< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه تعریف نفس در کلمات ابن سینا (ره)

قوله (ره): « اذ كانت الاشياء الّتى ترى ان النّفس موجودة لها اجساما و انما يتم وجودها من حيث هى نبات و حيوان بوجود هنا الشّي‌ء و هذا الشي‌ء جزء من قوامها و اجزاء القوام كما علمت فى مواضع هى يكون على قسمين جزء يكون به الشي‌ء هو ما هو بالقوّة بالفعل و جزء يكون الشي‌ء هو ما هو اذ هو بمنزلة الموضوع فلو كانت النفس من القسم الثّانى و لا شك انّ البدن من ذلك القسم فالحيوان و النّبات لا يتمّ حيوانا و نباتا بالبدن‌...» (شوارق الالهام: ج 3 ص 430)

بحث در تعریف نفس بود. ابن سینا (ره) در ادامه می فرماید: موجودات ذی نفوس اجسام اند، لکن باید توجه داشت که اجسامی تام اند، زیرا جسم مطلق نیستند و بوسیله متممی تمامیت پیدا می کنند، حالا متمم این اجسام با نفس شان است، پس نفس متمم وجود اجسام است، بنابر این نفس داخل در قوام اجسام است، زیرا اعراض نمیتوانند متمم وجود جسم باشند، پس متمم و مقوّم باید ذاتی باشد. البته مقوم و متمم جسم بر دو قسم است:

الف: چیزی است که جسم با داشتن آن، بالقوه است؛ این متمم همان ماده است، زیرا جسم با داشتن ماده، بالقوه است.

ب: چیزی است که جسم با داشتن آن، بالفعل است؛ این متمم همان صورت است، زیرا جسم با داشتن صورت، بالفعل است.

حالا سؤال این است که آیا نفس از قبیل اول است یا از قبیل دوّم؟

پاسخ این است که نفس نمیتواند از قبیل قسم اول مقوّمات باشد، زیرا اگر فرض کنیم که جسمی ماده ای دارد که بالقوه است و نفس هم دارد که بالقوه است، چون این جسم، جزء بالفعل ندارد تمامیت ندارد پس باید جزء بالفعلی به آن دو ضمیمه گردد تا تمامیّت حاصل گردد، همان جزء بالفعل چیزی است که ما اسم نفس را بر آن اطلاق می کنیم، اگر آن جزء سوم نیز بالقوه باشد باید جزء بالفعل دیگری به آنها ضمیمه گردد تا تمامیّت حاصل گردد، همان جزء بالفعل چیزی است که ما اسم نفس را بر آن اطلاق می کنیم.

نتیجه اینکه نفس همان جزء بالفعل جسم است یعنی صورت است.

اشکال:

وقتی جوهر به پنج قسم تقسیم می گردد، نفس در عرض صورت قرار می گیرد، در حالی که طبق این بیان، نفس همان صورت است؟

پاسخ:

نسبت منطقی بین نفس و صورت عموم و خصوص من وجه است، نفس شامل نفس مادی منطبع در ماده و نفس مجرد می گردد در حالی که صورت، فقط بر نفوس منطبعه اطلاق می گردد، بنابر این نفس در این ملاحظه، اعم از صورت است. از طرف دیگر صورت اعم از نفس است، زیرا برخی صورتها نفس نیستند مانند صورت معدنیه که صورت نوعیه است لکن نفس نیست. انسان دارای صورت معدنیه نیز می باشد چنانچه دارای صورت نباتی و حیوانی نیز می باشد.

اشکال:

طبق این بیان، انسان دارای چند صورت است، در حالی که محال است یک چیز دارای چند جزء بالفعل باشد؟

پاسخ:

پاسخ این اشکال را قبلاً نیز ذکر نمودیم؛ پاسخ این است که هیچ چیزی نمیتواند دارای چند جزء بالفعل باشد بلکه فقط یک جزء بالفعل دارد. توضیح اینکه بدن انسان مرکب از ماده و صورتی است، صورت نوعیه بدن همان صورت معدنیه است. از طرف دیگر صورت انسان همان نفس ناطقه اوست، اما هر کدام از صورت معدنیه، نباتیه و حیوانیه مطابق دیدگاه صدرا، مراتب نازله نفس ناطقه اند، نفس ناطقه در مرتبه صورت معدنی، حالّ در ماده می باشد. بنابر این انسان فقط یک صورت دارد که همان نفس ناطقه اوست و بقیه جزء مراتب نازله نفس ناطقه او می باشند و با مرگ نیز این مراتب نازله از بین نمی روند. فلاسفه مشاء معتقدند گر چه انسان فقط یک صورت دارد که همان نفس ناطقه اوست لکن بقیه، جزء مراتب نازله نفس ناطقه او نمی باشند بلکه آلات و ابزار نفس ناطقه اویند، نفس ناطقه سه ابزار کلی دارد که هر کدام آنها نیز ابزاری دارند، ابزاری های کلی عبارتند از: صورت معدنیه، صورت نباتی، صورت حیوانی؛ با مرگ نیز صورت معدنیه از بین می رود لکن صورت نوعیه انسان باقی است.

تطبیق عبارات:

قوله (ره): «اذا كانت الاشياء الّتى‌...» جواب این اذا عبارت «فلو کانت النفس من القسم الثانی...» می باشد. لفظ «اجساماً» خبر کانت می باشد.

قوله (ره): «بوجود هذا الشیئ» که همان نفس است.

قوله (ره): «جزء يكون به الشي‌ء هو ما هو بالفعل» هو ما هو است یعنی جسم است، معنای عبارت چنین است: جزئی که که جسم با آن جزء، جسم بالفعل است.

قوله (ره): «اذ هو بمنزلة الموضوع» صورت این موضوع را فعلیّت می بخشد.

قوله (ره): «هو المبدء بالفعل لما قلنا» لما قلنا همان آثاری است که نفس مبدء آنهاست، لفظ لما قلنا متعلق به المبدء می باشد.

قوله (ره): «بل ينبغى ان يكون النّفس هو...» عطف بر جمله «فلو کانت النفس من القسم الثانی...» می باشد.

قوله (ره): «فبين ان ذات النّفس ليست بجسم بل هو جزء للحيوان او النّبات هو صورة او كالصورة» از بیانات گذشته روشن گردید که نفس متمم و مقوّم جسم است نه خود جسم، اگر نفس جسم باشد صورتی دارد که مبدء آثار مذکور است، و آن صورت، نفس است. خود نفس جسم نیست، البته گاهی محلش یا متصرف فیه اش که بدن است جسم است لکن خود نفس جسم نیست.

تعبیر «هو صورة او كالصورة» اشاره دارد به اینکه صورت چون همیشه حلول می کند اگر حلول نکند مانند نفوس مجرده صورت نیستند بلکه کالصوره اند، این نفوس از این جهت که مبدء آثار مذکور اند و بالفعل اند کالصوره اند. یا اینکه این تعبیر اشاره دارد به اینکه کمال و قوه که بجای صورت در تعریف نفس بکار می روند کالصوره اند و یا اشاره دارد به اینکه آن صورت دومی که فرض می کنیم بر صورت اول که اگر بالقوه باشد وارد می شود کالصوره است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo