< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

آيا نسان نوع واحد است وتحت آن افراد مندرج است يا اينكه انسان جنس واحد است وتحتش انواع مندرج است؟

قول اوّل : مشاء معتقد است كه انسان نوع واحد است وتحتش اصناف وافراد مندرج است كه نه اصناف اختلاف نوعي دارد ونه افراد، التبه اينكه افراد اختلاف نوعي داشته باشد را هيچ كس معتقد نيست.

قول دوّم : گروهي واز جمله فخرازي معتقد است كه انسان جنس واحد است وتحت آن انواع مندرج است، مثلاً نفس انبياء نوعش با نفوس انسان هاي ديگر فرق مي كند وهمين طور نفوس صالحين بانفوس مجرمين ماهيتش فرق دارد، پس هرصنفي يك نوع خاص است منتها چون دربدن كه نوع واحد دارد تعلق گرفته است ما فكر مي كنيم كه نوع واحد است.

اين گروه دوتا حديث را شاهد بر مدعاي شان دانسته اند :

حديث اوّل : « الناس معادن كمعادن الذهب و... » كه معدن جنس است وذهب وفضه دوتا نوع اند وقت گفته مي شود انسان معدن است كه ذهب وفضه دارد معنايش اين است كه انسان اختلاف نوعي دارد بخي شان شرار است وبرخي شان خيار، بهترين شان درجاهليت بهترين شان دراسلام است، يا آنهاي كه درجاهليت خوب بودند دراسلام هم خوبند.

استاد : از اين حديث نمي شود اختلاف نوعي را نتيجه گرفت، مي شود ذهب وفضه اشاره به ارزش وجودي وارزش اخلاقي داشته باشد، نه اختلاف نوعي؛ چرا كه ذهب وفضه اشاره ابه ارزش دارد.

حديث دوّم : « الارواح جنودٌ مجنده، فما تعارف منها ائتلف وما تناكر منها اختلف »

طبق اين حديث ارواح قبل از ابدان شان لشكرهاي بوده اند واين اشاره به اختلاف نوعي دارد؛ چرا كه بدون اساس لشكر متفاوت نمي شود ودر آنجا ابدان نبوده كه اختلاف بر اساس ابدان باشد پس اختلاف شان نوعي بوده اند.

استاد : از اين حديث باتوجه به صدر آن درظاهر اختلاف نوعي انسان ها فهميده مي شود، امّا بايد صدر حديث را با توجه به ذيل آن معنا نماييم، در ذيل حديث يكي تعارف وتناكر داريم وديگري ائتلاف واختلاف.

اگر به تعارف وتناگر دقت نماييم مي كه افراد يك لشكر هم ديگر را مي شناسد وائتلاف واختلاف شان معنا دارد، امّا افراد دولشكر از هم كاملاً جدا هم ديگر را نمي شناسد وائتلاف واختلاف شان معنا ندارد. پس بايد ائتلاف واختلاف به نوع نباشد؛ چرا كه اگر اختلاف به نوع باشد هم ديگر را نمي شناسد و ائتلاف واختلاف شان معنا ندارد، وچون ائتلاف واختلاف مطرح است اختلاف نوعي مراد نيست. ومحمول دايره موضوع را تعيين مي كند. نبابراين جنود اختلاف نوعي ندارد.بيان ديگر چنانچه اختلاف نوعي مراد باشد بايد دونوع انسان داشته باشيم يك عده انسان هاي انس وائتلاف دارد دسته ديگر انسانهاي كه اختلاف دارند، درحاليكه دسته ديگرهم داريم كه نه اختلاف دارد ونه ائتلاف پس بايد اختلاف وائتلاف را توسعه دهيم كه اعم از ائتلاف واختلاف نوعي مراد باشد.

خلاصه : اينكه نه اصناف ونه افراد اختلاف نوعي داشته باشد را مشاء مي پذيرد واينكه اصناف اختلاف نوعي داشته باشد را فخررازي معتقد است واينكه افراد اختلاف نوعي داشته را هيچ كس قائل نيست.

نكته : طبق مبناي فخررازي بايد انسان ها مجبور باشد وايشان هم باتوجه اشعري بودن جبر را مي پذيرد.

ممكن است اختلاف نوعي را به اين صورت توجيه نماييم كه هر نوعي مي تواند صالح وفاجر داشته باشد يعني نوع متفاوت است امّا اين انواع متفاوت هر كدام مي تواند صالح وطالح داشته باشد، تا جبر لازم نيايد، ولي دراين صورت صالح وطالح نسبي مي شود يعني صالح وطالح هر نوعي نسبت به آن نوع سنجيده مي شود.

متن : المسألة الخامسة فى ان النفوس الناطقة متحدة بالنّوع‌

كما هو مذهب ارسطو و اتباعه خلافا لطائفة من الاقدمين حيث ذهبوا الى ان النفس الناطقة جنس تحته انواع مختلفة و تحت كلّ نوع افراد متحدة الماهيّة و اختاره الامام الرازى فى المطالب العالية و قيل ( دليل بر ضعيف بودن اين قول ) الى هذا يشير ( اختلاف نوعي اشاره دارد ) « الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة خيارهم فى الجاهلية خيارهم فى الاسلام » و حديث الارواح جنود مجنّدة فما تعارف منها ايتلف و ما تناكر منها اختلف و اما ان يكون كلّ فرد منها ( نفوس ) مخالفا بالماهية لسائر الافراد حتى لا يشترك منهم اثنان فى الماهية فلم يقل به قائل صريحا كذا ذكره ابو البركات فى المعتبر على ما فى شرح المقاصد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo