< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث درتجرد نفس واثبات تجرد آن داشتيم، گفته شد كه هفت دليل اقامه مي شود، دليل اوّل بيان شد، بيان دليل بگونه اي بود كه اشكالات مرتفع مي شود، لذا اشكالات طرح مي شود.

بيان دليل اوّل بطور خلاصه : آنچه كه برنفس عارض مي شود ـ يعني صورت معقوله ـ مجرد است. پس بايد محل آن كه نفس است هم مجرد باشد؛ بعبارت ديگر آنچه كه درنفس حلول نموده مجرد است پس بايد محل آن هم مجرد باشد.

دراين قياس كه تفصيل آن گذشت دو تا مدعا داريم؛ يكي اينكه صورت معقوله درنفس حلول نموده است وديگر اينكه اگر حال مجرد است بايد محل هم مجرد باشد، ممكن نيست كه محل مادي باشد.

دواشكال راج به مدعاي اوّل است ودواشكال هم نسبت به مدعاي دوّم، به اين صورت كه نسبت به هر مدعا اشكال مي شود، بعد گفته مي شود كه برفرض تسليم اشكال ديگروارد است.

اشكال بر مدعاي اوّل : اولاصورت معقوله درنفس حلو نمي كند وثانياً بر فرض حلول كند با آنچه كه درخارج است بلحاظ ماهيت يكي باشد.

بيان اشكال مدعاي اوّل :

اولاّ، ما قبول نداريم كه تعقل ارتسام صورت معقوله درنفس باشد، چنانچه مشاء مي گويد، بلكه بنحو ديگري است، به اين صورت كه عاقل نسبت به معقول اضافه پيدا مي كند ويا به شهود معقول را مشاهده مي كند. پس نفس ما محل صورمعقوله نمي شود تا بگوييم اگر حال مجرد است بايد محل هم مجرد باشد.

اين اشكال با توجه به دتقرير دليل وارد نيست؛ چرا كه دردليل گفته شد طبق مبناي انطباع صورت معقوله كه درجاي خودش ثابت شده اين دليل اينگونه است، اگر اشكال داريد بايد درهمان موضع بيان نمايد.

ثانياً، برفرض بپذيريم كه صورت انطباع داشته باشد درنفس، از كجا معلوم كه صورت معقوله باصورت خارجي بلحاظ ماهيت انطباق دشته باشد وسنخاً يكي باشد، بلكه ممكن است كه شبح آنچه درخارج است در ذهن آمده باشد، لذا استدلال ادامه نمي يابد؛ چرا كه استدلال با اين سوال ادامه پيدا كرد كه آيا اين صورت درذهن كه باصورت خارجي بلحاظ سنخ يكي است عند الاخذ مجرد شده ويا درخارج مجرد بود، توجه داريم كه اين سوال وقت مطرح است كه بگوييم صورت درذهن آمده امّا اگر كسي گفت شبح آنچه درخارج است به ذهن آمده ديگر اين سوال ادامه پيدا نمي كند.

اين اشكال هم باتوجه به تقرير دليل مرتفع است؛ چرا كه دردليل گفته شد كه آنچه درذهن است با خارج انطباق دارد بلحاظ ماهيت، و درجاي خودش اين مطلب ثابت شده است، با توجه به اين مبنا دليل را ادامه مي دهيم تا به مطلوب برسيم.

بيان اشكال مدعاي دوّم : مدعاي دوّم اين بود كه اگر حال مجرد است بايد محل هم مجرد باشد والاّ لازم مي آيد كه محل مادي باشد ومادي بودن محل مستلزم مادي بودن حال است. مستشكل اين استلزام را قبول ندارد ومي گويد: اولاً، مي شود كه صورت معقوله مجرد باشد و محل مادي باشد وماديت محل مستلزم ماديت محل نيست، بعبارت ديگر ماديت محل مانع تجرد صورت نيست. وثانياً برفرض بپذيريم كه ماديت مستلزم ماديت حال است، صورت معقوله دوحيث دارد؛ يكي حيث ذات ديگري حيث حلول، صورت معقوله بحيث ذات مجرد است وبلحاظ حلولش مادي است ولي ماديت به اين لحاظ موجب ماديت ذات نمي شود. پس مي شود محل مادي باشد وحال بلحاظ ذات مجرد باشد.

باتوجه به تقرير دليل نمي شود كه محل مادي باشد وحال مجرد باشد؛ چرا كه تقسيم محل مستلزم تقسيم حال است، چنانچه درجاي خودش اثبات شده است.

متن : فلا معنى ( يعني باتوجه توضيحات كه بيان شد اعتراض معنا ندارد ) للاعتراض هاهنا ( الف ) بمنع كون العلم بارتسام الصّورة و على تقدير التسليم تمنع وجوب المساواة فى تمام الماهيّة و ( ب ) لا يمنع استلزام ( مادي بودن محل مادي بودن حال را ) كون النّفس مقارنة للعوارض الوضعيّة مقارنة ما يحلّ فيها ( نفس ) لها ( متعلق مقارن، مرجع ضمير عوارض ) و على تقدير التّسليم نمنع منافاة اتّصاف الصّورة العقليّة بهذه العوارض ( عوارض ماديه ) من قبل محلّها تجرّدها ( صورت ) عنها ( عوارض ) بحسب ذاتها

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo