< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بیان اینکه همه معانی مصدریه معقول ثانی نیستند بلکه تعدادی از آنها که اوصاف مذکوره را دارند، معقول ثانی هستند/ 13. استبانة/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در معقولات ثانیه بود هم در تفسیر آنها و هم در تعیین مصداق.

از خواجه کلامی را نقل کردیم و کلام ایشان را پذیرفتیم.

خواجه فرمودند که معانی مصدریه معقولات ثانیه هستند و ما نیز این کلام را قبول کردیم.

لست اقول ان المعاني المصدرية باسرها معقولات ثانية، بل المعقول الثاني منها ماله الاوصاف التي بينّاها [1]

مطلب سوم: آیا همه معانی مصدریه معقول ثانی هستند؟

ما معانی مصدریه را به دو قسم تقسیم می کنیم و فقط یک قسم را معقول ثانی می دانیم و حتی مراد خود خواجه نیز این نیست که تمام معانی مصدریه معقولات ثانی هستند بلکه بعضی از آنها معقول ثانی هستند یعنی آن معانی مصدریه ای که تعریف معقول ثانی بر آنها صدق و تطبیق می کند معقول ثانی هستند.

عالمیت یا علمیت معنای مصدری است و معقول ثانی نیز می باشد ولی علم با اینکه معنای مصدری است معقول ثانی نیست و همچنین قادریت معقول ثانی است ولی قدرت معقول ثانی نیست.

تعریف معقول ثانی این بود که اولاً در خارج ما بحذاء مستقل نداشته باشد و ثانیاً در درجه دوم از تصور شود مثلاً علم هر چند در مرتبه دوم تعقل قرار دارد ولی چون ما بحذاء دارد معقول ثانی نیست چون علم از عوارض وجود است و وجود اصیل است و خارجیت دارد و لذا علم نیز در خارج وجود دارد و حتی ماهیت نیز چون با توجه به حدود وجود به دست آمده است ماهیت نیز معقول اول است و ثانی نیست یعنی اینگونه نیست که هر چه که بار دوم تعقّل شود معقول ثانی باشد بلکه معقول ثانی بودن دو شرط دارد هم در مرتبه دوم تعقل شدن و هم ما بحذاء خارجی نداشتن.

مصنف در مثل خود وجود قائل به معقول اول و ثانی نمی شوند و می فرمایند که خود وجود اصیل است و در خارج است و اصلاً معقول نیست.

ترجمه و شرح متن:

اینگونه نمی گویم که همه معانی مصدریه معقول ثانی هستند بلکه معقول ثانی از بین معانی مصدریه، معنای مصدریه ای است که آن اوصافی که در معنای معقول ثانی بیان کردیم را داشته باشد (اوصاف معقول ثانی در صفحه 163 سطر 3 و 4 بیان شد).

فمفهموم الوجود و المعاني المصدرية التي هي من عوارض حقيقته، و حقيقتها بعينها حقيقته كالعلم و القدرة و الارادة و ما يضاهيها ليست من المعقولات الثانية. فان الوجود اصل كل شي‌ء و هو ما يحاذي به لكل ما له ما يحاذي به و به يتقرّر كل ما له تقرّر في الاعيان او في الاذهان و به يحسّ كل محسوس و يعقل كل معقول و هو الذي يكون بصرافته مقدسّا عما يقابله من الاعدام و الماهيّات و القصور و الفتور و الامكانات واجبا بذاته و لذاته، فهو باصل حقيقته مقدّم علي كل شي‌ء، و مفهومه منتزع عنه بذاته، و ساير المفاهيم المحدودة باعدام و فقدانات ينتزع في مرتبة اخيرة من مرتبة اصله الذّي هو منشأ لا نتزاع مفهومه. فان اصله مقدم علي حدوده، و من حدوده ينتزع الماهيات المعقولات الاولي، و لذلك كانت الماهيات من عوارض حقيقته. بل المعقول الثاني هو الوجود بمعني الموجودية بمعني كون الشي‌ء موجودا، فانه بهذا المعني له اوصاف المعقول الثاني الذي سبقت ذكرها. و كذا العلم لا يكون معقولاً ثانيا و كذا القدرة، بل العالمية و القادرية، فافهم ذلك و احسن تدبيره

الان بحث نمی شود که خود وجود معقول اول است یا معقول ثانی بلکه اصلا معقول نیست و خارجیت دارد.

اما عوارض وجود مثل علم اینها معقول ثانی نیستند.

مرحوم مصنف می فرمایند که ما فعلا کاری نداریم که عوارض وجود معقول اول هستند و یا خیر و آنچه که برای ما مهم است این است که اثبات شود که اینها معقول ثانی نیستند.

اما آنچه که از این وجود خارجی و یا ذهنی انتزاع می شود که ما اسمش را ماهیت می گذاریم آن نیز معقول ثانی نیست بلکه معقول اول است و همچنین آن چیزهایی که از این ماهیات انتزاع می شوند و بر آنها حمل می شوند مثل عوارض، آنها نیز معقول ثانی نیستند بلکه معقول اول هستند.

بعد مصنف می فرمایند که وجود، معقول ثانی نیست بلکه «کونه موجوداً» یعنی «موجودیت» معقول ثانی است.

ظاهر عبارت مصنف نشان می دهد که مفهوم وجود نیز معقول ثانی نیست ولی بعد که وارد بحث می شوند در مورد مفهوم وجود بحث نمی کنند و به خود وجود می پردازند و بعد می فرمایند که مفهوم وجود از خود وجود انتزاع می شود و بعد در یک جای عبارت می فرمایند که مفهوم وجود معقول ثانی نیست ولی آیا معقول اول است؟ ظاهر عبارت این است که معقول اول است چون فرمودند که از وجود انتزاع می شود یعنی معقول است.

ترجمه و شرح متن:

و مفهوم وجود و معانی مصدریه ای که از عوارض حقیقت وجود هستند (نه عوارض مفهوم وجود) و حقیقت این عوارض عیناً حقیقت وجود است (یعنی از سنخ وجود هستند نه از سنخ ماهیت) مانند علم و قدرت و اراده و مشابهات اینها از معقولات ثاینه نیستند.

نکته: صدرا علم و قدرت و .... را از سنخ وجود می دانند نه کیف نفسانی که در نتیجه از سنخ ماهیت باشند.

نکته: درست است که مصنف وجود را معروض و علم را عارض محسوب کردند ولی این سبب اختلاف ذاتی عارض و معروض نمی شود و می توانند هر دو از سنخ وجود باشند مانند اینکه کیفی را بر کیف دیگری عارض کنیم و در اینجا نیز عارض و معروض از یک سنخ هستند.

پس عارضیت و معروضیت سبب اختلاف حقیقت دو شیء نمی شود و ممکن است که دو شیء عارض و معروض داشته باشیم و حقیقت هر د. یکی باشد مانند ماهیت انسان و رنگ سفید که با اینکه رنگ سفید بر انسان عارض شده است، هر دو از سنخ ماهیت هستند.

پس اشکالی ندارد که دو چیز هم سنخ باشند ولی یکی عارض باشد و دیگری معروض.

پس همانا خود وجود (نه مفهوم وجود) اصل هر چیزی است (بنا بر قول به اصالة الوجود) و وجود است که «ما یحاذی به» است برای هر چیزی که «ما یحاذی به» دارد یعنی هر چیزی که ما بحذاء خارجی داشته باشد، آن وجود است که ما بحذاء اوست.

و هر چه که تقرر در خارج یا ذهن داشته باشد، تقررش به وجود است.

و به وسیله وجود است که هر محسوسی حس می شود و هر معقولی تعقل می شود.

منظور این نیست که فقط موجودات را می شود تعقل و حس کرد زیرا معدومات را نیز می توان تعقل کرد بلکه منظور این است که چیزی که موجود است را اگر بخواهیم حس و یا تعقل کنیم، به وسیله وجود همراه با حدودش است یعنی وجود را با حدودش تصور و یا حس می کنیم.

پس وجود اصل هر چیز است و عامل تقرر هر چیز و وسیله ادراک و حس است.

و این وجود است که در صورتی که صرافت داشته باشد (به ماهیت مقید نشود مانند وجود واجب تعالی) مقدس است از اَعدام و ماهیات و قصور و فتور و امکاناتی که در مقابل او هستند و این وجود اینچنینی است که بذاته و لذاته واجب است.

و این وجود است که با اصل حقیقتش (نه با مفهومش) بر همه چیز مقدم است (لذا معقول ثانی نیست چون معقول ثانی اولاً باید تعقل شود و ثانیاً باید در درجه دوم از تعقل باشد در حالی که وجود مقدم بر همه چیز است).

و مفهوم وجود از خود وجود انتزاع می شود و لازم نیست چیزی ضمیمه وجود شود تا مفهوم وجود از او انتزاع شود.

مصنف در فصل بعد قاعده ای را بیان می کنند که هر چیز که از ذات چیزی انتزاع شود، ذاتی اوست.

ولی در مفهوم وجود اینگونه نیست و مفهوم وجود ذاتی او نیست که بعدا این مطلب را مفصلاً بیان می کنیم.

ولی سایر مفاهیمی (ماهیاتی) که محدود هستند به اعدام و فقدانات، مأخوذ می شوند از مرتبه اخیره از مرتبه اصل وجود که مفهوم وجود از آن انتزاع می شد.

یعنی خود وجود منشأ انتزاع مفهوم وجود است ولی حدود وجود که مؤخر از وجود هستند، منشأ انتزاع ماهیات هستند.

و مشخص است که اصل هر چیز مقدم بر حدود آن است و از حدود وجود است که ماهیاتی که معقول اولی هستند انتزاع می شوند.

با این بیان مصنف می خواهند بیان کنند که خود وجود از معقول ثانی بودن خیلی فاصله دارد و حتی ماهیات که از حدود وجود انتزاع می شوند معقول اولی هستند نه معقول ثانی تا چه برسد به خود وجود.

و به خاطر همین تأخرشان است که ماهیات از عوارض حقیقت وجود هستند و در نتیجه مؤخراز وجود هستند.

«حقیقة» غلط است و «حقیقته» صحیح است.

مفهوم وجود و معانی مصدریه اینچنینی معقول ثانی نیستند بلکه معقول ثانی وجود است به معنای موجودیت به معنای موجود بودن شیئی.

پس همانا وجود به این معنا برای او اوصاف معقول ثانی است که ذکر این اوصاف گذشت.

و همچنین علم و قدرت نیز معقول ثانی نیستند بلکه عالمیت و قادریت معقول ثانی هستند.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص163.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo