< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

دليل دوم بر تجرد نفس : دليل دوّم اين جا كه دليل اوّل شفا است، دوگونه تقرير مي شود بر اساس دونسخه؛ يك بار مي گوييم خود نفس تقسيم نمي شود پس مجرد است براساس نسخه اي « انقسامها » كه ضمير به نفس بر مي گردد وبار ديگر مي توانيم بگوييم كه صورت معقوله تقسيم نمي شود ومحل آن كه نفس است هم منقسم نمي شود ومجرد است براساس نسخه اي « انقسامه » كه ضمير به عارض نفس بر مي گردد.

نسخه اي دوّم بهتر است؛ چرا كه خواجه خلاصه اي بيان شيخ درشفا را آورده و درآنجا صورت معقوله طرح گرديده است، طبق اين نسخه اوّل بيان مي شود كه صورت معقوله تقسيم نمي شود بعد با دو تقرير بيان مي گردد كه محل آن كه تقسيم نمي شود.

صورت معقوله يا از عدم منقسم درخارج گرفته مي شود؛ مثل اينكه صورت وحدت را بگيريم ويا با وهم صورت معقوله واجب را بگيريم اين صورمعقوله نه اصل آن درخارج تقسيم مي شود نه خودش درذهن، هم چنين اگر صورت را از بسيط گرفته باشيم كه جزء مركب است اين صورت هم نه اصل آن درخارج تقسيم مي شود نه خود صورت معقوله امّا اگر صورت معقوله از شي منقسم درخارج ويا از شي مركب گرفته شده باشد بازهم صورت معقوله تقسيم نمي شود هرچند اصل آن كه درخارج است تقسيم شود. پس صورت معقوله بطور مطلق تقسيم نمي شود.

اگر صورت معقوله بخواهد تقسيم شود يا به اجزاي متشابه تقسيم مي شود يا به اجزاي غير متشابه، چنانچه اگر به اجزاي متشابه تقسيم شود؛ مثل اينكه خط به اجزاي متشابه تقسيم مي شود، اجزاي كه با كل درماهيت يكي است، دراين صورت بايد اجزاي صورت معقوله با كل درماهيت يكي باشد وتفاوتش فقط درمقدار ويا درعدد باشد ودرنتيجه بايد صورت معقوله مقدار ويا عدد داشته باشد يعني صورت خيالي باشد درحاليكه فرض شده بود صورت عقلي است. پس صورت عقليه را نمي توانيم به اجزا متشابه تقسيم كنيم.

متن : الثانى‌ ما اشار إليه بقوله‌ و عدم انقسامه‌ بتذكير الضّمير و ارجاعه الى عارضها كما شرحه العلّامة او بتأنيثه ( يعني عدم انقسامها ) و ارجاعه الى النّفس على ما شرحه الشارح القديم ( مرحوم اصفهاني ) و تبعه القوشجى ( شارح جديد ) و الاوّل‌ اظهر فان المتعارف و المطابق لما فى الشفا هو الاستدلال بتجرّد الصورة المعقولة تارة و بعدم انقسامها اخرى على تجرد النّفس ( متعلق استدلال ) لا بعدم انقسام النّفس على تجرّدها ( متعلق استدلال ) امّا تقريره ( وجه ثاني ) على الاوّل‌ ( ضمير مذكر باشد ) فهو ان من الصّور العقليّة ما هو غير قابل للانقسام لانّ هاهنا ( جهان تعقل، درتعقل ) صورا عقلية لما لا ينقسم اصلا ( نه درخارج نه درذهن ) كواجب الوجود و الوحدة و أيضا فان هاهنا ( جهان تعقل، درتعقل ) معقولات هى ابسط المعقولات و هى مباد للتّركيب فى ساير المعقولات ( متعلق ابسط ) اذ لا بد فى كلّ كثرة من الانتهاء الى وحدة كما مرّ غير مرّة بل نقول ان الصّور العقلية مطلقا ( چه از چيزي كه درخارج بسيط است بگيريم يا از چيزي كه درخارج مركب است ) لا يجوز ان ينقسم انقسام الجسم و الجسمانى اعنى الى اجزاء متباينة فى الوضع ( يعني جدا جدا مستقيماً اشاره حسي شود به آنها ) و الا ( يعني اگر بخواهد چنين اجزاي تقسيم نماييم ) فان كانت اجزاؤها متشابهة يلزم ان يكون الكلّ عين الجزء لان المجتمع من الاجزاء المتشابهة يكون من طبيعة الجزء فلا تفاوت بين الكل و الجزء الا اذا كان الكلّ حاصلا من الاجزاء من جهة الزّيادة فى المقدار ( يعني جز داشته باشيم وبه آن اضافه نماييم ) او العدد لا من جهة الصّورة و الطبيعة و حينئذ ( كه مقدار دخالت نمود وكل از طريق زيادت درست شد ) يكون الصّورة المعقولة شكلا ما او عددا ما و تصير صورة لا ( بايد حذف شود ) خيالية لا عقلية صرّح بذلك الشيخ فى الشفا فلا يجوز ان يكون الصورة العقلية من حيث هى عقلية حاصلة من الاجزاء المتشابهة

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo