< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث درحدوث شخص نفس داشتيم گفته شد كه چون عوارض مشخصه حادث اند پس شخص نفس هم حادث است.

نحوه اي حدوث به اين صورت كه با حدوث بدن مستعد وتقاضاي نفس از ناحيه مفيض نفسي با هيئات خاص انشاء مي شود بگونه اي كه اين نفس مشتاق آن بدن مي شود وبه سوي آن سوق پيدا مي كند ومي آيد به آن تعلق مي گيرد، وستكمالات وتصرفاتش را درآن بدن شروع مي كند.

سؤال : با اين بيان كه نفس مشتاق به بدن مي شود آيا اين اشتياق نفس به بدن با قاعده العالي لاينظر الي السافل منافات ندارد؟

جواب : مفاد قاعده اي العالي لاينظر الي السافل اين است كه عالي نظر استكمالي به سافل ندارد، بعبارت ديگر صحيح نيست كه موجود عالي براي اينكه به كمال برسد موجود مادون را به سازد يا تدبير كند و باهمين خلق وتدبير به كمال برسد؛ چرا كه عالي با نگاه به سافل به كمال نمي رسد، امّا نفس نگاه استكالي به بدن ندارد، بلكه به بدن به ديد آلت نگاه مي كند آنچه را كه نفس به آن نظر دارد كمالات بالاتر است واز بدن فقط براي بدست آوردن آن كمالات استفاده مي كند، نه اينكه بدن را تدبير كند وبا همين تدبير به كمال برسد بلكه بدن را تدبير مي كند واز آن به عنوان ابزار استفاده مي كند وكمالاتش رابه دست مي آورد.

مي شود بگوييم كه نفس بلحاظ وجودي عالي از بدن است امّا درمقام فعل عالي از بدن نيست بلكه محتاج به بدن است به اين عنوان كه بدن ابزار نفس است، واگر به بدن هم توجه مي كند فقط به اين خاطر است كه ابزار نفس است نه اينكه خود بدن مقصود باشد.

اگر امر كلي را شخص نماييم بايد معناي را به آن امر كلي اضافه نماييم، و اين معنا كه همان مشخصات است طبق مبناي صدرا وجود است وطبق مبناي مشاء عوارض مشخصه است كه وقت به امر كلي ضميمه شود آن را شخص كند، طبيعي است كه اضافه شدن معنا به كلي وشخص شدن هماهنگ اند. وچون ضميمه شدن مشخصات حادث است اشخاص نفس كه با ضميمه شدن مشخصات به نفس بماهو نفس بوجود مي آيد امر حادث است.

به بيان ديگر هر معناي كلي به دوصورت شخص مي شود يا به حلول نمودن ويا با ضميمه نمودن مشخصات به امر كلي ونفس انسان كه ماهيت كلي است، كلي طبيعي است چون مجرد است حلول درماده ندارد لذا با ضميمه نمودن مشخصات شخص مي شود واين مشخصات هيئتات خاص است كه توسط مفيض به نفس افاضه مي شود.

متن : و قال أيضا فانا نعلم يقينا ان موجد المعنى الكلّى شخصا مشار إليه لا يمكنه ان يوجد ( صحيح : يوجده ) مشخصا ( صحيح : شخصاً ) و ( صحيح : أو بعمناي الاّ ان ) يزيدَ له ( معناي كلي ) معنى على نوعيّة به ( معني ) يصير ( معناي كلي ) شخصا ‌ من المعانى الّتي تلحقه( بيان معني ) عند حدوثه ( شخص ) و يلزمه ( لازم دارد آن شخص را ) علمناها او لم نعلم ( چه ما بدانيم آن معاني مشخص را يا ندانيم ) ثم قال فاذ ليست النفس واحدة فهى كثيرة بالعدد و نوعها واحد ( چون كه اين اشخاص همان كلي است كه باضميمه شدن كثير شده است ) و هى ( نفوس كثير بالعدد ) حادثة كما بيّناه فلا شك انّها ( نفس شخصي يا شخص نفس ) بامر ما تشخصت و ان ذلك الامر فى النّفس ( يعني نفس انساني ) ليس هو الانطباع فى المادّة فقد علم بطلان القول بذلك ( حلول درماده ) بل ذلك الامر هيئة من الهيئات و قوة من القوى و عرض من الاعراض الرّوحانية ( عوارض بدني عوارض نفس نيست، لذا عوارض نفس عوارض روحاني است، نه بدني ) او جملة منها ( هيئت وقوه وعرض/ مجموعه اي از هيئات ) تشخّصها ( نفس ) باجتماعها ( هيئت وقوه وعرض/ مجموعه اي از هيئات ) و ان جهلناها ( هيئت وقوه وعرض/ مجموعه اي از هيئات ) و بعد ان تشخصت مفردة فلا يجوز ان يكون هى ( نفس كه شخص شده ومفرد ) و النّفس الاخرى بالعدد ذاتا واحدة ( تا به يك بدن تعلق بگيرد، هرچند بالنوع ذات واحد است ) فقد اكثرنا القول فى امتناع هذا ( كه يك نفس به دوبدن تعلق بگيرد ) فى عدّة مواضع لكنا ينتقن ( صحيح : نتيقن ) انه يجوز ان تكون النّفس اذا حدثت مع حدوث مزاج ما ( خبر أن تكون : ) ان يحدث لها ( نفس ) هيئة معدة فى الافعال النطقيّة ( كه طبق تعلاتش كار نظري انجام دهد ) و الانفعالات النّطقية ( صورت را از مبادي عاليه بپذيرد ) تكون على جملة ( مجموعه اي از هيئات ) متميزة عن الهيئة المناظرة لها فى الاخرى ( نفس ديگر ) تميز المزاجين فى البدنين ( مانند تميز دو مزاج در دوبدن ) انتهى‌

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo