< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث درحدوث نفس داشتيم، دليل به صورت قياس استثناي طرح شد به اين صورت كه اگر نفس ازلي باشد سه تا محذور دارد يا لازم مي آيد اجتماع ضدين، يا لازم مي آيد بطلان ماثبت ويا لازم مي آيد اثبات مايمتنع، وتالي به هرسه قسمش باطل است پس مقدم هم كه ازلي بودن نفس باشد باطل است.

بيان ملازمه : اگر نفس ازلي باشد يا واحداً موجود است ويا متكثراًَ وقت كه واحداً موجود باشد يا بعد از تعلق به ابدان واحد مي ماند ويا بعد از تعلق به ابدان متكثر مي شود. پس سه فرض داريم كه درهر فرض يكي از محذورات فوق لازم مي آيد.

اگر نفس واحد آفريده شود وبعد از تعلق به ابدان هم واحد بماند، دراين صورت لازم مي آيد كه نفس مجمع متضادان باشد؛ چرا كه وقت مثلاً به بدن زيد تعلق گرفت عالم مي شود ووقت كه به بدن عمرو تعلق گرفت جاهل مي ماند. وجمع بين ضدين باطل است پس انيكه نفس در ازل واحد آفريده شود وبعد از تعلق به بدن هم واحد بماند باطل است.

تذكر : گفته مي شود كه در نفس اجتماع ضدين اتفاق نمي افتد مثل اينكه نفس هم صورت سواد وهم صورت بياض را قبول مي كند، درحاليكه اگر سواد وبياض در بيرون جمع شود جمع ضدين است وباطل، وجه اين مطلب اين است كه صورت سواد وصورت بياض تضاد ندارد آنچه كه تضاد دارد بياض وسواد است، بعبارت ديگر آنچه كه به حمل اولي سواد وبياض است يعني مفهوم سواد ومفهوم بياض تضاد ندارد ولي آنچه كه به حمل شايع سواد وبياض است يعني واقع سواد وبياض تضاد دارد.

بعبارت ديگر فرق است بين عروض ضدين وتصور ضدين، اينكه علم وجهل برنفس عارض شود عروض ضدين است وجايز نيست؛ زيرا كه اجتماع ضدين است، ولي تصور علم وتصورت جهل تصور ضدين است وجايز است؛ چرا كه اجتماع ضدين نيست.

ان قلت : نفس مي تواند قبل از تعلق به بدن واحد باشد وبعد از تعلق به بدن هم واحد بماند وچون اضافات متعدد پيدا مي كند مي تواند صفات متقابل را بپذيرد بدون اينكه اجتماع ضدين لازم بيايد، مثلاً وقت كه به بدن زيد تعلق گرفت عالم است چون اضافه به بدن زيد پيدا نموده است وهنگام كه به بدن عمرو تعلق گرفت جاهل است چون كه به بدن عمرو اضافه پيدا نموده است، وچون اضافات متعدد است اجتماع ضدين لازم نمي آيد.

قلت : اوصاف نفس دو قسم اند؛ دسته اي از اوصاف مال ذات نفس مي باشند ودسته اي ديگري از اوصاف مال ذات نفس نيستند بلكه اوصاف نفس با اضافه اند، آن دسته از اوصاف كه مال ذات نفس اند با اضافه متعدد نمي شود ولي آن اوصاف كه مال ذات نفس نيستند با اضافه متعدد مي شوند، بعبارت دقيق تر آن اوصاف كه از ناحيه اي اضافه مي آيند با تعدد اضافه متعدد مي شوند. وصفت علم وجهل از اضافه بدست نمي آيد كه باتعدد اضافه متعدد شود، بلكه از اوصاف ذات نفس اند كه با تعدد اضافه متعدد نمي شود، پس اگر نفس واحد نسبت به يك چيز هم عالم باشد وهم جاهل اجتماع ضدين است و باطل.

متن : ‌فان بقيت ( نفس ) واحدة و ( حاليه ) هى ( نفس ) متّصفة لا محالة فى كلّ بدن بما ( صفت ) يضادّ ما ( صفت ديگري ) تتصف به فى بدن اخر كالعلم و الجهل ( دربُعد نظر ) و الجبن و الشّجاعة ( دربُعد عمل، شاخهء غضب ) و البخل و السّخاوة ( دربُعد عمل، شاخهء شهوت ) يلزم اجتماع الضدّين و هو الامر الاوّل ( محذور اوّل از سه محذور) فان قلت لعلّ هذه الاوصاف مما يختلف بالإضافة ( اضافهء نفس به بدن ) فيجوز ان يكون النفس الواحدة عالمة بالإضافة الى بدن زيد جاهلة بالإضافة الى بدن عمرو هكذا فى ساير الاوصاف قلت هذه اوصاف ذاتيّة ( ذاتي لغوي يعني مال خود نفس است، نه ذاتي اصطلاحي ) للنّفس‌ فلا يجوز اختلافها بالإضافة

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo