< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

اشكالات قول اصحاب شعاع بحث در اشكالات داشتيم كه بر مدعاي اصحاب شعاع وارد شده، صرف نظر از ادله اي شان، آخرين اشكال اين است كه اگر ديدن اشيا توسط خروج شعاع باشد، شعاع مي تواند از منافذ اجسام داراي منفذ عبور كند و ما درون اشياء مذكور را ببنيم؛ مثلاً كوزه داراي منافذ است چرا كه بيرون كوزه اي پُر آب نم دار است وشعاع كه از چشم خارج مي شود باريك است ومي تواند از منافذ كوزه عبور نمايد ولذا اگر ديدن به خروج شعاع باشد ما بايد درون كوزه را ببنيم،‌ برعكس بطري وشيشه داراي منافذ نيست وما نبايد درون بطري وشيشه را ببنيم؛ چرا كه منفذ ندارد كه شعاع از آن عبور نمايد وما در آخر شعاع آب درون بطري وشيشه را ببنيم، درحاليكه ما درون كوزه را نمي توانيم ببنيم ولي درون بطري وشيشه را مي بينيم. پس ديدن به خروج شعاع نيست.برفرض اگر بگوييد كه بطري وشيشه منفذ دارد وشعاع از آن نفوذ مي كند، در اين صورت ما بايد آب را نقطه نقطه ببنيم؛ چرا كه شعاع به صورت نقطه از منفذ عبور مي كند.

مثال ديگر : حوض كه پري آب است ودر ته حوض چيزي وجود دارد، اگر ديدن به خروج شعاع باشد ما نمي توانيم شي ته حوض را ببنيم؛ چرا كه آب منفذ ندارد و شعاع نمي تواند در آب نفوذ كند، درحاليكه ما مي توانيم شي ته حوض را ببنيم. پس ديدن به خروج شعاع نيست.

در تأويل كه اصحاب شعاع داشتند گفتند كه خروج شعاع به صورت مخروط متوهم و ما در راس مخروط كه زاويه مخروط است ودر چشم ما، شي مرئي را مي بينيم.

تأويل ديگر : مراد از خروج شعاع اين است كه وقت شي مرئي در مقابل چشم قرار مي گيرد فياض تعالي، بين شيء مرئي وچشم ما ويا درچشم ما، شعاع را افاضه مي كند وما شي مرئي را مي بينيم.

ان قلت : اصحاب شعاع تعبير به خروج شعاع نموده است، ولي شما در اين تأويل افاضه را مطرح نموديد.

قلت : بخاطر فاصله اي كه بين شيء مرئي وچشم وجود دارد، آنها تعبير به خروج نموده اند مجازاً.

جواب از تأويل دوّم :

اولا، اين تاويل براي كلام اصحاب شعاع بعيد است، چرا كه در كلام اصحاب شعاع قرينه وشاهدي براي آن نداريم.

ثانياً، اين تاويل في نفسه باطل است به چند وجه؛ يكي به اين جهت كه هرحادثي كه بخواهد حادث شود بايد استعداد حدوث آن باشد واستعداد درجاي است كه كيفيت وتحول كيفيت باشد ودر مانحن فيه چه كيفيتي است كه استعداد حاصل شود؟

ديگر آنكه مفيض شعاع كي است؟ عقول است، حق تعالي ويا افلاك؟ افلاك كه نور خود شان را دارد وافاضه شعاع ديگري براي شان ممكن نيست، اگر عقول وحق تعالي افاضه نمايند بايد واسطه اي جسماني واسطه شود؛ چرا كه نور امر جسماني است وامر جسماني مباشرتاً از عقول و به طريق اولي از حق تعالي صادر نمي شود، وچنين واسطه اي وجود ندارد.

وجه سوم اينكه اگر شعاع از بيرون بيايد اين شعاع اجنبي است ونمي تواند مبصر باشد؛ چرا كه ربطي به باصره اي ما ندارد. رك : حاشيه شوارق.

دليل ديگر اصحاب شعاع : اگر شعاع از چشم ما خارج شود وما شي را ببنيم مرئي را به همان اندازه كه است مي بينيم؛ چرا كه شعاع پخش مي شود روي تمام آن، امّا اگر ديدن به انطباع باشد، چون چشم ما كوچك است وشي خارجي بزرگ بايد صورت كوچك شود وبه چشم ما برسد ولذا بايد جسم مرئي كوچك ديده شود، واينكه به اندازه اي واقعي ديده مي شود بخاطر اين است كه ما با شعاع مي بينيم.

جواب : آنچه كه ممتنع است حصول خود كبير درصغير است امّا حصول شبح كبير در صغير ممتنع نيست، چنانچه شبح كره در آينه حاصل مي شود، وشبح كه وارد مي شود هرچند به اندازه شي خارجي نيست ولي آنچه كه ديده مي شود شبح نيست، بلكه شي خارجي است، شبح فقط زمينه را فراهم مي كند ولذا ما شي را به همان اندازه كه است مي بينيم، بله اگر مبصر شبح شي خارجي بود اشكال وارد بود.

متن : ويلزم أيضا ( علاوه بر آنچه گفتيم ) ان يرى ما فى ( درون ) الخزف ( سفال ) لكثرة المسام ( روزنه، منافذ ) فيه ( خزف ) بدليل ( دليل كثر مسام ) الموشح ( ترشح آب به بيرون كوزه ) دون ما فى ( درون ) الزجاج ( شيشه ) او الماء و لو كان رؤية ما فيهما ( زجاجه وماء ) من جهة المسام لوجب ان يكون ( رؤيت ) بقدرها ( مسام / يعني بايد نقطه نقطه ديده شود ) من غير ان يرى الشي‌ء بمجموعه ( چون يك پارچه به بيرون نرسيده ) و قد يأوّل أيضا ( علاوه بر تأويل قبل ) قول اصحاب الشعاع بانهم ارادوا بخروج الشعاع حدوثه من المبدأ الفياض على هيئة المخروط المذكور عند مقابلة المرئى للبصر و سمّوه ( افاضه ) خروجا تجوزا ( مجازا ) و لا يخفى بعده ( تأويل؛ چون در هيچ جاي كلام شان به آن اشاره نشده ) مع شناعته أيضا ( يعني باطل بودن خود تأويل ) و ان كانت ( توجيه دوّم ) اقل من شناعة الاوّل ( توجيه اول )

و من ادلّتهم ما جعله فى المواقف عمدتها و هو المنقول عن جالينوس و هو ان الجسم لا ينطبع فيه من الاشكال الّا ما يساويه ( جسم ) فى المقدار فيجب على تقدير كون الابصار نفس الانطباع او شروطا به ان لا يبصر من الاشياء الا قدر نقطة الناظر ( مردمك چشم ) منا لكنّا نُبصر نصف كرة العالم و الجواب انه لا يمتنع حصول شبح الكبير فى الصّغير انّما المحال حصول الكبير ( خود كبير ) فى الصّغير فلو كان البصر نفس الشبح على ما توهّمه المتاخّرون من كلام المعلّم الاوّل و حكوه عنه ( معلم اوّل ) كان ذلك ( اشكال ) و اراد لا محالة و اما اذا كان انطباع الشبح شرطا للابصار و كان المبصر هو الامر الخارجى على ما هو الحق فلا يرد عليه ( قول به انطباع ) ذلك ( اشكال ) فانّ شبح الشي‌ء قد لا يساويه و ان كان ( شبح ) موجبا لابصاره على ما هو عليه هذا

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo