< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

مسأله ششم دراين است كه آيا نفس انساني حادث است يا قديم واگر حادث است اصلاً حادث است يا حادث است به حدوث بدن، درمجموع سه احتمال است، يكي اين نفس ازلي باشد كه با حدوث بدن به آن تعلق گرفته است، ديگر آنكه حادث است ولي قبل از بدن حادث شده ووقت كه بدن آفريده شده نفس به آن تعلق گرفته باشد وسوم آنكه بدن بوجود مي آيد ولايق نفس مي شود و دراين زمان نفس انشاء مي شود وبه آن تعلق مي گيرد، كه دراين صورت نفس حادث است به حدوث بدن.از افلاطون نقل شده كه ايشان معتقد است به قديم وازلي بودن نفس، از طرفي ارسطو مي گويد نفس حادث است خوجه مي فرمايد نفس حادث است واين طبق مبناي ما كه مي گوييم عالم حادث است روشن است.

لاهيجي : مراد شما از حادث بودن نفس چيست، حادث بودن نفس به حدوث بدن است ويا حادث نفس است مطلقا؟

الف ) اگر مراد حادث بودن نفس باشد به حدوث بدن اين از مبناي شما درحدوث عالم ظاهر نمي شود، بلكه نياز به دليل دارد.

ب) واگر مراد حادث بودن نفس است ملطقا، كه اعم از حدوث نفس به حدوث بدن باشد ويا حدوث نفس قبل از حدوث بدن، بله اين طبق مبناي شما ظاهر است ولي سه تا اشكال دارد؛ يكي اينكه اين بحث تكراري است، لزوم نداشت طرح مي كرديد، دوّم اينكه دليل شما درحدوث عالم در بارهء حدوث ماديات بود وسوّم آنكه چرا گفتيد « وعلي قول خصم ... » درحاليكه اگر مراد از خصم كساني باشد كه قائل به حدوث نفس به حدوث بدن است، با اثبات حدوث عالم حدوث نفس به حدوث بدن اثبات نمي شود، واگر مراد از خصم قائلين به قدم عالم باشد طبق بيان آنها حدوث نفس احتياج به دليل دارد. درهرصورت ضميمه نمودن قول خصم به قول خواجه وجه ندار.

متن : المسألة السّادسة فى ان النّفس حادثة بحدوث البدن‌ ( نه حدوث مطلق )

و هو مذهب ارسطو و من تابعه من المشائين خلافا لافلاطون و غيره من الاقدمين على ما هو المشهور ( چون كه نوشته هاي فلاطون دراختيار لاهيجي نبوده ويا ممكن است افلاطون حدوث قبل از بدن را گفته باشد ولي مشهور اين است كه ايشان قائل به ازلي بودن نفس است ) فقوله‌ ( مبتدا ) و هى ( نفس ) حادثة ( الف ) ان كان المراد منه ( حادث بودن ) هو الحدوث مع الابدان فقوله‌ ( خواجه ) و هو ( حادث بودن ) ظاهر على قولنا اى قول الملّيّين ( كسانيكه دراين مسائل به روايات اعتماد مي كنند ) القائلين بحدوث العالم باسره ( بتمامه ) و النفس الناطقة من العالم لا محالة ليس ( خبر ) على ما ينبغى فان ( تعليل براي ليس ... ) هذا الحدوث ( حدوث عالم ) لا يستلزم الحدوث مع حدوث الابدان و (ب) ان كان المراد مطلق الحدوث (1) فأيّ وجه لجعله ( حدوث نفس ) مسئلة على حدة (2) على ان الحجّة الّتي تمسّك بها على حدوث العالم لا يجرى الّا فى الماديّات فلا يتمّ فى حدوث النفس النّاطقة على ما اختاره من كونها مجرّدة ( بنابر مختار متكلمين كه نفس مادي است دليل حدوث عالم مثبت حدوث نفس هم است، امّا بنابر مختار خواجه كه نفس مجرد است آن دليل مثبت نيست ) كما اورده ( اين اشكال را ) المحشى الشّريف عليه و (3) أيضا ( اگر مراد خواجه حدوث مطلق است ) فلا وجه لضمه ( مراد يعني قول خودش كه حدوث مطلق است ) الى قول الخصم فان قولهم هو الحدوث مع الابدان‌ و امّا على قول الخصم‌ القائل بقدم العالم ( يعني اگر مراد از خصم كساني است كه قائل به قدم عالم است ) فليس حدوث النفس ظاهرا بل محتاج الى الاستدلال مختصّ به و هو ان النّفس‌ لو كانت ازليّة لزم‌ احد امور ثلاثة اما

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo