< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال (1) : گفته شد كه هر نفس به يك بدن تعلق مي گيرد وبه بدن ديگر تعلق نمي گيرد، امّا در اعضاي پيوندي بالاخص زماني كه اين عضو قلب ويا اعضاي زيادي را پيوند بزنند آيا اين اعضا بدن ديگر به حساب نمي آيد، اگر بدن ديگر بحساب بيايد تعلق نفس به ابدان متعدد وتناسخ جايز خواهد بود.

جواب : اعضاي پيوندي درحقيقت جزء بدن مي شود مثل غذاي كه ما مي خوريم مثلاً گوسفندي را مي كشند وباطبخ آماده اي خوردن مي شود وقت كه انسان غذا را مي خورد آنچه خورده شده غذاي بالقوه است وبا فعل اوانفعالات كه دردستگاه هاضمه انسان پيدا مي كند تبديل به غذاي بالفعل مي شود وجذب بدن انسان مي شود وتوسط نفس انسان تدبير مي شود، اعضاي پيوندي همين گونه است بايد جزء بدن شود تا نفس انسان به آن علاقه نشان دهد و تدبير نمايد، اگر جزء بدن نشود گفته مي شود كه پيوند نگرفته وتوسط نفس تدبير نمي شود.

سؤال (2) : اينكه برخي از عرفا درموجودات ديگر تصرف مي كنند، اين تصرفات چگونه است آيا موجودات ديگر بدن عارف مي شوند.

جواب : قاعده داريم كه هرچه نفس قوي تر شود دايره اي تصرفاتش وسيع تر مي شود وآنچه را كه درآن تصرف مي كند بمنزله اي بدن است، نه اينكه بدن باشد كه تداوم آن به نفس عارف باشد، ودرحقيقت تدبير بدن با اين گونه تصرفات فرق دارد؛ تدبير بدن توجه جبلي، دائمي وهمه جانبه اي نفس به بدن وكار رساندن همواره به آن است ولي اين گونه تصرفات نه جبلي است، نه دائمي ونه همه جانبه، بلكه اختياري، مقطعي ودربرخي از جهات است.

بقاي نفس بعد از هلاك بدن :

سؤال (1) : آيا نفس باموت بدن از بين مي رود ويا از بين نمي رود؟

جواب : اگر نفس حال دربدن باشد با مرگ بدن از بين مي رود، امّا اگر حال دربدن نباشد با موت بدن از بين نمي رود.

سؤال (2) : اگر تعلق ذاتي نفس است همين كه نفس از بدن مفارقت نمايد بايد از بين برود؛ چون تعلقش از بين مي رود.

جواب : طبق مبناي صدرا نفس همواره تعلق به بدن دارد، تا در اين دنيا است تعلق به بدن مادي دارد وقت كه از بدن مادي مفارقت نمايد تعلق به بدن برزخي دارد ودرآخرت هم تعلق به بدن اُخروي دارد. امّا طبق مبناي مشأ كه برزخ را قائل نيست بدن برزخي را هم قائل نيست برخي از نفوس بعد از مفارقت به حالت عقلي در مي آيد وبرخي ديگر به بدنه افلاك تعلق مي گيرد ودر آخرت نفوس به حالت عقلي رسيده وعقل ديگر نياز به بدن ندارد، بعبارت ديگر ذات نفس مجرد است واضافه وتعلق نفس به بدن كه از بين رفت فعل نفس از بين مي رود امّا ذات نفس كه مجرد است باقي است.

سؤال (3) : برفرض نفس با مفارقت از بدن از بين نرود آيا باعوارض وعوامل ديگر از بين نمي رود؟

جواب : نفس بعد از مفارقت توسط عوامل وعوارض ديگر هم از بين نمي رود، به بيان كه در دليل دوم مي آيد.

دليل اينكه نفس باموت بدن از بين نمي رود :

ابن سينا درشفا مي فرمايد : درسه جا مي توان گفت كه شيء بافساد شيء ديگر فاسد مي شود، بعبارت ديگر وقت مي توان گفت كه شيء با فساد شيء ديگر از بين مي رود كه دوشيء ارتباط دروجود داشته باشند واين ارتباط درسه جاي است :

    1. درجاي كه دوشيء مكافيء دروجود باشند مثل ابوت وبنوت كه هر كدام از بين برود ديگري هم از بين مي رود.

    2. موجود كه دروجود مؤخر از موجودي ديگراست يعني معلول است وقت كه موجود مقدم وعلت از بين برود موجود مؤخر ومعلول هم از بين مي رود.

    3. موجود كه دروجود مقدم وعلت است وقت كه موجود مؤخر ومعلول از بين برود كشف مي كنيم كه موجود مقدم وعلت هم قبلاً از بين رفته است.

خلاصه : وقت شيء با فساد شيء ديگر از بين مي رود كه يا تكافؤ وتضايف داشته باشند ويا رابطه اي علّي ومعلولي، امّا نفس وبدن هيچ يك از اين روابط را ندارد. پس با فساد يكي ديگري از بين نمي رود.

ان قلت : تعلق نفس به بدن امر پذيرفته شده است وتعلق يعني اضافه. پس اگر بدن از بين رفت بايد نفس هم از بين برود.

قلت : نفس وجودي دارد وماهيتي آنچه كه درنفس وبدن داريم رابطه وتعلق وجودي است وآنچه كه در متضايفان است اضافه وتعلق ماهوي است ولذا اضافه يكي از مقولات ده گانه است. پس درمتضايفان بايد دوماهيت وبسته بهم باشند دروجود وعدم وقوه ولاقوه، امّا درمانحن ماهيت نفس وابسته به ماهيت بدن نيست بلحاظ وجود وعدم و... بلكه نفس بلحاظ فعل ارتباط وجودي با بدن دارد وبا از بين رفتن بدن اين رابطه از بين مي رود. خلاصه اضافه درماهيت نفس نيست و الاّ نفس از مقوله اضافه مي بود.

متن : المسألة الثّامنة فى ان النّفس تبقى بعد هلاك البدن‌ ( يعني باهلاك بدن از بين نمي رود وبعدش هم از بين نمي رود )

و لا تفنى بفنائه‌ و ذلك متّفق عليه بين القائلين بمغايرة النّفس للبدن و الامور الحالّة فيه ( نه كسانيكه نفس را خون ويا مزاج مي دانند كه حال دربدن است ) و مستند المتكلّمين منهم ( قائلين ) النّصوص الواردة فى ذلك ( بقا نفس ) من الكتاب و السنّة و ادّعوا عليه ( بقا نفس ) اجماع الامة و مستند الحكماء البرهان العقلى القائم (1) على ان النّفس لا تموت بموت البدن (2) و على انّها لا تفسد مطلقا ( چه با موت بدن وچه بعد از موت بدن با عوامل ديگر ) امّا الاول فتقريره على ما يطابقه ما فى الشّفاء ان كلّ شي‌ء يفسد بفساد شي‌ء أخر يجب ان يكون متعلق الوجود به (1) اما تعلّق المكافيء فى الوجود (يعني متضايف باشند ) (2) وامّا تعلّق المتاخّر بالوجود ( معلول است ) (3) واما تعلق المقدّم بالوجود ( علت است ) و ليس للنفس بالقياس الى البدن شي‌ء من هذه التعلّقات ( تعلقات سه گانه )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo