< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

گفته شد كه ماده بدن انسان ابتداً صورت معدني را مي گيرد، بعد نفس نباتي، بعد نفس حيواني ودرآخر نفس انساني را، واين فرايند به نحوخلع ولبس است؛ صورت معدني را خلع مي كند نفس نباتي را مي پوشد، نفس نباتي باطل مي شود نفس حيواني بجايش مي آيد وهكذا نفس انساني.

اشكال : وقت كه نفس حيواني باطل مي شود بايد ماده بدون صورت بماند؛ چرا كه نفس انساني درماده حلول نمي كند، وقوام ماده به صورت حاله است.

جواب : لازم نيست كه مقوم ماده هميشه حال درماده باشد، مقوم مي تواند حال باشد ومي تواند حال نباشد، بلكه مدبر باشد ونفس انساني هرچند حال نيست ولي نسبت به ماده تدبير دارد، امّا اينكه چگونه نفس انساني نسبت به ماده تقويم دارد، بعداً بيان مي شود بنحو كه با قاعده اي دوّم منقول از تفتازاني منافات نداشته باشد.

ابن سينا درجاي بيان مي كند كه صورت نوعيه موجودات كه نفس دارد با صورت نوعيه اي موجودات كه نفس ندارد فرق دارد

خلاصه اي دليل اوّل مغايرت مزاج با نفس اين شد كه نفس مشروط است ومزاج غيرمشروط ومشروط با غير مشروط فرق مي كند پس مزاج غير از نفس است.

دليل دوّم بر مغايرت نفس ومزاج ( به صورت قياس اقتراني ) :

صغرا : نفس ومزاج گاهي دراقتضا تمانع دارند، نفس اقتضاي دارد ومزاج اقتضاي ديگر كه مغايراقتضاي نفس است.

كبرا : اگر تمانع دراقتضا باشد معلوم مي شود كه دومقتضي تغاير دارد.

نتيجه : پس نفس ومزاج تغاير دارد .

توضيح مقدمه اي اوّل : تمانع اقتضاي نفس وبدن به انحا مختلف ممكن است باشد؛ گاهي نفس اقتضاي حركت دارد ولي بدن اقتضاي سكون دارد، بهمين جهت خستگي عارض مي شود؛ مثلاً‌نفس به بدن دستور حركت مي دهد وبدن اقتضاي سكون دارد واز حركت تمانع مي كند، همين تمانع موجب خستگي مي شود، درجاي كه تمانع نباشد خستگي نيست مثل فلك كه بدون خستگي هميشه درحال حركت است. گاهي ممكن است تمانع اقتضاي نفس وبدن درجهت حركت باشد، نفس انسان اقتضاي حركت به سمت بالا را دارد امّا بدن اقتضاي حركت به سمت پايين مي كند .

ان قلت : آنچه كه ممانعت بانفس مي كند بدن است نه مزاج، بدن از عناصر اربعه تشكيل شده، دوتاي از عناصر كه خاك وآب باشد سنگين است ودوتاي ديگر از عناصركه اتش وهوا است سبك اند، تركيب اين عناصر مركبي را بوجود مي آورد كه اقتضاي سكون واقتضاي حركت به سرازير را دارد، امّا مزاج اقضاي ندارد، نه اقتضاي سكون و نه اقتضاي حركت به سرازيري. پس دليل شما فقط مغايرت نفس وبدن را ثابت مي كند، نه مغايرت نفس ومزاج را، كه مدعاي شما است.

قلت : مزاج تابع ممتزجات يعني عناصر است[1] ، معنا ندارد كه ممتزج كه بدن است اقتضاي سكون ويا حركت به سرازير را داشته باشد، ولي مزاج كه تابع است اقتضاي سكون وحركت به سرازير را نداشته باشد. پس اين دليل علاوه بر مغايرت نفس با بدن مغايرت نفس با مزاج را هم ثابت مي كند.

نكته : بدن انسان بين مرتبه اي حيواني ومرتبه مثالي است، بعبارت ديگر بدن انساني يك شخص نيست يك مرتبه است، بين مرتبه اي حيواني ومثالي هربدن كه باشد بدن انساني است، كه مي تواند بي نهايت باشد؛ چرا كه بي نهايت تركيب مي تواند اين مرتبه را بسازد ولذا ابدان انساني بي نهايت است همين طور بي نهايت مزاج انساني داريم.

دليل سوّم بر مغايرت نفس و مزاج ( به صورت قياس اقتراني ) :

صغرا : درسنيني مزاج زايل مي شود ومزاج ديگر پديد مي آيد، ولي نفس متبدل نمي شود. پس مزاج تبدل پيدا مي كند ونفس تبدل نمي يابد.

كبرا : آنچه كه تبدل پيدا مي كند غير از چيزي است كه متبدل نمي شود.

نتيجه : پس نفس غير از مزاج است.


[1] . رابطه اي نفس، ‌ بدن ومزاج : نفس راكب است وبدن مركب، نفس مشروط است ومزاج شرط وبدن متبوع است ومزاج تابع.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo