< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

گفته شد كه اولين صورت كه به نطفه داده مي شود صورت معدني است كه كارش حفظ مركب از تفرق است، بعد نفس نباتي داده مي شود كه علاوه برحفظ مركب تغذيه، تنميه وتوليد هم دارد وبعد از آن نفس حيواني داده مي شود كه علاوه بركار هاي قبل حس وحركت هم دارد ودرآخر نفس انساني عطا مي شود كه كارهاي قبل را دارد ونطق هم دارد. حال بحث اين است كه آيا درمركب مثل انسان هرچهار صورت باقي است ويا فقط صورت انساني وجود دارد وصور قبلي از بين رفته اند ويا اينكه صورقبلي از بين نرفته بلكه زيربال صورت انساني قرار گرفته اند، اين سه احتمال درمساله است وهركدام هم قائل دارد.

دراحتمال اوّل صورت معدني كه نطفه داده مي شود وقت كه نطفه رشد نمود نفس نباتي مي آيد دركنار صورت معدني وهركدام كار خود شان را دارند همين طور وقت كه نفس حيواني به مركب داده شد نفس حيواني دركنار صورت معدني ونفس نباتي قرار مي گيرد وهركدام كار خاص خود شان را دارند همين گونه نفس انساني عرض صورت معدني، نفس نباتي ونفس حيواني است وكار خاص خودش را دارد. اين قول را لاهيجي مي فرمايد واضح البطلان است؛ چرا كه صورت شي يعني فعليت وحقيقت شي روشن است كه يك شي نمي تواند چند فعليت وحقيقت داشته باشد .

احتمال دوّم كه لاهيجي قائلش است اين است كه مركب فقط يك صورت دارد، لذا وقت كه نفس نباتي آمد صورت معدني زايل مي شود ووقت كه نفس حيواني به مركب عطا شد نفس نباتي زايل مي شود وهين گونه وقت كه نفس انساني آمد نفس حيواني از بين مي رود. اين بيان اصطلاحاً گفته مي شود خلع ولبس كه يك صورت را خلع مي كند وصورت ديگر را مي پوشد .

ابن سينا كه قائل به خلع وبلس است درالهيات شفا مي گويد وقت كه نفس نباتي به مركب داده مي شود صورت معدني بماهو صورت معدني از بين مي رود نه اينكه اصل صورت ازبين برود، همين طور هنگام كه نفس حيواني ونفس انساني به مركب داده مي شود نفس نباتي بماهو نفس نباتي ونفس حيواني بماهونفس حيواني از بين مي رود، نه اينكه اصل نفس نباتي ونفس حيواني ازبين برود؛ به بيان ديگر وقت كه نفس بناتي به مركب داده مي شود صورت معدني بشرط لا از بين مي رود امّا صورت معدني لابشرط باقي است، ووقت كه نفس حيواني به مركب افاضه مي شود نفس نباتي بشرط لا از بين مي رود امّا نفس نباتي لابشرط باقي است، همين طور هنگام كه نفس انساني به مركب داده مي شود نفس حيواني بشرط لا از بين مي رود امّا نفس حيواني لابشرط باقي است، والاّ درفاصله اي افاضه نفس بعدي وزوال نفس قبلي يك لحظه ماده بدون صورت مي شود كه ممكن نيست. ( ظاهر حرف لاهيجي هرچند همان است كه بيان شد ولي درواقع مرادش همين بيان ابن سينا است. )

قول سوّم كه قائلش صدرا است اين كه مركب يك صورت دارد، امّا وقت صورت بعدي به مركب داده مي شود صورت قبلي از بين نمي رود، بلكه زيل صورت بعدي مي شود، وقت كه نفس نباتي به مركب داده مي شود صورت معدني زير بال نفس نباتي قرار مي گيرد به تعبير بهترمرتبه نفس نباتي مي شود، همين طور وقت كه نفس حيواني ونساني به مركب داده صور قبلي ذيل ومرتبه نفس حيواني وانساني مي شود نه اينكه از بين برود. به اين تبيين لبس بعد البس گفته مي شود . ( لاهجي اين قول را طرح نكرده، فقط دوقول اوّل را بيان مي كند. )

تفتازاني قواعدي را بيان مي كند كه مقضاي اين قواعد ظاهراً همان احتمال وقول اوّل است، كه لاهيجي تحت عنوان ما توهم بيان نمود، اين قواعد به قرار ذيل است :

قاعده اي اوّل : هرنفس آثار مخصوصه دارد، قبلاً گفته شد كه نفس آن است كه يا مبداء آثار متعدد است ويا اينكه با اراده كار مي كند مثل نفس فلك كه يك كار دارد ولي با اراده اين كار را انجام مي دهد. درهرصورت چه آثار متعدد باشد چه متعدد نباشد هرنفسي آثار خاص خودش را دارد.

قاعده اي دوّم : هرجسمي صورت نوعيه خاص دارد كه حال درماده است، اين صورت نوعيه حاله طبق بيان مشاء آلت نفس طبق بيان صدرا مربته نازله آن است .

قاعده اي سوّم : بدن انساني بايد مراحلي را بگذراند، جسم خاص شود تا بتواند نفس انساني را قبول كند.

مقتضاي اين قواعد ماتوهم است؛ چرا كه طبق قاعده اي اوّل هرنفس آثار مخصوص خودش را دارد، نفس انساني آثارخاصش غيراز آثار خاص نفس حيواني است، باتوجه به قاعده اي دوّم آنچه كه حال درماده است صورت نوعيه است ونمي تواند حد اقل نفس انساني باشد[1] و طبق قاعده اي سوّم بايد جسم جسم خاص شود تا بتواند نفس انساني را كه مجرد است قبول نمايد . پس بايد نطفه صورت معدني را بگيرد، بعد نفس نباتي ونفس حيواني را بگيرد تا جسم خاص شود، آن وقت است كه مي تواند نفس انساني را كه مجرد است قبول نمايد. خلاصه بايد همه اي صور معدني، نباتي وحيواني جمع باشد تا جسم جسم خاص انسان شود آنوقت است كه مي تواند نفس انساني را بگيرد.

فان قيل ( مربوط است به قبل از وقال في شرح المقاصد، درحقيقت اشكال است برالتحقيق ) :

درالتحقيق گفته شد كه نحوه اي تكون نطفه اي انساني به صورت خلع ولبس است، به صورت كه وقت صورت معدني به نطفه داده شد ونطفه رشد نمود تا قابل نفس نباتي شود نفس نباتي به آن داده مي شود وصورت معدني بيرون مي رود ونطفه با نفس نباتي كه دارد رشد مي كند تا نفس حيواني به آن عطا شود ووقت كه نفس حيواني آمد نفس نباتي بيرون مي رود، به همين صورت وقت كه نفس انساني داده مي شود نفس حيواني بيرون مي رود، اشكال اين بيان آن است كه بايد ماده بدون صورت مقوّم بماند واين باقاعده اي دوّم كه دركلام تفتازاني آمد ومقبول همه است منافات دارد.

وماقيل ( اشكال برفان قيل ) :

وقت كه نفس انساني به آمد هرچند خودش حال درماده نيست، ولي را آلتش كه صورت نوعيه باشد درماده قرار مي دهد.

جواب : اينكه نفس ابزارش را كه صورت نوعيه است حال درماده قرار دهد خلاف تحقيق است، علاوه براين تا وقت كه ابزار نفس حلول نكرده، درفاصله حلول صورت نوعيه كه ابزار نفس است واز بين رفت صورت حيواني ماده بدون صورت مي ماند كه باطل است.

ان قلت ( دخل مقدر ) : خارج شدن نفس حيواني وافاضه نفس انساني وانشاء صورت نوعيه از ناحيه نفس انساني فاصله ندارد، و لذا ماده بدون صورت مقوم نمي ماند.

قلت ( قيد « ولو بالذات » اشاره به دفع دخل مقدر ) :

درست كه خروج نفس حيواني وافاضه نفس انساني وانشاء صورت نوعيه فاصله اي زماني ندارد، ولي فاصله اي رتبي دارد، رتبه اي خروج نفس حيواني قبل از افاضه اي نفس انساني وانشاء صورت نوعيه است. پس امكان اينكه ماده بدون صورت باشد طبق اين بيان وجود دارد، درحاليكه امكان ماده بدون صورت هم باطل است.

 


[1] . طبق بيان مشاء نفس نباتي وحيواني مجرد نييست لذا مي تواند حال درماده باشد، امّّا نفس انساني مجرد است ونمي تواند حال درماده باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo