< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

دليل پنجم بر تجرد نفس : عارض نفس مستغتني است از ماده وعوارض ماده پس معروض كه نفس است هم مستغني است از ماده وعوارض ماده يعني مجرد است.

اين دليل باتوجه به اينكه عارض چه باشد دوتقرير دارد :

تقرير اوّل : عارض يعني صورت معقوله مستغني است از ماده وعوارض؛ يعني مجرد است. پس معروض كه نفس است هم مستغني است از ماده وعوارض ماده ومجرد است. ( طبق اين تقرير دليل پنجم بر مي گردد به دليل اوّل )

بيان تفصيلي مطلب : صورت معقوله مستغني است از ماده وعوارض ماده ( مقدمه اي اوّل ) اگر صورت معقوله مستغني است بايد محل آن هم مستغني باشد ( مقدمه اي دوّم )

اثبات مقدمه اي اول : اگر صورت معقوله مستغني از ماده نباشد، محتاج خواهد بود به لواحق ماده ودرنتيجه مجرد نخواهد بود درحاليكه مجرد است. پس صورت معقوله از ماده مستغني است. ( دراين بيان تجرد صورت معقوله مفروض است واز طريق آن استغناي صورت معقوله را اثبات مي كنيم )

اثبات مقدمه اي دوّم : اگر عارض مستغني شد معروض هم مستغني است؛ چرا كه اگر عارض مستغني باشد ولي معروض مستغني نباشد لازم مي آيد كه عارض هم مستغني نباشد زيرا كه عارض به معروض محتاج است واگر معروض محتاج باشد به لواحق ماده لازم مي آيد كه عارض هم محتاج باشد به لواحق ماده.

تقرير دوّم : نفس درفعلش كه تعقل است مجرد است پس دروجودش هم مجرد است؛ چرا كه فعل بعد از وجود است واگر چيزي درفعلش مجرد باشد دروجودش هم مجرد است.

بيان تفصيلي تقرير دوّم : نفس در تعقل است بي نياز از ماده است، تعقل فعل نفس است وفعل عارض است يكي از معقولات عرضي است چنانچه انفعال يكي از معقولات عرضي است. پس درنفس درفعلش نياز به محل ندارد، وچيزي كه درفعلش احتياج به محل ندارد دروجودش هم احتياج به محل ندارد.

اثبات مقدمه اي اوّل : نفس در فعلش محتاج به ماده نيست؛ چرا كه اگر محتاج به ماده بود ماده را واسطه قرار مي داد درفعلش درحاليكه درسه جا واسطه ممكن نيست، بين خودش وخودش، بين خودش وفعلش وبين خودش وابزار خودش نفس، بعبارت ديگر اكر نفس محتاج به ماده بود نبايد خودش را درك مي كرد، فعلش را درك مي كرد وابزار خودش را درك مي كرد، درحاليكه نفس هم خودش را درك مي كند، هم فعلش را وهم ابزار خودش را. پس نفس محتاج به ماده نيست.

اثبات مقدمه اي دوّم : هر موجودي كه احتياج به محل دارد درفعلش هم از آن استفاده مي كند واگر موجودي درفعلش نياز به ماده ندارد درجودش هم نياز به ماده ندارد وچون ما فرض نموديم كه نفس درفعل خود مجرد است بايد دروجودش هم مجرد باشد تاتخلف لازم نيايد.

باتوجه به بيان براي اثبات مقدمه اي اوّل از دليل سوّم بهره برديم ولي اين اشكال ندارد وموجب نمي شود كه اين دليل به دليل سوّم ارجاع داده شود.

متن : الخامس‌ ما اشار إليه بقوله‌ و لاستلزام استغناء العارض ( صورت معقوله/ تعقل ) استغناء المعروض‌ ( نفس ) و تقريره على ما فى شرح القديم ( مرحوم اصفهاني ) و غيره ( مقدمه اي اوّل : ) ان عارض النفس الناطقة اى ( بيان عارض ) الصّورة العقلية مستغنية عن المادّة و الّا ( استدلال براي مقدمه اي اوّل يعني اگر صورت معقوله مستغني از ماده نباشد ) لكانت معروضة للواحق المادة من الاين المعيّن و الوضع المعيّن الى غير ذلك فلم ( متفرع بر تالي ) يكن مجرّد عن تلك اللواحق لكنها ( بطلان متفرع بر تالي ) مجرّدة عن تلك اللّواحق بالضرورة ( مقدمه اي دوّم : ) فمعروضه ( عارض يعني صورت معقوله ) اعنى النّفس الناطقة أيضا مستغنية عن المادّة و الّا ( استدلال برا ي مقدمه اي دوّم يعني اگر معروض كه نفس است محتاج به ماده باشد ) لزم عدم استغناء العارض أيضا لان المحتاج ( عارض ) الى شي‌ء محتاج ( معروض ) الى ذلك الشّي‌ء بالظاهر و هذا ( تقرير اوّل از كلام خواجه ) كما ترى قريب جدّا من الوجه الاوّل بل هو عينه و الاولى ( چون تقرير اوّل باطل نيست تقرير دوم اولي است نه متعين ) فى تقريره ( كلام خواجه ) هو ما فى شرح العلّامة و هو ان النفس الناطقة تستغنى من عارضها و هو التعقل عن المحل بدليل انها تعقل ذاتها و دلالتها ( صحيح : ولالتها، لام تقويت بمعناي مَر ) و لتعقلها من غير حاجة الى آلة كما مرّ فيكون ( نفس ) فى ذاتها مستغنية عن المحل ( كانه اين جمله درتقدير است : كل ماكان مستغنيا في تعقلها مستغنياً في ذاتها ) و الّا لكان المحل آلة لها فى التعقل فلا يكون مستغنية عن الآلة فى تعقّلها أيضا هذا خلف‌

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo