< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : كيف ملموس/ معاني حرارت

حرارت بعنوان كيف محسوس معرفي شد ومورد بحث قرار گرفت، مصنف مي گويد حرارت برمعاني ديگر هم اطلاق مي شود، با محاسبه اي معاني مذكور جمعاً چهار معنا براي حرارت وجود دارد.

معاني حرارت :

    1. حرارت عنصريه كه در موردش بحث شد؛

    2. حرارت كوكبيه كه غير از حرارت عنصري است؛ چرا كه در افلاك وكواكب حرارت عنصري نداريم؛ مثلاً طبق بيان قدما خورشيد حار نيست ولي حرارت توليد مي كند وقت كه شعاعش به ذرات موجود در هوا واجسام برخورد نمايد با فعل وانفعالات كه بوجود مي آيد حرارت توليد مي شود.

    3. حرارت كه از حركت توليد مي شود، اين حرارت از مركبات با مزاج هاي خاص بوجود مي آيد؛ مثلاً جسم بسيط را اگر حركت دهيم حرارت توليد نمي شود ولي مركب هاي خاص چنانچه حركت نمايند داغ مي شود.

    4. حرارت غريزيه كه گاهي از آن تعبير به روح مي شود ( ص72) ومراد از روح روح بخاري است كه از بخار ولطيف شده اي چهار تا خلط بوجود آمده است.

حرارت غريزي يكي از آلاتي است كه در اختيار طبيعت قرار دارد؛ مثلاً طبيعت انسان كه صورت حال در بدن است حرارت غريزي دارد كه از آن در بعض مواقع استفاده مي كند. پس حرات غريزي خادم طبيعت است؛ چنانكه خود طبيعت خادم نفس است.حرارت غريزي درنبات وحيوان وجود دارد، در معدن موجود نيست چنانكه در افلاك هم وجود ندارد.ارسطو معتقد است كه حرارت غريزي با حرارت ناريه فرق دارد، امّا جالينوس مي گويد حرارت غريزي مصداق از حرارت ناريه است، فخررازي هم قول جالينوس را مي پذيرد واستدلال ارسطو را ردّ مي كند.

جالينوس : بدن انسان مثلاً مركب از عناصر اربعه است، وعناصر وقت كه تركيب شوند با فعل وانفعالات كه در هم دارند مزاج پديد مي آيد، حرارت غريزي همان حرارت معتدل شده اي ناري است.

ارسطو : حرارت غريزي غير از حرارت ناري است واز سماويات بر مركب افاضه مي شود؛ چرا كه با تركيب عناصراربعه وفعل انفعالات شان مزاج پديد مي آيد واين مزاج بسيط است وبا افلاك در بساطت مناسبت دارد لذا از جانب افلاك درمزاج حرارت پديد مي آيد، در حاليكه حرارت ناري در خود مركب وجود دارد.

حرارت غريزي هم به نظر ارسطو وهم به عقيده اي جالينوس واسطه اي بدن ونفس است، وتا وقت كه حرارت غريزي در بدن وجود داشته باشد نفس هم در بدن موجود است وزمان كه حرارت غريزي از بدن ناپديد شود نفس هم مفارقت مي كند. پس مي توانيم بگوييم حرارت غريزي واسطه اي حيات بدن است چرا كه حيات بدن به نفس است.

شاهد از كلام قوشجي برنظر ارسطو : عناصر اربعه باهم ممزوج مي شود وبا اين امتزاج ثورت شان مي شكند ومركب معتدل بوجود مي آيد، كه مركب نفس است، و لذا از طرف افلاك هم مزاج افاضه مي شود تا واسطه اي افاضه اي نفس باشد وهم حرارت غريزي تا بدن حفظ شود[1] .

حرارت بدن دوقسم است : 1. حرارت غريزي وطبيعي؛ 2. حرارت غريبه وغير طبيعي.

توضيح مطلب : وقت كه كنار بخاري مثلاً مي خوابيم بدن حارّ مي شود اين حرارت واردي وغريبه است، كه با حرارت غريزي وطبيعي دفع مي شود، به اين صورت كه طبيعت ـ كه همان صورت نوعيه حال در بدن است ـ حرارت غريزي را تحريك مي كند تا حرارت وارد وغريبه را دفع نمايد تا استيلا بر رطوبت غريزي پيدا نكند؛ چرا كه حرارت عارضي وغريب با استيلا بر رطوبت غريزي بر بدن مستولي مي شود وآسيب مي رساند، امّا حرارت غريزي كه آلت طبيعت است با حرارت غريبه مقابله نموده وآنرا دفع مي كند.

حرارت غريزي با برودت عارضي وغريبه هم مقابله مي كند، تا به بدن آسيب نرساند، امّا نه به تحريك طبيعت بلكه بخاطر تضاد كه با برودت دارد. پس حرارت غريزي هم حرارت غريبه را دفع مي كند وهم برودت واردي وغريبه را، امّا يكي را با تحريك طبيعت وديگري را با تضاد كه با آن دارد.

متن : و يطلق الحرارة على معانى اخر مخالفة للكيفية ( همان كيفيت كه درباره اش بحث مي كرديم ) فى الحقيقة ( متعلق مخالفة ). اعلم ان لفظ الحرارة تطلق على أربعة معان :

الاوّل، الحرارة العنصريّة و هى حرارة النار؛

الثانى، الحرارة الكوكبية كالحرارة المحسوسة من تاثير الشمس ( نه اينكه خودش حرارت داشته باشد )؛

الثالث، الحرارة الحادثة من الحركة؛

الرابعة، الحرارة العزيزية التى هى آلة الطبيعة فى افعالها فى النّبات و الحيوان ( متعلق حاصلة مقدر ).

و هذا ـ اعنى جعل الحرارة العزيزية معنى على حدة ـ انما هو على المذهب الاصحّ و هو مذهب ارسطاطاليس على ما نقل انّه قال: الحرارة التى بها يقبل البدن علاقة النفس ليست من جنس الحارّ الأسطقسّي الّذي هو النار، بل من جنس الحار الّذي يفيض عن الاجرام السماوية ( دليل افاضه : ) فانّ المزاج المعتدل بوجه ما ( بنحو از اعتدال؛ چرا كه هرچند مزاج نبات، حيوان وانسان همه معتدل اند امّ‌ا اعتدال شان فرق مي كند؛ چنانكه در انسان ها هم اعتدال مزاج به يك نسبت نيست ) مناسب لجوهر السماء لانه ( مزاج ) ينبعث عنه ( جوهرسماء ) انتهى.

و الظاهر انّ مراده انها ( حرارت غريزي ) من جنس النفس و قواها، وامّا على مذهب جالينوس و اختاره الامام ( فخررازي ) فهى‌ ( حرارت غريزي ) الحرارة النارية المعتدلة بالمزاج.

و استدل ( ارسطو ) على كونها ( حرارت غريزي ) مخالفة للحرارة النارية باختصاصها ( حرارت غريزي ) بمقاومة الحرارة الغريبة و دفعها ( مرجع ضميرفاعلي : حرارت غريزي، مرجع ضمير مفعولي : حرارت غريبه ) من الاستيلاء على الرطوبات العزيزية ( حرارت غريبه با استيلا بر رطوبت غريزي آنرا ازبين مي برد، ولي حرارت غريزي مفاوقت مي كند ودفع مي كند حرارت غريبه را تا استيلا بررطوبت پيدا نكند ) حتى ان السموم لا يدفعها الا الحرارة العزيزية فانها ( حرارت غريزي ) آلة للطبيعة تدفع ( طبيعت ) بها ( حرارت غريزي ) ضرر الحار الوارد ( متعلق تدفع : ) بتحريك ( طبيعت ) الروح ( يعني حرارت غريزي ) الى دفعه ( حرارت وارد ) و ضرر البارد الوارد بالمضادة ( طبيعت تحريك مي كند حرارت غريزي را تا حرارت غريبه را دفع كند، ولي براي دفع برودت غريبه تحريك لازم نيست، بلكه خود حرارت غريزي بخاطر تضاد كه با برودت دارد آنرا دفع مي كند )


[1] . رك : شرح تجريد قوشجي، ص.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo