< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در اين داشتيم كه نفس جسم وجسماني است ويا مجرد است، نه جسم وجسماني دلايل قائلين به جسميت نفس بيان وابطال گرديد، از اين جا مي پر دازيم به بيان تجرد نفس، هفت دليل براي تجرد نفس اقامه مي شود، كه دليل دوّم دوتا تقرير دارد ولذا مي توانيم هشت دليل بحسا بياوريم.

دليل اوّل ( به صورت قياس مركب) :

قياس اوّل : نفس محل مي شود براي صور معقوله وصور معقوله مجرد است. پس نفس محل مي شود براي امر مجرد.

قياس دوّم : نفس محل مي شود براي امر مجرد وچيزي كه محل مي شود براي امر مجرد مجرد است. پس نفس مجرد است.

دراين دليل سه مدعا داريم كه بايد اثبات شود، بعبارت ديگر بايد دومقدمه اي قياس اوّل ومقدمه اي دوّم قياس دوّم اثبات شود.

اثبات مقدمه اي اوّل : درتعقل سه قول داريم؛ يكي اينكه نفس ما صورتي را كه درعقل فعّال است مشاهده مي كند، دراين مبنا چيزي درذهن ما نمي آيد، دوّم اينكه صورمعقوله مجردات مستقل اند وبه صورت يك موجود جوهري مجرد درخارج موجود است، طبق اين قول هم چيزي درذهن مانمي آيد بلكه ما صور مجرده را كه درخارج موجود است مشاهده مي كنيم، بله ممكن است بعد از مشاهد صورتي هم از آن مجرد درذهن ما نقش ببندد ولي آنچه كه علم است همان مشاهده است، سوّم اينكه وقت ما تعقل مي كنيم يك صورت درذهن ما نقش مي بندد، امّا اينكه بنحوحلول مادي درامر مادي است ويا قيام مجرد به مجرد بعداًَ بيان مي شود ( وقت كه اثبات شد نفس مجرد است معلوم مي شود كه آنچه درذهن ما مي آيد بنحو قيام مجرد به مجرد است )

درجاي خودش ثابت شده كه صورت معقوله منطبع مي شود درنفس. پس ازميان سه قول درتعقل قول اخير درست است ومقدمه اي اوّل اثبات مي شود.

اثبات مقدمه اي دوّم : صورت كه درذهن ما منطبع است با صورت كه درخارج است بلحاظ ماهيت يكي است، ولي بلحاظ هاي ديگر فرق دارد، وقت كه ما مثلاً فرس را تصور مي كنيم ماهيت صورت فرسي كه در ذهن مي آمده با ماهيت فرس خارجي يكي است، امّا وجود خارجي ماهيت فرس درخارج با وجود صورت فرسي در ذهن ما فرق دارد، هم چنين صورت فرسي كه در ذهن ما است مجرد است ولي صورت فرس درخارج مادي است، البته ممكن است آن صورت خارجي هم مجرد باشد وقت كه ما امر مجرد را تعقل نماييم، درهرصورت آنچه كه در ذهن ما مي آيد مجرد مدعاي دوّم يا مقدمه اي دوّم اثبات مي شود.

بيان ابن سينا : نفس ما قدرت دارد كه صورت معقوله را از خارج بگيرد، به اين نحو كه با مشاهده اي واحساس شي خارجي صورت از آن شي درحاسه اي ما مي آيد، آن وقت خيال ما فعاليت مي كند وآن صورت را از عوارض تجريد مي كند آنگاه عقل ما آماده مي شود كه صورت معقوله مطابق با صورت خارجي را از عقل فعال بگيرد و اين صورت بالوجدان مجرد است، عوارض مادي مثل ريگ، مقدار و... را ندارد.

حال اين سوال پيش مي آيد كه آيا اين صورت درخارج خالي از عوارض ماده است ويا درنزد ما كه آمد خالي از عوارض ماده مي شود؟ روشن است كه صورت درخارج با عوارض ماده است، ولي وقت كه درذهن ما آمد مجرد مي شود، حال كه اين صورت مجرد است بايد محل آن كه نفس است هم مجرد باشد والاّ لازم مي آيد كه با انقسام محل منقسم شود ومادي باشد؛ چرا كه درجاي خودش ثابت شده كه حال با انقسام محل منقسم مي شود.

متن : وامّا ( براي تفصيل ) تجرّدها فاستدلّ عليه بوجوه سبعة الاوّل‌ ما اشار إليه بقوله‌ لتجرد عارضها ( اگر تعبير به حلول مي كرد بايد مي گفت كه اين حلول چگونه است حلول مجرد درمجرد است ويا حلول مادي درمادي ) اى عارض النفس النّاطقة و هى الصّورة المعقولة المنطبعة فيها و تقريره ( مبتدا ) بعد ما تقرّر فى موضعه و قد مرّ فى مبحث الوجود الذّهنى و سيأتى فى مبحث الاعراض من ان التعقل ( بيان ماتقرر ) انّما هو بانطباع صورة منتزعة من الموجود الخارجى مساوية له فى تمام الماهية و مغايرة فى اللّوازم الخارجيّة فى العاقل ( متعلق انطباع ) لا بقيامها ( عطف بر بانطباع ) بذاتها و لا بملاحظة ( عطف بر بانطباع ) النّفس اياها فبمجرّد اخر ( عقل فعّال ) هو ( خبر ) ما قال الشيخ فى الشفا ان القوة العقليّة هو ذو ( ظاهراً بايد «هوذا » باشد ) تجرّد المعقولات ( صورت معقوله ) عن الكم المحدود و الاين و الوضع و ساير ما قيل من قبل فيجب ان ينظر فى ذات هذه الصّورة المجرّدة عن الوضع كيف هى مجرّدة عنه ( وضع ) امّا بالقياس الى الشّي‌ء الماخوذ منه او بالقياس الى الشّي‌ء المأخوذ منه او بالقياس الى الشي‌ء الاخذ اعنى ( تفسيركل جمله اي امّا بالقياس ... ) ان وجود هذه الحقيقة المعقولة متجرّدة عن الوضع هل هو فى الوجود الخارجى ( بجاي شي ماخوذمنه ) او فى الوجود المتصوّر فى الجوهر العاقل ( بجاي الشي الاخذ ) و محال ان نقول انّها ( صورت ) كذلك ( مجرد باشد ) فى الوجود الخارجى فبقى ان نقول انها انما هى مفارقة للوضع و الاين عند وجودها فى العقل فاذا وجدت فى العقل لم يكن ذات وضع بحيث يقع إليها اشارة او تجزى و انقسام او شي‌ء ممّا يشبه هذا المعنى ( اوصاف امرمادي ) فلا ( جواب اذا ) يمكن ان يكون فى جسم انتهى و ذلك ( بيان لايمكن ) لامتناع كون المحل مقارنا للوضع و لوازمه مع تجرّد الحالّ عنه بالضّرورة ( قيد امتناع يعني بالبداهت )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo