< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

دليل هفتم بر تجرد نفس : هرقوه اي جسماني اين خصوصيت را دارد كه دوام فعل خسته اش مي كند وهم چنين انجام فعل قوي تا مدتي از انجام فعل ضعيف بازش مي دارد، ولي نفس اين گونه نيست. پس نفس جسماني نيست مجرد است.

اين دليل دوتا مقدمه دارد، يكي قانون كلي كه درمورد قواي جسماني است وديگري ضد آن قانون درمورد نفس، كه هردو نياز به اثبات دارد.

اثبات مقدمه اي اوّل : مقدمه اي اوّل دوتا خصوصيت را براي قواي جسماني بيان مي كند؛ يكي نفي دوام قواي جسماني است از كار طولاني مدت، بالاخص كه كار شديد باشد وديگري باز ماند از كارهاي كوچك وقت كه كارشديد بكند؛ مثلاً چشم ما اگر دائماً به يك جا نظر كند خسته مي شود همين طور اگر نور شديد به چشم ما بتابد وقت كه نور برطرف شود بايد مدتي بگذرد تا اثرنور برطرف شود تا بتواند اشياء ديگر را ببيند.

كار مداوم درطول زمانهاي زياد را اگر فشرده نماييم هما كار شديد است بعبارت ديگر كارطولاني همان كار شديد است. پس مي توانيم اين دوويژگي را به يك چيز برگردانيم.

اثبات مقدمه اي دوّم : وقت كه مساله سنگين رياضي را حل مي كنيم بعد مي پردازيم به مساله ساده مي بينيم كه خيل راحت است و اين نشان مي دهد كه قوه اي عاقله آماده تر شده خسته نشده است.

ان قلت : نفس هم خسته مي شود؛ چرا كه گاهي از كار باز مي ماند.

قلت : اين خستگي وعدم استمرار درصورتي است كه عاقله از قواي مادي استفاده نمايد؛ مثلاً از خيال استفاده كند، كه چون خيال حال درماده است خسته مي شود ولذا عاقله از كار باز مي ماند.

ان قلت : علت خسته شدن نفس مادي بودن آن است نه دست كشيدن خادم از كار.

قلت : اگر كلال وخستگي به دليل مادي بودن نفس باشد بايد هميشه كلال باشد؛ چرا كه حلول هميشه است، درحاليكه كلال هميشه نيست. پس كلال بخاطر استفاده از قواي مادي است كه خسته مي شوند، نه بخاطر مادي بودن نفس.

اين دليل ودليل قبل هر دواقناعي است نه برهاني كه شخص موظف وپايبند باشد به نتيجه اي آن وطرف را ملزم نمايد به آن، درحاليكه اگر برهاني بود خصم را ملزم مي كرد به نتيجه اي آن وشخص مستدل بايد پاي بند وموظف به نتيجه اي آن مي بود.

متن : السّابع‌ ما اشاره إليه بقوله‌ و لحصول الضدّ و تقريره ( مدعا : ) ان النفس النّاطقة غير منطبعة فى الجسم لحصول ضدّ ما هو حاصل للقوى المنطبعة من حيث هى منطبعة ( يعني اين خصوصيت براي قوه از حيث منطبع بود است نه از حيث مثلا قوه بودن ويا مدرك بودن ) للنّفس ( متعلق حصول ) النّاطقة و بيانه على ما قال الشيخ فى الشفا ( مقدمه اي اول : ) هو ان القوى الدّراكة بالآلات تعرض لها من اداته العمل ان تكل لاجل ان الآلات تكلها ادامة الحركة و توهنها ( سست مي كند آلات را ) الامور القوية الشاقة الادراك و ربّما انسدتها فلا يدرك عقبها ( امور قويه ) الاضعف لانغمامها ( آلات ) فى الانفعال عن الشّاق ( يعني انفعال شديد پيدا كرده ) كالحال فى الحسّ فانه عند ادراك القوى ( شي قوي؛ چرا كه ادراك حسي شديد وضعيف ندارد، مدرك است كه شديد وضعيف دارد ) لا يقوى على ادراك الضعيف ( شي ضعيف ) فان المبصر ( نگاه كننده ) ضوء عظيما ( نورشديد ) لا يبصر معه و لا عقيبه نورا ضعيفا و السامع صوتا عظيما ( گوش دهنده اي صوت شديد ) لا يسمع معه و عقيبه صوتا ضعيفا و من ذاق الحلاوة الشّديدة لا يحسّ بعدها بالضّعيفة ( مقدمه اي دوّم : ) و الامر فى القوّة العقلية بالعكس من ذلك فان ادامتها ( قوه اي عقليه ) للعقل ( تعقل ) و تصوّرها ( قوه اي عقليه ) للامور التى هى اقوى بكسبها ( ايجاد مي كند درقوه اي عقليه ) قوة و سهولة قبول لما بعدها ( امورقويه ) مما هو اضعف منها ( امور ) فان عرض لها ( قوه اي عقليه ) فى بعض الاوقات ملال او كلال فذلك ( عروض ملال وكلال ) لاستعانة العقل بالخيال المستعمل للآلة الّتي تكل فلا يخدم ( خيال ) العقل و لو كان لغير هذا ( ملال وكلال نفس بخاطر چيز ديگر باشد ) لكان يقع دائما فى اكثر الامور و الحال انّ الامر بالضد ( خلاف ) من ذلك هذا و قد صرّح الشيخ بان هذا الوجه و ما قبله اقناعيان‌

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo