< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اینکه بنا بر مبنای ملا اسماعیل حتی در صورتی که صلاحیة الحمل نیز برای نسبت حاصل باشد، لازم می آید که نسبت به طرف نسبت منقلب شود و بیان قول مرحوم سبزواری در مورد توجیه قول ملاصدرا که قائل شده اند که بین وجود رابطی و محمولی اختلاف ذاتی است/ 18.روایة و جسارة و 19. روایة اخری و جسارة/ رسالة فی الوجود الرابطی.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در این بود که بیان کنیم که صحت حمل امری بر وجود رابط مثل فعلیت حمل مستلزم انقلاب نسبت به طرف نسبت است یعنی اگر ما وجود رابط را موضوع قرار دهیم و چیزی را بر آن حمل کنیم که حمل بالفعل باشد انقلاب نسبت به طرف نسبت لازم می‌آید یعنی لازم می‌آید که نسبت موضوع شود در حین اینکه نسبت است (البته در صورتی که نسبت را به ‌صورت معنای اسمی لحاظ کنیم، می‌تواند موضوع یا محمول واقع شود).

اگر صلاحیت حمل وجود داشته باشد یعنی ما وجود رابط را موضوع قرار نداده باشیم بلکه بشود آن را موضوع قرار دهیم که در این صورت نیز انقلاب نسبت لازم می‌آید.

ما در صدد اثبات این مطلب اخیر بودیم و با یک بیان آن را ثابت کردیم و حال وارد بیان دوم می‌شویم.

متن:

و ایضاً ذلک المفهوم اذا کان موضوعا للحکم فيفقد الوضع باعتباره [1]

بیان دوم: در این بیان نسبت را موضوع قرار نمی‌دهیم بلکه مفهوم نسبت یا همان وجود رابط را موضوع قرار می‌دهیم و این اشکالی ندارد یعنی باعث نمی شود که نسبت به طرف نسبت منقلب شود چون مفهوم نسبت که نسبت نیست تا انقلاب نسبت لازم بیاید.

پس طرف نسبت را عبارت ندانستیم از خود نسبت بلکه عبارت دانستیم از مفهوم نسبت.

وقتی مفهوم نسبت را موضوع قرار دادیم، در خود موضوع عقد الوضع درست می‌شود مثل بقیه قضایا یعنی می‌توانیم در موضوع قضیه‌ای درست کنیم که موضوعش افراد این موضوع باشند و محمولش همین موضوع باشد یعنی افرادِ مفهوم نسبت که نِسَب واقعی هستند را موضوع قرار می‌دهیم و مفهوم انسان را ه عنوان است را محمول قرار می‌دهیم.

پس اگر مفهومی را موضوع قرار دادیم خود مسئله اشکالی ندارد ولی اینکه آن را تبدیل به عقد الوضع کنیم اشکال دارد و این عقد الوضع است که موجب انقلاب می‌شود.

عقد الوضع این قضیه عبارت از این می‌شود که این نسبت خارجی که فی‌الواقع نسبت است موضوع واقع می‌شود و آن عنوان اسمی بر آن حمل می‌شود.

بعد مرحوم مصنف محمول را همان محمول قبل قرار می‌دهند مثلاً فرض کنیم که قضیه این بود که «مفهومُ النسبةِ متصورٌ» و بعد از اینکه عقد الوضع درست کردیم همان محمول قبلی یعنی همان «متصورٌ» را می‌آوریم یعنی این‌چنین می‌گوییم که این متصور که تا حالا بر مفهوم حمل می‌شد، حال با مرآتیت مفهومِ نسبت بر خود نسبت‌های خارجی حمل می‌شود یعنی وساطت می‌کند تا محمول برای موضوعی که عبارت از مصداق نسبت است صادق باشد و این وساطت به دو قسم است یا اجمالی است و یا تفصیلی است و اگر اجمالی باشد بالفعل است یعنی همین الآن بدون اینکه دخلی در ترکیبش ببریم مفهوم نسبت حکایت می‌کند از مصادیقش و اما اگر بالتفصیل باشد بالقوه است زیرا که باید مصداق نسبت را به عنوان اصغر بیاوریم یعنی این‌گونه بگوییم که «هذه النسبة مصداق لمفهوم النسبة» یعنی بگوییم «هذه النسبة نسبة، و کل نسبة متصور، فهذا النسبة متصور» یعنی باید قیاسی تشکیل دهیم تا آن حکم متصور که بر نسبت رفته بود بر این نسبت خاص نیز حمل شود.

پس اشاره این عنوان را می‌توانیم تفصیلی کنیم و حال که تفصیل را انجام نداده‌ایم، پس تفصیل بالفعل نیست و بالقوه است.

پس می‌توانیم این موضوع را واسطه قرار دهیم برای رساندن محمول به مصداق هم به‌صورت اجمالی که بالفعل حاصل است و هم واسطه تفصیلی که بالقوه حاصل است و برای حصول آن باید یک قیاس تشکیل دهیم و حال که هنوز این قیاس را تشکیل نداده‌ایم، بالقوه این مفهوم نسبت واسطه تفصیلی است و بالفعل واسطه اجمالی است و بعد از آوردن قیاس این موضوع بالفعل مرآت تفصیلی می‌شود خلاصه اینکه علی ای حال انقلاب درست شد.

پس شما که قائل هستید گفتید که اگر حمل بالفعل نباشد بلکه صلاحیة الحمل باشد، حمل در این جا یعنی حمل موضوع بر مصادیقش بالفعل نیست و هر وقت که آن را بالتفصیل بیان کردیم حمل بالفعل انجام می‌گیرد یعنی حمل مفهوم النسبة بر نسبت‌های خارجی موجب انقلاب است که هنوز انجام نشده است و صلاحیتش هست یعنی صلاحیت این وجود دارد که النسبة را بر هذه النسبة حمل کنیم و این وقتی فعلی می‌شود که هذه النسبة را بیاوریم و مفهوم النسبة را بر آن حمل کنیم و یا به عبارت دیگر در قضیه کل مفهوم النسبة متصور عقد الوضع را درست کنیم.

پس صلاحیت حمل نیز مستلزم انقلاب است و اختصاص به فعلیت حمل ندارد.

البته ما بحث را ادامه دادیم و گفتیم که این مرآتیت گاهی بالاجمال است و گاهی بالتفصیل است.

ترجمه و شرح متن:

و ایضاً [یعنی بیان دیگر برای پیش آمدن انقلاب حتی در فرض صلاحیة الحمل یعنی فعلیت حمل نباشد] ذلک المفهوم [یعنی این مفهومی که موضوع قرارش داده بودیم] اذا کان موضوعا للحکم [اگر موضوع حکم قرار گیرد] فيفقد الوضع باعتباره [(عبارت در نسخه قدیم هم «فیفقد الوضع» است ولی ظاهراً «فیعقد الوضع» صحیح است و این تصحیح نظری این‌جانب است و ظاهراً این صحیح است و ناسخ اشتباه نوشته‌اند) پس عقد الوضع به اعتبار این موضوع حاصل می‌شود،] و عقد الوضع [این عقد الوضع نشان می‌دهد که آنجا نیز فیعقد بوده است نه فیفقد] يلازم صحة عقد الحمل [و عقد الوضع نیز ملازم صحت عقد الحمل است] بين عنوان الموضوع و مصاديقه [نه بین محمول و موضوعی که مفهوم بود بلکه بین عنوان موضوع و مصادیقش یعنی بین مفهوم نسبت و مصادیق نسبت] ليسري منه الحکم [تا سرایت کند حکم (عقد الحمل) از عنوان موضوع به مصادیق] اجمالاً الیها [به‌صورت اجمالی] بالفعل [که در این صورت بالفعل است] و تفصيلاً [و به ‌صورت تفصیلی است] بقوة قريبة من الفعل [که به ‌صورت بالقوه قریبه است] باخذ صغري سهلة الحصول [و قریبه است چون دارای صغرای سهلة الحصول است یعنی پیدا کردن اصغر خیلی راحت است و این اصغر که مصادیق مفهوم نسبت هستند را موضوع قرار می‌دهیم و خود مفهوم نسبت را بر آن حمل می‌کنیم که این قضیه، صغری می‌شود و مشخص است که اخذ این صغری و ساختن آن آسان است] موضوعها من جزويّات عنوان الموضوع و محمولها نفس هذا العنوان [که موضوع این صغری جزئیات عنوان موضوع یعنی مصادیقِ عنوان، موضوع باشند و محمول این قضیه خود عنوان باشد.

این مطالبی که در ذیل مطرح شدند مفید هستند ولی همان مطالب اول برای بیان مقصود کافی بود].

متن:

و ایضاً کل قضیه يلازم صحّة اخذ عکسها....

این بیان سومی‌است برای درست کردن انقلاب نسبت حتی در جایی که حمل بالفعل نباشد بلکه صلاحیة الحمل باشد.

بیان سوم:

«کل مفهوم النسبة نسبة» اگر چنین قضیه‌ای داشته‌ باشیم در این صورت بالفعل چیزی را بر نسبتی که مصداق نسبت است حمل نکرده‌ایم پس حمل بالفعلی هنوز صورت نگرفته است یعنی حمل بالفعلی که موضوعش مصداق نسبت باشد هنوز انجام نشده است.

حال این قضیه را عکس می‌کنیم و می‌شود «کلُّ نسبةٍ مفهومُ النسبةِ» و به صدق و کذبش کاری نداریم و هر قضیه‌ای را می‌توان عکس کرد چه کاذب باشد و چه صادق.

حال که این قضیه را عکس کردیم این قضیه به دست می‌آید که هر مصداق نسبتی، نسبت است و در این صورت انقلاب نسبت به طرف نسبت لازم می‌آید چون نسبت طرف نسبت شد.

دقت شود که در این صورت، حمل بالفعل نیست بلکه بالقوه است و قبل از عکس فقط صلاحیة الحمل وجود دارد خلاصه اینکه می‌توانیم عکس کنیم پس می‌توانیم حمل کنیم و وقتی حمل انجام شد، نسبتی که نسبت بود طرف نسبت می‌شود یعنی انقلاب لازم می‌آید.

پس صلاحیة الحمل انقلاب را لازم دارد.

ترجمه و شرح متن:

و ایضاً کل قضیه يلازم صحّة اخذ عکسها، [و هر قضیه‌ای ملازم این است که بتوان عکسش را اخذ کرد] و ان کان کاذبا، [هر چند این عکس کاذب باشد] و اذا صحّت صلاحيّة المحموليّة لذلک المفهوم گر صحیح باشد که صلاحیت داشته باشد این مفهوم برای محمولیت یعنی این مفهوم دارای صلاحیت محمولیت باشد یعنی قید «صلاحیت محمولیت» را به این مفهوم بدهیم] و الموضوعية لمصاديقه، [و اگر صلاحیت داشته باشد موضوعیت برای مصادیق این مفهوم،] لزم الانقلاب، [انقلاب لازم می‌آید] و يلزم ايضا [و همچنین این انقلاب لازم می‌آید (ضمیر «یلازم» به انقلاب بر می‌گردد)] لو لم يکن الوجود الرابطي موضوعا للحکم بل متعلقا له [هر چند اگر وجود رابطی را موضوع حکم قرار ندهیم بلکه متعلق حکم باشد.

تا حالا ما بحثمان این بود که وجود رابطی را موضوع قرار دهیم و حکم را بر آن بار کنیم ولی الآن مصنف می‌گویند حتی اگر وجود رابطی متعلق حکم یعنی محمول باشد نیز انقلاب لازم می‌آید یعنی انقلاب مختص به موضوع بودن وجود رابطی نیست بلکه حتی اگر محمول شود نیز انقلاب لازم می‌آید ما این کلام را تأیید می‌گیریم برای آن مثالی که زدیم که عبارت بود از اینکه کل مفهوم النسبة نسبة چه این قضیه صادق باشد . چه کاذب باشد که در این مثال موضوع، «مفهوم النسبة» است و محمول، «نسبة» است و اگر عکسش کنیم جای موضوع و محمول عوض می‌شود و انقلابی که تا الآن بالقوه بود، بالفعل می‌شود ولی مصنف می‌گویند حتی به این کار نیز نیاز نیست چون همین اندازه که مصداق را محمول و متعلق حکم قرار داده ایم، انقلاب حاصل است و لزومی ندارد که مصادیق نسبت موضوع قرا گیرند تا انقلاب لازم بیاید بلکه حتی اگر محمول باشند نیز انقلاب لازم می‌آید]. و يظهر وجهه بتأمل قليل [و وجه این با تأملی اندک روشن می‌شود.]

متن:

و خلاصة القول ان ذلک الجليل البارع......

این همان مطلب است که دیروز گفتیم.

گفتیم که در دو جا انقلاب لازم می‌آید:

- یکی اینکه حمل بالفعل باشد.

- و دوم اینکه حمل بالقوه باشد ولی نظر تفصیلی داشته باشیم یعنی مفهوم النسبة را که موضوع قرار دادیم، تبدیل کنیم به هذه النسبة و تلک النسبة یعنی به نظر تفصیلی به این مفهوم نگاه کنیم که در این صورت نیز انقلاب حاصل است.

پس چه حمل بالفعل باشد و چه حمل بالقوه باشد ولی به ‌صورت تفصیلی لحاظ شده باشد، در هر دو صورت انقلاب حاصل است.

اما اگر این‌چنین عمل کنیم که مثلاً بگوییم «کل مفهوم النسبة کذا» در اینجا ما نظر تفصیلی به موضوعمان که مفهوم النسبة است نمی کنیم بلکه فقط مفهوم نسبت را به‌عنوان مُشِیر می‌بینیم و مشارالیها که مصادیق هستند را در ذهن نمی آوریم و با آن‌ها کاری نداریم یعنی به مفهوم نظر تفصیلی نمی کنیم و به نحو اجمالی اشاره می‌کنیم با «کل مفهوم النسبة» به آن نسبت‌های خارجی که مصادیق هستند.

در این صورت مصنف می‌فرمایند که اصلا انقلاب لازم نمی آید به دلیل اینکه این مفهوم النسبة وجه است برای مصادیق یعنی مصادیق را نشان می‌دهد یعنی صورتی است که ذی الصورة را نشان می‌دهد و عنوانی است که معنون‌ها را نشان می‌دهد و وقتی این مفهوم نسبت را آوردیم معنون ها را بالتفصیل لحاظ نکرده ایم بلکه نظرمان به همین مفهوم است فقط و اصلا کاری با مصادیق نداریم و آن‌ها را موضوع قرار نمی‌دهیم و مشخص است که در این حالت انقلاب لازم نمی‌آید چون مصادیق موضوع نشدند و تنها مفهوم موضوع است که معنایی اسمی است.

پس یک بار حمل بالفعل بر مصادیق است که انقلاب لازم می‌آید و یک بار حمل بالفعل بر مصادیق نرفته بلکه بالقوه بر مصادیق رفته است و نظر تفصیلی به مصادیق می‌کنیم که در این صورت نیز مثل این است که محمول را بر مصادیق حمل کرده‌ایم و باز انقلاب لازم می‌آید ولی آن وقتی که در مفهوم نظر تفصیلی نکنیم بلکه توجهمان فقط به مفهوم است در این صورت محمول فقط حمل بر مفهوم شده است و مفهوم معنایی اسمی است و در نتیجه انقلاب لازم نمی‌آید.

ترجمه و شرح متن:

و خلاصة القول ان ذلک الجليل البارع المتألّه [خلاصه این است که] ان اراد باستلزام الحمل [اگر مرحوم ملا اسماعیل اراده کرده است از استلزام حمل از انقلاب] الحمل بالفعل[که حمل بالفعل باشد] او بالقوّة، ولکن بنظر تفصيلي، [و یا حمل بالقوه باشد به ‌صورت تفصیلی] يتوجّه الي کلامه المنع [در این دو صورت انقلاب لازم می‌آید ولی به کلام ایشان منع متوجه می‌آید یعنی شما می‌گویید که انقلاب لازم می‌آید ولی ما می گوییم که چون شرایط حمل فراهم نیست اصلا حملی صورت نمی گیرد که انقلاب لازم بیاید یعنی سایر شرایط حمل حاصل نیست تا حمل حاصل شود بعد انقلاب لازم آید بلکه اگر شرایط بود و حمل حاصل می‌شد، انقلاب لازم می‌آمد] و لزوم ما قلناه [و به کلام ایشان لزوم آنچه که ما گفتیم توجه پیدا می‌کند که همان اشکالاتی باشد که بیان کردیم] و ان اراد منه صلاحيّة الحمل بنظر اجمالي [و اگر اراده کرده است از صحت حمل، صلاحیت حمل را به نحو اجمالی یعنی مصادیق را در نظر نگیریم و فقط خود عنوان را در نظر بگیریم] فهو مسلم و مقبول [وقوع این حمل مسلم و مقبول است] لکن لزوم انقلاب النسبة الي طرف النسبة غير مقبول [ولی اینکه گفتید که نسبت منقلب به طرف نسبت می‌شود را قبول نمی‌کنیم] اذ ملاحظة الشي‌ء [زیرا ملاحظه شیء (مصادیق)] بوجهه [به ‌توسط عنوانشان] انّما هي ملاحظة الوجه حقيقة و اصالة [این ملاحظه در حقیقت ملاحظه عنوان و مفهوم است حقیقةً] و ملاحظة ذي الوجه تبعاً [و ملاحظه مصادیق است تبعاً و خود مفهوم معنایی مستقل است و اشکالی ندارد که طرف نسبت واقع شود و نظر به مصداق تبعی بود پس موضوع مصداق نیست بلکه وجه است و وجه اگر موضوع باشد انقلاب لازم نمی‌آید چون معنایی اسمی است] و يستبين من هذا [و از این بیاناتی که کردیم روشن شد که] انّ المعاني الآلية [یعنی معانی حرفیه] اذا لوحظت حقيقة و اصالة [اگر به‌صورت حقیقتشان و اصلشان یعنی آلیتشان لحاظ شوند و معنایی حرفی داشته باشند] فهي معاني حرفية [پس این‌ها معانی حرفیه هستند] و اذا لوحظت بوجوه کلّية حاکية عنها [و اگر با یک معنای کلی که حکایت از این معانی آلیه دارد لحاظ شوند یعنی مثلاً با وجهی کلی مثل عنوان معانی حرفیه لحاظ شوند] فهي معاني اسمية [در این صورت این وجوه کلیه معانی اسمیه می‌شوند و اگر موضوع یا محمول قرار گیرند، انقلاب لازم نمی‌آید.].

متن:

[19] رواية اخري و جسارة: قال وحيد.....

بحثمان در این بود که بین وجود رابطی و وجود محمولی اختلاف نوعی است.

توجه داشتید که صدرا نیز که قولشان را قبلاً نقل کردیم به اختلاف نوعی اعتقاد داشتند و معتقد بودند که بین وجود رابط و وجود محمولی اختلاف نوعی است.

مرحوم سبزواری که بر اسفار حاشیه نوشته‌اند در این قسمت حاشیه‌ای دارند که در اینجا نقل می‌شود ولی مصنف در مورد آن داوری نمی‌کنند و می‌گویند که طبق مطالب گذشته‌ای که داشتیم، خودتان در مورد آن‌ها قضاوت و داوری کنید یعنی روایت هست ولی جسارت در همین حد است که می‌گویند که خودتان داوری کنید.

مرحوم سبزواری دلیل می‌آورند بر اختلاف نوعی دو وجود به اینکه اگر اشتراک نوعی باشد، انقلاب نسبت لازم می‌آید یعنی دلیل ملاصدرا انقلاب نسبت نیست ولی مرحوم سبزواری در پاورقی وقتی می‌خواهند این مدعا را ثابت کنند دلیل استادشان مرحوم ملا اسماعیل را می‌آورند و بعد توضیح می‌دهند که چرا مرحوم آخوند (ملاصدرا) قائل شده‌اند که هیچ قدر مشترکی بینشان نیست خب هر دو وجود هستند پس باید در وجود شریک باشند و باید قدر مشترک داشته باشند پس چرا مرحوم آخوند آن‌ها را مشترک ندانسته است؟

مرحوم سبزواری می‌فرمایند که چون بین آن‌ها غایت تباعد بوده است لذا مرحوم آخوند به این اشتراک در وجود توجه نکرده‌اند و اگر به این قدر مشترک توجه کنیم، می‌بینیم که قدر مشترکی هست که این دو در آن با هم شریک هستند و بعد مرحوم سبزواری می‌فرمایند که حتی خود صدرا نیز معتقدند که این دو اشتراک دارند و ملاصدرا نیز در ضمن جواب به اشکالی اعتراف کرده‌اند که وجود رابطی نیز وجود است.

اشکال: اشکال این است که مستشکلی اشکال کرده‌اند بر فلسفه که اضافات و عدم ملکات و روابط و... این‌ها هیچ‌کدام از سنخ وجود نیستند پس چرا در فلسفه‌ای که موضوعش وجود است مورد بحث قرار می‌گیرند؟

جواب ملاصدرا: صدرا در جواب می گویند که این‌ها حظی از وجود دارند و بعد می‌گویند این مشکلی که فلاسفه در آن گیر کرده‌اند با این بیان منحل شد یعنی ملاصدرا برای همه این‌ها حظی از وجود قائل می‌شوند پس این‌ها را از سنخ وجود می‌دانند و وقتی وجود رابطی نیز از سنخ وجود شد و وجود محمولی نیز وجود است لذا بینشان اشتراک ذاتی است و فقط به خاطر غایت تباعد، می‌گویند که بینشان اشتراک ذاتی نیست.

مرحوم سبزواری شواهد دیگری نیز بر این مدعا می‌آورند که وجود رابط در کلام صدرا وجود است هر چند اعتراف داریم که وجود رابط وجود به نحو ظرفیت و استقلال نیست بلکه وجودی غیرمستقل و در حد نسبت است ولی به هر حال وجود است هر چند وجودی بسیار ضعیف.

مرحوم سبزواری راه حل دیگری نیز ارائه می‌دهند و می‌گویند که شاید نظر صدرا به مفهوم‌های این دو بوده است و می‌خواسته بگوید که مفاهیم آن دو قدر مشترک ندارند و به این صورت مرحوم سبزواری مشکل را حل می‌کنند.

مرحوم آقا علی نه بین مفهوم‌ها و نه بین مصادیق بین هیچ‌کدام اشتراک قائل نشدند ولی در اینجا سکوت می‌کنند و می‌گویند که ما هر چه لازم بود را نقل کردیم و شما خودتان داوری کنید.

ترجمه و شرح متن:

[19] رواية اخري و جسارة: [این روایت مربوط است به نقل کلام مرحوم سبزواری و جسارتی مجمل در آن است:]

قال وحيد عصرنا و فريد دهرنا الحکيم العارف المتألّه ـ تغمدّه الله بغفرانه و رفع قدره في عليا درجات جنانه ـ [مرحوم سبزواری] في تعليق له [در تعلیقه‌ای که برای ایشان است] في هذا الموضع من الاسفار الاربعة [در همین موضع در اسفار اربعه]، علي قول مصنفها الجليل ـ قدس سره ـ [بر قول مصنف اسفار یعنی ملاصدرا] «علي انّ الحقّ انّ الاتفاق بينهما في مجرّد اللفظ» [که قول ملاصدرا این بوده که حق این است که اتفاق و اشتراک بین این دو وجود فقط در لفظ است و اشتراکی حقیقی ندارند و فقط اسمشان یکی است و فقط به هر دو وجود می‌گویند] کلاما بهذه العبارة: [مرحوم سبزواری در اینجا کلامی گفته‌اند به این عبارت که] «اذ لو کان [مرحوم سبزواری دلیل آورده‌اند و گفته‌اند که اینکه آن‌ها اتفاق در لفظ وجود دارند] الاتفاق في معني آخر [به این علت است که اگر آن‌ها اشتراکی داشته باشند در معنایی غیر از لفظ یا اینکه این‌گونه معنا کنیم که اگر این دو در معنای دیگری غیر از معنای خودشان اتفاق داشته باشند یعنی در معنای جامعی با هم مشترک باشند] حمل عليه [در این صورت لازم می‌آید که این معنا که قدر اشتراک بود بر این دو حمل شود] فيلزم الانقلاب، [و در نتیجه وجود رابطی منقلب شود به موضوع قضیه] و لعل مراده [خود مرحوم سبزواری می‌فرمایند که صدرا با توجه به مبنایی که دارند و می‌گویند که این دو اشتراک در وجود دارند جا ندارد که صدرا بگویند که این دو فقط اشتراک در لفظ دارند بلکه جا داشت که بگویند که اشتراک در اصل وجود نیز دارند مرحوم سبزواری این اشکال را مطرح می‌کنند و بعد خودشان جواب می‌دهند که شاید به خاطر غایت تباعدی که بینشان است این حرف را زده‌اند] انّه لمّا کان بينهما [و شاید مراد صدرا این باشد که چون بین این وجود رابطی و وجود محمولی] غاية التباعد [غایت تباعد است] کاد ان يکون کالمشترک اللفظي [(اگر «کادا ان یکونا» بود بهتر بود ولی در نسخه اصل نیز «کاد ان یکون» است) پس گویا این اشتراک به ‌منزله اشتراک لفظی است چون بین این دو غایت تباعد است] کما مرّ نظيره في اتّصاف الماهيّة بالوجود [همان‌گونه که نظیرش در اتصاف ماهیت به وجود گذشت یعنی هم ماهیت را به وجود متصف می‌کنیم و هم وجود را به وجود متصف می‌کنیم و می‌گوییم هر دو موجود هستند ولی موجودیت آن‌ها در غایت تباعد است پس گویا اشتراک لفظی دارند] و الا [و اگر صدرا به این غایت تباعد توجه نداشت و به خاطر غایت تباعد، اشتراک را اشتراک لفظی قرار نداده باشد] کان خلاف التحقيق الذي عنده [در این صورت این حرف صدرا خلاف نظر تحقیقی خودشان است یعنی هم مبنایشان این است که این دو وجود باهم اشتراک دارند] و اشار اليه هيهنا ايضا [و هم خلاف آن چیزی است که در اینجا به آن اشاره کرده است («ایضا» قید هیهنا است یعنی همان‌طور که در جایی دیگر با تحقیقشان مخالفت دارد، با تحقیق که اینجا دارند نیز مخالفت دارد)] بقوله [به قولشان که] «في معانيها الذاتية» [در آنجا که گفته است که معانی ذاتی آن‌ها و این نشان می‌دهد که این دو در معانی ذاتیه شان مشترک هستند یعنی به اعتبار اینکه معانی ذاتی دارند پس اشتراک ذاتی دارند و در معنایی مشترک هستند] و اوضحنا غير مرّة [و ما بیش از چند بار این مطالب را توضیح داده‌ایم] کيف [حال می‌خواهد بیان کنند که حتی خود صدرا نیز معتقد است که وجود رابطی نیز وجودی دارد و واقعاً وجود است] و هو ـ قدس سرّه ـ قد حقّق في هذا السفر [چگونه ایشان به این اشتراک ذاتی قائل نباشند در حالی که ایشان در این سَفَرشان(کتاب ملاصدرا شامل چهار سَفَر است و این مطالب در سفر اول آمده است) و یا در این سِفرشان (سِفر به معنی کتاب است)گفته‌اند که] انّ الانتزاعيات و الاضافات و اعدام الملکات لها حظوظ من الوجود [برای انتزاعیات و اضافات و اعدام ملکات حظی از وجود است] و قال: بهذا [و صدرا گفته است با همین که ما برای این‌ها حظی از وجود قائل شدیم] يدفع عار عظيم عن الحکماء [رفع می‌شود ننگی بزرگ از حکما] في بحثهم عن المعقولات الثانية و الاعراض النسبية مع ان شأنهم البحث عن الاعيان الموجودة [و این عار در این بوده که آن‌ها بحث کرده‌اند از اعراض نسبیه و معقولات ثانیه در حالی که شأن این‌ها بحث از اعیان موجوده بوده است در فلسفه] فهو يقول بوجود الروابط و الاضافات بنحو النسبية [پس با این بیانی که کردیم صدرا قائل است به وجود روابط و وجود اضافات به صورت نسبی یعنی وجودی است که به طرفین تکیه می‌کند] و ان لم يوجد بنحو الظرفية و النفسية و الاستقلال [هر چند این‌ها به نحو ظرفیت و نفسیت و استقلال موجود نمی‌شوند ولی بالأخره بی‌بهره از وجود نیستند پس می‌توان آن‌ها را در فلسفه مورد بحث قرار داد و همچنین این‌ها با وجود محمولی مشترک می‌شوند نه ‌فقط در اشتراک لفظی بلکه اشتراک معنوی دارند پس صدرا که قائل به اشتراک لفظی شده‌اند به خاطر این است که به‌غایت تباعد این دو وجود توجه کرده‌اند] کيف [چگونه روابط وجود ندارند و معدوم‌اند] و لو لم تکن موجودة بهذا النحو لم يکن فرق بين القضايا الصادقة و الکاذبة [در حالی که اگر بگوییم که این‌ها معدوم هستند فرقی بین قضایای صادقه و کاذبه نخواهد بود چون وقتی قضیه‌ای کاذبه باشد می‌گوییم که بین موضوع و محمول ربطی نیست و متکلم به ‌دروغ ادعا کرده است ربط را و در قضیه صادقه نیز می‌گوییم که ربط هست پس اگر روابط وجودی نداشته باشند چه بگوییم که ربط هست و چه بگوییم که ربط نیست فرقی ندارد یعنی در قضایای کاذبه ربط نیست و در قضایای صادقه هر چند می‌گویید که ربط هست ولی چون روابط وجود ندارند پس ربط نیست یعنی هم در قضیه‌ی صادقه و هم در کاذبه باید بگوییم که ربط نیست و این لازم دارد که بتوان هر چیزی را بر هر چیزی حمل کرد چون وجود رابط به معنای نیستی است پس چگونه می‌گویید که وجود رابط موجود نیست در حالی که اگر موجود نباشد فرقی بین قضایای کاذبه و صادقه نخواهد بود] کما لا يخفي [کما اینکه مخفی نیست] بل لو لم يکن هذا الوجود الرابطي الا في الذهن لکفي [مرحوم سبزواری می گویند که حتی اگر این وجود رابطی فقط در ذهن نیز موجود باشد، باز کافی است و حتی اگر فقط به ‌صورت موجود ذهنی نیز موجود باشد کافی است و باعث قدر مشترک ما بین وجود رابط و محمولی می شود] اذ الوجود سنخ واحد [چون وجود سنخی واحد است] و ان کان ذهنياً و خارجياً [هر چند به ‌صورت ذهنی و خارجی است] او في غاية الشدّة و نهاية الضعف [یا اینکه در غایت ضعف باشد مثل وجود ذهنی و یا در غایت شدت باشد مثل وجود خارجی پس چه خارجی و ذهنی باشند چه شدید و ضعیف، به هر حال اشتراک ذاتی دارند و اینکه صدرا قائل به اختلاف ذاتی که عبارةٌ اخری تباین است می‌شوند به خاطر غایت تباعد بین این دو است.

این توجیه اولی بود برای حرف صدرا و توجیه دیگری نیز مرحوم سبزواری گفته‌اند که در جلسه آینده بیان خواهیم کرد].


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص174.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo