب به تعريف لين مي پردازد قيودي را كه در آن معتبر است ذكر مي كند، انگاه قيود را كه در صلابت است مي آورد، با روشن شدن قيود لين و صلابت مغايرت شان با رطوبت و يبوست روشن مي شود، هرچند كه در يك خصوصيت اشتراك داشته باشند.

توضيح مطلب : در لين چهار ويژگي معتبر است اوّلاً جسم واجد لين اجازه مي دهد كه جسم ديگري در آن فرو رود؛ ثانياً جسم واجد لين قوام غير سيّال دارد؛ ثالثاً جسم كه لين دارد امتداد را خيل قبول نمي كند، بعبارت ديگر كش نمي آيد؛ رابعاً جسم كه لين دارد اجزايش پخش نمي شود، بر خلاف جسم ترد كه اجزايش پخش مي شود.

مثال : مموم كه لين دارد اولاً اجازه مي دهد كه جسم ديگر در آن فرو رود؛ ثانياً قوام غيرسيال دارد مثل آب سيال نيست؛ ثالثاً زياد امتداد نمي پذيرد؛ رابعاً اجزايش پخش نمي شود.

ويژگي هاي صلابت : صلابت اوّلاً اجازه نمي دهد كه جسم ديگري در واجد صلابت فرو رود؛ ثانياً جسم كه صلابت دارد بقا شكل دارد؛ ثالثاً جسم صلب شديداً مقاوم است ومنفعل نمي شود، كه شكل ديگري را بپذيرد بلكه اجزايش پخش مي شود.باتوجه به قيودي كه براي لين وصلابت بيان شد هم لين با رطوبت فرق دارد، هرچند كه دريكي از ويژگي ها شريك اند وهم صلابت با يبوست تفاوت دارند گرچه در صعوبت تشكل اشتراك دارند.

اشكال ( 4) : شما رطوبت را تعريف نموديد به سهولت تشكل باتوجه به اين تعريف اگرچيزي سهولت تشكلش بشتر باشد بايد رطوبتي بشتري داشتد، درحاليكه چنين نيست، هوا بشرتر از آب سهولت قبول تشكل ولي رطوبتش بشتر نيست. بيان ديگر باتوجه به تعريف اگر چيزي اسهل تشكلاً باشد بايد ارطب باشد لكن التالي باطل فالمقدم مثله.

وجه ملازمه اي اين قياس باتوجه به تعريف رطوبت روشن است، بطلان تالي هم بخاطر هوا است كه سهولت تشكل دارد والي ارطب نيست.

جواب : اينكه تالي باطل باشد قابل قبول نيست؛ چرا كه هوا هم اسهل تشكلاً است وهم ارطب، شاهد اين مطلب كلام ابن سينا است كه مي فرمايد در ميان عناصر بالاترين رطوبت را هوا دارد، بالاترين يبوست را زمين، بالاترين برودت را آب و بالاترين حرارت را نار.

انوع اجسام مرطوب : جسم كه داراي رطوبت بمعناي بلّه وتري است چنانچه با جسم ديگر تماس پيدا نمايد، سه صورت وجود دارد :

    1. رطب الجوهر : رطب الجوهر به جسمي گفته مي شود كه رطوبت وبله مقارن با ماده اي آن است چنين جسمي مرطوب است بدون واسطه.

    2. مُبتل به معناي خاص : مبتل جسمي است كه با رطوبت جسم ديگرـ يعني رطب الجوهر ـ مرطوب شود، به اين صورت كه جسم مرطوب روي مبتل جريان پيدا نمايد.

    3. مُبتل به معناي عام : جسمي كه با رطوبت غريبه مرطوب شود، حال چه جسم مرطوب ـ يعني رطب الجوهر ـ فقط با مبتل تماس داشته باشد، چه جسم مرطوب روي مبتل جريان پيدا كند ويا اينكه علاوه بر جريان در مبتل نفوذ كند.

    4. منقطع : منطقع جسمي است كه اولاً رطب الجوهر روي آن جريان پيدا كند وثانياً رطب الجوهر در آن نفوذ كند.

منقطع باتوجه به قيد اول داخل مبتل است وبا توجه به قيد دوم مباين با مبتل است/ منقطع داخل در مبتل بمعناي دوم ومباين با مبتل بمعناي اول است.باتوجه به انواع رطب، رطب الجوهر با يابس مقابل است ومبتل با جفاف.

متن : (2) ومنها انّه يوجب كون الهواء رطبا و يبطله ( كون الهواء رطباً ) اتفاقهم ( علما ) على ان خلط الرطب باليابس يفيده ( افاده مي كند به يابس ) استمساكا عن التشتت ( پراكنده گي ) و خلط الهواء بالتراب ليس كذلك ( يفيد التراب استمساكاً ).

و الجواب انّ ذلك الاتفاق انما هو فى الرطب بمعنى ذى البلّة ( تري )، فان اطلاق الرطوبة على البلة شايع بل كلام الامام صريح فى ان الرطوبة التى هى من المحسوسات انّما هى البلة، لا ‌( مربوط به رطب ) ما ‌( رطب ) اعتبر فيه سهولة قبول الاشكال لان الهواء رطب بهذا المعنى ( سهولت قبول اشكال ) و لا يحس منه ( هوا ) برطوبة ( يعني بله وتري ) كذا فى شرح المقاصد.

(3) ومنها انّه يوجب ان يكون المعتبر فى اليبوسة صعوبة قبول الاشكال فلم يبق فرق بينها ( يبوست ) و بين الصّلابة و يلزم كون النار صلبة لكونها يابسة.

والجواب ان اللين كيفية (1) تقتضى قبول الغمر الى الباطن (2) و‌يكون للشي‌ء بها قوام غير سيّال فينتقل عن وضعه (3) ولا يمتد كثيرا (4) ولا يتفرق بسهولة، و الصّلابة كيفية تقتضى ممانعة من قبول الغمر الى الباطن و يكون للشي‌ء بها بقاء شكل و شدة مقاومة نحو اللّاانفعال فتغايران ( صلابت ولين ) الرطوبة و اليبوسة كما يأتى ( تغايرصلابت ولين با يبوست ورطوبت ) عن قريب ( ص78).

(4) ومنها انه يوجب كون الهواء الرطب من الماء لكونه اسهل قبولا للاشكال و انه باطل.

والجواب انّ بطلان ذلك ( ارطب بودن هوا از آب ) ممنوع بل الشيخ صرّح بان سلطان النار الحرارة و سلطان الهواء الرطوبة و سلطان الماء البرودة و سلطان الارض اليبوسة هذا.

واعلم انه قد مرّ آنفا ان الرطوبة قد يطلق على البلة و تحقيق ذلك ما فى الشفا حيث قال: « وامّا البلة فمعلوم ان سببها رطوبة جسم رطب يمازج غيره ( جسم رطب ) فان هاهنا ( الف ) رطب الجوهر ( ب) و مبتل (ج) و منتقع. فرطب الجوهر هو الجسم الّذي كيفية الرطوبة نقارن مادته و يكون كونها ( رطوبت ) له ( جسم )كونا اوليا ( بدون واسطه ) مثل الماء و اما المبتل فهو الجسم الّذي ( مثلا دست ما ) انما يرطب برطوبة جسم اخر ( آب ) تلك الرطوبة له ( جسم اخر ) اولية ( بدون واسطه ) لكن ذلك الجسم ( جسم اول،‌ درمثال دست ما ) قد قارنه ( جسم اخر ) فقيل انه مبتل فيصلح ( فاعل :) ان يخص باسم المبتل ما ( فاعل يخص/ جسم اول يعني دست ما ) كان هذا الجسم ( جسم اخر: اب ) جاريا على ظاهره ( جسم اول ) و يصلح ان يقال ( مبتل ) على التعميم حتى يكون المبتل كل جسم مترطب رطوبة غريبة ( هرجسم كه رطوبت غريبه داشته باشد اسم مُبتل بر ان اطلاق مي شود، چه آب روي آن جاري شود چه فقط تماس داشته باشد وچه در آن نفوذ نمايد ) لكن المنتقع لا يكون منتقعا الا ان يكون الرطب الغريب (1) جرى فيه ( منتقع ) (2) ونفذ الى باطنه ( منتقع ) فالمنتقع من الوجه الثانى ( اينكه آب بايد در آن نفوذ كند/ تعميم كه در مبتل گفتيم ) كالنوع من المبتل و من الوجه الاوّل ( بلحاظ اينكه آب بايد روي آن جاري شود / مبتل بمعناي خاص ) مباين له ( مبتل ) غير داخل فيه ( مبتل ) و الجاف بإزاء المبتل كما ان اليابس بإزاء الرطب ( رطب الجوهر ) انتهى ملخّصا »

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo