< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ به اشکال مذکور بنا بر اصالة الماهیة/ 15. / رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل: اشکالی در مسأله حمل وجود داشتیم که می خواستیم آن را جواب دهیم.

گفتیم که مفهوم وجود را از ذات وجود انتزاع می کنیم بنابر اصالة الوجود و از ذات ماهیت انتزاع می کنیم بنابر اصالة الماهیة و آنچه که از ذات چیزی انتزاع می شود ذاتی اوست در حالی که مفهوم وجود نه ذاتی وجود است و نه ذاتی ماهیت.

ما این مشکل را در مبنای اصالة الوجود حل کردیم و حال می خواهیم بر طبق مبنای اصالة الماهیه نیز بحث کنیم.

[15] و اما علي القول باصالة الماهيات فالشبهة لايخلو عن غلق و عوص. و اقصي ما يمكن ان يقوله احد في الافتراق علي هذه الطريقة ان ما ينتزع منه مفهوم الوجود و مصداق حمل الموجود انما هو نفس الماهية لا مع عزل النظر عن كل ما يغايرها و لا مع اعتبار حيثية اخري خارجة عنها انضمامية كانت او انتزاعية، كما في العوارض التي هي غير الوجود بل مع ملاحظة صدورها بنفس ذاتها من الجاعل القيوم. و تلك الحيثية خارجة عن المحكوم عليه مأخوذة علي نهج التوقيف لا التقييد، بخلاف حمل الذاتيات، فان ذات الموضوع فيما تستقل بنفسها في كونها مصداقا للحمل و مطابقا للحكم مع عزل النظر عن اية حيثية كانت.[1]

موضع بحث ما این است که ما قائل به اصالة الماهیة هستیم و مفهوم وجود را از ذات ماهیت انتزاع می کنیم و مفهوم موجود را بر ذات ماهیت حمل می کنیم و آیا بنابر این حمل و این انتزاع می توان گفت که مفهوم وجود و موجود ذاتی ماهیات هستند.

اگر ما توانستیم فرق بگذاریم بین مفهوم وجود و ذاتیات، اشکال جواب داده می شود چون مستشکل می خواهند مفهوم وجود یا مفهوم موجود را ملحق به ذاتیات کنند و فرقی بین مفهوم وجود و ذاتیات نمی بینند.

توضیح مطلب این است که ما از ماهیت سه چیز را انتزاع می کنیم:

از ماهیت اعراض را انتزاع می کنیم مثلا از این ماهیت دیوار، «ابیض» را انتزاع می کنیم و یا بر آن حمل می کنیم ابیض را ولی آیا ابیض از ذات ماهیت انتزاع می شود یا از ذات با ضمیمه چیزی دیگر؟

و همچنین مفهوم وجود را نیز از ماهیت انتزاع می کنیم و باید دقت شود که از ذات انتزاع می شود یا از ذات با ضمیمه

و همچنین ذاتیات ماهیت را نیز از ماهیت انتزاع می کنیم که شکی نیست از ذات ماهیت انتزاع می شوند.

حال این سه منتزع را بررسی می کنیم:

بررسی نحوه انتزاع عرضیات از ماهیت:

اما امر عرضی مثل ابیض که جزء عوارض ماهیت است چگونه از ماهیت انتزاع می شود؟ مشخص است که این وصف از ماهیت تنها انتزاع نمی شود و در ذات هیچ جوهری ابیضیت وجود ندارد و ما از ذات ماهیت، ابیض را انتزاع نمی کنیم بلکه باید چیزی ضمیمه شود به ماهیت تا ابیض را انتزاع کنیم و آن بیاض است یعنی باید ماهیت به بیاض مقید شود، تا ابیض انتزاع شود.

پس در عوارضی از قبیل ابیض ماهیت تنها برای انتزاع کافی نیست.

و همچنین است در مثالهایی مثل «السماء فوقنا» که در این مثالها نیز ضمیمه ای لازم است که آن ضمیمه مقایسه آسمان با زمین است.

پس عوارضی که از این قبیل هستند احتیاج به ضمیمه دارند و ضمیمه نیز باید علی سبیل التقیید باشد یعنی باید قید شود.

بررسی نحوه انتزاع مفهوم وجود از ماهیت:

اما مفهوم وجود احتیاج به ضمیمه ندارد ولی اینگونه نیست که ذات ماهیت برای انتزاع کافی باشد چون ماهیت معدومه با اینکه ذاتش است ولی مفهوم وجود از آن انتزاع نمی شود پس باید ماهیت از جانب جاعل جعل شود و با تعلق جعل، ماهیت حالت دیگری یپدا می کند و آن حالت به ما اجازه می دهد که مفهوم وجود را انتزاع کنیم لذا تا جعل جاعل نباشد ما حق انتزاع وجود از این ماهیت را نداریم.

پس ماهیت خالی و تنها به ما اجازه انتزاع مفهوم وجود را نمی دهد بلکه چیزی لازم است که البته در این جا چیزی ضمیمه نمی شود ولی همین جعل جاعل چیزی است اضافه بر ذات ماهیت لذا مفهوم وجود از ذات ماهیت انتزاع نمی شود.

حال آیا جعل ماهیت قید می شود برای ماهیت همانگونه که در بحث بیاض بود؟

مصنف می فرمایند که خیر در اینجا تقییدی نیست ولی توقیف وجود دارد یعنی انتزاع مفهوم وجود از ماهیت بر جعل جاعل متوقف است.

بررسی نحوه انتزاع ذاتیات از ماهیت:

برای انتزاع ذاتیاتِ ماهیت از آن احتیاج به چیزی نیست نه ضم ضمیمه و نه جعل جاعل بلکه از حاقّ ماهیت چه ماهیت موجود باشد و چه معدوم باشد می توان ذاتیاتش را انتزاع کرد البته برای انتزاع ذاتیات باید وجودی را به ماهیت بدهید چه وجود خارجی و چه وجود ذهنی.

پس ماهیت منشأ انتزاع ذاتیات است علی سبیل التوقیت یعنی در وقتی که وجود به ماهیت داده می شود چه وجود ذهنی و چه وجود خارجی می توان ذاتیات را از ماهیت انتزاع کرد.

پس حال هر سه قسم روشن شد.

پس می توان عوارض را از ماهیت انتزاع کرد به شرطی که چیزی را به ماهیت ضمیمه کنیم علی سبیل التقیید و می توان مفهوم وجود را از ماهیت انتزاع کرد به شرطی که جعل را به ماهیت ضمیمه کنیم علی سبیل التوقیف و همچنین می توان ذاتیات را از ماهیت انتزاع کرد علی سبیل التوقیت.

پس روشن شد که در وقت انتزاع مفهوم وجود، ماهیتِ خالی کافی نیست در حالی که در انتزاع ذاتیات ماهیت خالی کافی است پس فرق گذاشته شد بین مفهوم وجود و ذاتیات لذا نمی توان گفت که مفهوم وجود از ذاتیات ماهیات است.

این حل مشکل است که مصنف با بیانات متعددی آن را توضیح می دهند.

دقت شود که بحث ما در اینجا بنابر اصالة الماهیه است لذا نمی توان جوابی که بنابر اصالة الوجود دادیم را در اینجا مطرح کنیم.

در ذاتی بودن دو چیز را شرط کردیم یکی اینکه منتزع از ذات باشد و دوم اینکه مسانخ با منتزع منه باشد و بنابر بحث اصالة الوجود شرط دوم را رد کردیم و بنابر اصالة الماهیة شرط اول را موجود نمی دانیم.

ترجمه و شرح متن:

و اما بنابر قول به اصالة الماهیة این شبهه خالی از سختی نیست و نهایی ترین چیزی که ممکن است کسی در این زمینه بگوید در افتراق بین مفهوم وجود و ذاتیات ماهیت بنابر اصالة الماهیه این است که آنچه که مفهوم «وجود» از آن انتزاع می شود و آنچه که مصداق حمل «موجودٌ» است آن همان ماهیت است اما نه با قطع نظر از هر چه که مغایر ماهیت است (در حالی که در هنگام انتزاع ذاتیات از هر چه که غیر ماهیت است قطع نظر می کنیم) و نه با اعتبار کردن حیثیتی دیگر که خارج از ماهیت است چه این حیثیت انضمامی باشد مثل بیاض و چه انتزاعی باشد مثل فوقیت بلکه ما انتزاع می کنیم مفهوم وجود را از ماهیت با ملاحظه صدور ماهیت از جاعل قیوم و این حیثیت صدور از جاعل خارج از محکوم علیه است (محکوم علیه ماهیت است چون حکم می شود بر آن که موجود است) یعنی داخل در ذات ماهیت نیست و نه جنس ماهیت است و نه فصل ماهیت است و این حیثیت جعل به نحو توقیف اخذ شده است نه به نحو تقیید یعنی چیزی نیست که قید ماهیت شود بلکه چیزی است که کار ما که انتزاع مفهوم است متوقف بر اوست یعنی موقوف علیه است و اگر بخواهیم مفهوم وجود را انتزاع کنیم، این انتزاع متوقف بر این جعل است پس می توان گفت که جعل معتبر است برای انتزاع مفهوم وجود از ماهیت ولی نه علی نحو التقیید و التوقیت بلکه علی نحو التوقیف است به خلاف حمل ذاتیات که حمل ذاتیات بر ماهیات نه احتیاج به ضم ضمیمه دارد و نه احتیاج به توقیف بلکه همانا ذات موضوع در حمل ذاتیات مستقل است به نفسه در اینکه مصداق حمل باشد و مطابق حکم باشد با قطع نظر از هر حیثیتی.

«فیما» صحیح نیست و «فیها» صحیح است.

و اما حمل الموجود فمصداقه نفس ذات الموضوع لكن لا من حيث هي بل باعتبار تعلق جعل الجاعل القيوم بها فان وجد دليل عليه من ضرورة او برهان او مشاهدة ترتب آثار الماهية عليها، فعلم من ذلك ان معيار العقد و مصداق الحمل و مطابق الحكم متحقق فيحكم العقل بصحة الحمل.

تا اینجا مصنف گاهی مفهوم وجود را انتزاع می کردند و گاهی مفهوم موجود را حمل می کردند ولی بیشتر توجهشان به مفهوم وجود بود لذا در اینجا از حمل مفهوم موجود صحبت می کنند که آیا حمل مفهوم موجود بر ماهیت بر ذات ماهیت است و یا بر ذات با حیثیت تقییدیه است و یا با حیثیت توقیفیه است.

مصنف می فرمایند که اینگونه نیست که بنابر مبنای شما مفهوم موجود بر ماهیت حمل شود با قید وجود چون بنابر اصالة الماهیة وجودی در خارج نیست که بخواهد قید ماهیت شود و همچنین اینچنین نیست که بر ذات ماهیت بدون هیچ قید و حیثیتی مفهوم موجود حمل شود بلکه باید حیث صدور از جاعل لحاظ شود و بعد مفهوم موجود حمل شود.

ترجمه و شرح متن:

اما حمل موجود، مصداقش ذات ماهیت است اما نه مِن حیث هی بلکه به اعتبار اینکه جعل جاعل قیوم به این ماهیت تعلق گرفته است و برای فهمیدن اینکه جعل جاعل صورت گرفته است روشهای مختلفی وجود دارد مثل اینکه گاهی این جعل ضروری است یعنی بدیهی است و گاهی برهانی بر آن وجود دارد و یا مشاهده ترتب آثار ماهیت بر ماهیت، پس فهمیده می شود از این برهان و ضرورت و ترتب آثار که معیار عقد (قضیه) و مصداق حمل «موجودٌ» و مطابق حکم به «الموجود» محقق است و عقل در چنین حالتی حکم می کند به اینکه حمل صحیح است.

پس وقتی حمل صحیح می شود که ماهیت با این حیثیت جعل جاعل موجود باشد.

لست اقول: ان ترتب الآثار ايضا داخل في مصداق الحمل كما ظنه بعض اجلة المتأخرين، فان ترتب الآثار متأخر عن مرتبة الموجودية و صدق مفهوم الموجود. فمعيار الحمل الذي هو مصداقه في الواقع و حاق الاعيان مرتبة متقدمة علي مرتبة ترتب الآثار.

از عبارت مصنف شاید بعضی گمان کنند که ایشان ترتب آثار را شرط حمل می دانند و می گویند که وقتی ترتب آثار را دیدی حمل کن «موجود» را و اگر ندیدی حمل نکن چون ظاهراً مصنف ترتب آثار را واسطه قرار دادند.

اما باید دقت شود که مصنف ترتب آثار را دخیل در حمل «موجودٌ» ندیدند و فقط ترتب آثار دلالت می کند بر اینکه «جعل» حاصل شده است و این ترتب آثار فقط برای ما «جعل» را بیان می کند و این «جعل» است که به ما اجازه حمل «موجود» را می دهد.

شاید تصور شود که ترتب آثار به ما اجازه حمل «موجود» را بدهد تکویناً یعنی ترتب آثار خودش جایز می کند حمل «موجود» را یعنی خودش دخیل در حمل است یعنی خودش مجوز حمل است.

اما مصنف این تصور را قبول ندارند چون ترتب آثار بعد از جعل می آید و وقتی جعل صورت گرفته باشد چه آگاهی از ترتب آثار پیدا شود و چه نشود، حمل «موجود» صحیح است و بعد از حمل «موجود» است که ترتب آثار می آید لذا نمی توان ترتب آثار را در حمل دخیل کرد بلکه باید گفت که ترتب آثار کاشف از جعل است و جعل عامل حمل حقیقی و واقعی است هر چند شاید ما بعداً پی به صحت حمل ببریم و حمل را انجام دهیم.

ترجمه و شرح متن:

و نمی گویم که ترتب آثار نیز مانند جعل دخیل در صحت حمل است کما اینکه بعضی از بزرگان متأخرین اینگونه تصور کرده اند بلکه ترتب آثار متأخر است از مرتبه موجودیت و صدق مفهوم موجود.

پس معیار حمل که در واقع مصداق حمل است و هر جا این معیار حاصل باشد، حمل نیز حاصل می شود، این معیار مرتبه ای است مقدم بر ترتب آثار و آن معیار جعل است.

و جملة القول و فصل الخطاب ان الماهية ما لم تكن صادرة عن الجاعل لم يحمل عليها شي‌ء ذاتيا كان او عرضيا فان كانت صادرة صدقت عليها الذاتيات لكن لا من جهة كونها صادرة بل علي مجرد التوقيت لا التوقيف و صدق عليها الموجود من جهة كونها صادرة، اي بسببه لا حينية فقط. فسنة الحمل في الوجود كما يخالف سنة الحمل في ساير العرضيات يخالف سنة الحمل في الذاتيات ايضا. هذا ما يناسب هذا القول.

مصنف مطلب را جمع می کنند و به قول خودشان فصل الخطاب را بیان می کنند و ماهیت را یک بار فرض می کنند که صادر نیست و یک بار فرض می کنند که صادر است و می گویند آن وقتی که جعل نشده است نه عوارض را می توان بر آن حمل کرد و نه ذاتیات را و نه وجود را و در وقتی که ماهیت جعل شد و لو در ذهن می توان ذاتیات را انتزاع کرد و وقتی این جعل را اعتبار و لحاظ کردیم، وجود را نیز می توان انتزاع کرد.

ترجمه و شرح متن:

و خلاصه قول و فصل الخطاب این است که ماهیت تا وقتی موجود نشده است و از جاعل صادر نشده است هیچ چیز را نمی توان بر آن حمل کرد و وقتی صادر شد از جاعل، ذاتیات اولین چیزی هستند که بر ماهیت صدق می کنند اما نه از این جهت که ماهیت صادر شده است یعنی برای صدق ذاتیات احتیاج به حیثیت صدور از جاعل نداریم بلکه اننتزاع ذاتیات و حمل ذاتیات در وقت وجود و جعل انجام می گیرد (و متوقف بر آنها نیست).

پس در وقتی که ماهیت صادر شد، ذاتیات از ذات ماهیت انتزاع می شوند و حتی اگر ماهیت را فقط در ذهن صادر کنیم نیز می توانیم ذاتیات را از آن انتزاع کنیم.

پس حمل و انتزاع ذاتیات مشروط به صدور نیست یعنی جعل ظرف انتزاع و حمل است و شرط آن نیست و به عبارت دیگر جعل را باید علی سبیل التوقیت لحاظ کنیم و صدور و جعل را فقط از جهت ظرفیت نگاه می کنیم.

و همچنین صدق می کند بر ماهیت «موجودٌ» اما از این جهت که این ماهیت صادر شده است به سبب جعل نه فقط که این صدور حینیت داشته باشد و بگوییم که در حینی که صدور حاصل است، مفهوم وجود انتزاع می شود یعنی انتزاع مفهوم وجود از ماهیت متوقف بر جعل و صدرو است و مثل انتزاع ذاتیات نیست که فقط جعل ظر ف آنها باشد.

پس سنة الحمل در وجود (که متوقف بر جعل است) هم با سنة الحمل در ذاتیات (که در وقت جعل ماهیت است) فرق دارد و هم با سنة الحمل در عرضیات (که در صورت تقیید ماهیت است) فرق دارد.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص166.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo