< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

توجيه دو بيني وتك بيني :

بحث درتوجيه دوبيني داشتيم هم بر مناي خروج شعاع وهم برمبناي انطباع، وبيان نموديم كه طبق اين دو مبنا چگونه تك بيني ودوبيني صورت مي گيرد، مستشكل اشكالي را مطرح مي كند كه برتوجيه هاي مذكور طبق هردو مبنا وارد است.

معترض : اگر جسم در مقابل ما قرار گيرد، يكي دور وديگري نزديك، هرگاه چشمان متمركز باشد روي يكي از اجسام وديگري را هم ببنيم آنچه را كه متمركز نگاه مي كنيم يكي مي بينيم وآن را كه غير متمر كز نگاه مي كنيم دوتا مي بينيم واين با هيچ يك از دوتوجيه ساز گار نيست.

توجيه تك بيني طبق مبناي خروج شعاع اين بود كه شعاع هاي مخروطي خارج شده ازچشم ملتف مي شود وسهم شان يكي مي گردد ولذا ما شيء را يكي مي بينيم، امّا در دوبيني مخروط هاي مذكور ملتف نمي شود ودرنتيجه سهم شان هم يكي نمي گردد وبه همين جهت ما شيء را دوتا مي بينيم، با توجه به اين توجيه در مثال بالا مخروط هاي خارج شده از چشم هم بايد ملتف شده باشند وهم ملتف نشده باشند.توجيه تك بيني بنابر مذهب انطباع اين گونه بود كه عصب هاي مخروطي شكل مجوف مستقيم اند وانفطار ندارد ولذا در ملتقي العصبتين هم ديگر را قطع مي كنند وما شبح ها يكي مي شوند وقوه اي باصره اي موجود در آنجا شبح را يكي مي بيند، امّا در دوبيني عصب هاي مذكور انفطار دارند معوج اند ولذا كاملاً هم ديگر را قطع نمي كنند بلكه فقط پيچ بر مي دارند ولذا شبح يكي نمي شوند وقوه اي باصره حاضر در آنجا دوتا مي بيند. با اين بيان درمثال مذكور عصب هاي مجوف هم بايد مستقيم باشند وهم معوج كه باطل است.

لاهيجي : آلت بصر هر چه كه باشد، چه عصب مجوف باشد وچه روح بخاري، هرچند ذاتاً يكي باشد به اعتبار مي تواند دوتا شود؛ مثلاً سهم يا روح بخاري كه يك شبح را مي فرستد با همان روح بخاري وسهم وقت كه شبح ديگر را مي فرستد بلحاظ آلت بودن فرق مي كند. پس آلت كه يك شبح را مي رساند به قوه اي باصره با آلت كه دوتا شبح را مي فرستد به قوه اي باصره فرق دارد، به همين جهت لازم نمي كه يك چيز هم مستقيم باشد وهم معوج ويا هم ملتف باشد وهم غير ملتف.

سوال : آيا مي توانيم در حيوانات حاسه اي داشته باشيم كه در انسان آن حاسه را نداشته باشيم؟

جواب : انسان رتبه اش بالاتر از حيوان است ولذا نمي شود حاسه اي در حيوان باشد ولي در انسان نباشد، بعبارت ديگر مرتبه اي حسي انسان بالاتر از مرتبه اي حسي حيوان است ولذا بعيد است كه حاسه اي در حيوان باشد ولي در انسان آن حاسه وجود نداشته باشد ( واينكه موجودات عقلي حاسه ندارد به اين جهت است كه اين موجودات مرتبه اي وجودي شان بالاتر است نه مرتبه اي حسي شان ولي انسان نسبت به حيوان مرتبه اي حسي شان بالاتر است. )

تبصره : واقعيت اين است كه دليل بر اين مطلب وجود ندارد ولذا شيخ هم مي گويد بعيد است، نه اينكه مستدل باشد.

متن : فان قيل اذا كان قدامنا جسمان قريب و بعيد بحيث لا يحجب الاوّل الثانى فاذا جمعنا النظر ( نگاه مان را متمركز كنيم ) على ايّهما كان ( به هركدام از دور ونزديك كه باشد )، بحيث كانا لا ننظر الى غيره فانا نراه ( يكي از دور و يا نزديك را ) واحدا و نرى الاخر ( كه نظر را جمع نكرده ايم ) اثنين. فلو كان السّبب ( سبب تك بيني ودو بيني ) ما ذكروه لما امكن ذلك ( كه يكي از دوجسم را يكي وديگري را دوتا ببنيم ) و الا لزم ان يكون الآلة المؤدية للشبح معوّجة و مستقيمة او متحركة و ساكنة معا فى حالة واحدة و يرد ذلك على اصحاب الشعاع أيضا حيث يلزم تعدد السّهمين و اتحادهما معا فى حالة واحدة.

قلنا الآلةُ المؤديةُ باعتبار تاديتها لشَبحٍ غيرها ( آلت موديه ) باعتبار تاديتها لشبحٍ اخر فان كلّا منهما مخروط على حدة فالمعوّج ( فالمنفتل ن.ب ) فى الحقيقة غير المستقيم و المتحرّك غير الساكن و المتعدد غير المتحد فلا اشكال على شي‌ء من المذهبين ( مذهب خروج شعاع ومذهب انطباع ). فهذا هو الكلام فى الحواس الظاهرة و هى كما عرفت خمس بالاستقراء و بعيد ان يكون لحيوان ما لا تكون هذه الحاسة للانسان مع كمال مرتبته فى الوجود

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo