< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : پاسخ به اشکال مستشکل بر صحت حمل در قیام انتزاعی/ 8.کشف نورانی/ رسالة فی الوجود الرابط.
خلاصه جلسه قبل : قبلا در صفحه 153 مطلبی را گفتیم و آن این بود که محمول معنایی است قائم به موضوع و قیام نیز سه قسم است و به تعبیر دیگر از محمول که مشتق است مبدأش را می گیریم مثلا مبدأ کتابت را از کاتب می گیریم و می گوییم که این مبدأ به این موضوع قیام دارد و این قیام سبب صحت حمل محمول بر موضوع می شود و سپس قیام را سه قسم کریم قیام اعتباری و انضمامی و انتزاعی مثل انسان که محمول انسان بود در این حالت می گفتیم قیام اعتباری است یعنی از محمولی که انسان است مبدأش که انسانیت است را می گیریم و چون موضوع و محمول یکی بودند، اعتبار می کردیم که غیر هم هستند و در نتیجه قیامی را لحاظ می کردیم هر چند در واقع قیامی نیست.
قسم دوم قیام انضمامی بود مثلا می گوییم «الجدار اسود» از اسود، سواد را که مبدأِ اشتقاق است به دست می آوریم و بعد می گوییم سواد به دیوار قائم است در نتیجه می توانیم اسود را بر جدار حمل کنیم.
قسم سوم قیام انتزاعی بود مثلا می گوییم «السماء فوق الارض» در این صورت ما سماء را در ذهن ملاحظه می کنیم و می بینیم که سماء بالای ارض است لذا فوقیت را از آن انتزاع می کنیم و فوق را بر سماء حمل می کنیم.
سپس در فصل قبل اشکالی را مطرح کردیم به این بیان که در قیام اعتباری و انضمامی مصحِّح حمل موجود است ولی در قیام انتزاعی مصحح حمل موجود نیست. در قیام اعتباری و انضمامی چیزی را داریم که قائم به موضوع است ولی در قیام انتزاعی چیزی نداریم که بخواهیم آن را قائم به موضوع بدانیم پس چیزی که نیست نمی تواند قیام داشته باشد لذا مصحِّح حمل که «وجدان الموضوع لمبدأ المحمول» است موجود نیست سپس مستشکل ترقی کردند و گفتند علاوه بر اینکه مصحح حمل نیست مانع از حمل نیز موجود است لذا نمی توان حملی را انجام داد و اکنون می خواهیم به اشکال مستشکل پاسخ دهیم.
[8] كشف نوراني : فان خطر هذا ببالك فكن متذكرا الكلمة القدسية الموروثة من اعاظم الفلاسفة المكرّمين، فهي قولهم: «كل فاعل ففعله مثل طبيعته» المطابق لقوله جلّ من قائل: «قل كل يعمل علي شاكلته[1]» الموافق لقولهم: «كلُّ علّةٍ فهي بما هي علّة مناسبة بذاتها لمعلولها بما هو معلولها و كذا كل معلول فهو بما هو معلول مناسب بذاته لعلته بما هي علته».[2]
در این فصل می خواهیم به اشکالی که در فصل قبل مطرح شد پاسخ دهیم.
مصنف برای پاسخ به این اشکال مقدمه ای را ذکر می کنند که ما آن را ابتداءً مطرح می کنیم و به جواب اصلی اشاره ای نمی کنیم هر چند می توان جواب را به راحتی از آن استخراج کرد.
ایشان اول به قانونی اشاره می کنند و بعد این قانون را در ما نحن فیه پیاده می کنند.
این قانون را هم از قول علما نقل می کنند و هم از قرآن.
نقل قانون از قول علما :
«کلُّ فاعلٍ، فَفِعلُهُ مِثلُ طَبِیعَتِهِ» هر فاعلی مثل طبیعت خودش کاری را انجام می دهد مثلا آتش طبیعتش گرم است لذا هیچگاه تبرید نمی کند بلکه کارش احراق است برخلاف آب که طبیعتش سرد است لذا تبرید می کند نه تسخین.
نقل قانون از قرآن :
قال الله تعالی فی کتابه العزیز : «کلٌ یعمل علی شاکلته»
هر کس طبق شاکله و ذات شخصی خودش عمل می کند.
نقل قانون با کلامی دیگر از علما : قانون سنخیت
هر علت و معلولی باید مسانخ یکدیگر باشند لذا وقتی علت را توجه می کنیم معلول را می توانیم پیش بینی کنیم و همچنین اگر معلول را دیدیم می توانیم علت را حدس بزنیم و اگر مسانخت نبود و هر چیز می توانست برای چیز دیگری علت باشد دیگر ما نمی توانستیم از علت پی به معلول بببریم و یا از معلول پی به علت ببریم.
ترجمه و شرح متن :
ازاله و برطرف کردنی که نورانی است.
اگر آن سؤالی که در فصل قبل بیانش کردیم به ذهن شما خطور کند پس به یاد بیاور آن کلام مطهری را که از اعاظم فلاسفه مکرمین به ارث رسیده است و آن این است که «هر فاعلی فعلش مثل طبیعتش است». و این قول نیز مطابق با آیه قرآن است «کل یعمل علی شاکلته».
جلّ من قائل : «قائل» تمییز است و «مِن» هم زائده است که بر سر تمییز داخل شده است. تمییز دو قسم است تمییز ذات و تمییز نسبت. در تمییز ذات می شود تمییز را با «مِن» مجرور کرد بدون هیچ شرطی و در آنجا که تمییز نسبت می آوریم می توان تمییز را مجرور به «من» کرد با شرط اینکه بتوان آن تمییز را فاعل قرار داد.
در اینجا جلالت را به خدا نسبت داده ایم و این ابهام پیش می آید که خدا به چه لحاظ جلیل است و منظور، جلالتِ خدا از چه جهت است؟ با آوردن قائل می فهمانیم که از جهت قولش جلالت دارد و همچنین می توان قائل را فاعل قرار دارد پس شرط نیز موجود است. پس در اینجا قائل تمییز نسبت است و مجرور است.
پس کلام فلاسفه با کلام خداوند مطابق است و این آیه از قرآن با کلام دیگر فلاسفه موافق است که کلام آنها این است که هر علتی از آن جهت که علت است با معلولش از آن جهت که معلول است مناسب است و همچنان عکس این قضیه نیز صادق است یعنی هر معلولی از آن جهت که معلول است با علتش از آن جهت که علت است مناسب است.
چرا علت و معلول را به قید «بما هی علة» و «بما هی معلول» مقید می کنند؟
جواب مشخص است چون علت و معلول می توانند از جهات مختلفی متفاوت باشند ولی از این جهت که علت و معلول هستند باید مناسب باشند مثلا انسان با دیوار از این جهت که انسان است مناسباتی ندارد ولی همین انسان از این جهت که بَنّا است با دیوار تناسب و سنخیت دارد. البته باز دقت شود که دیوار معلول انسان نیست بلکه حرکت دستش که باعث چیده شدن دیوار شده است معلولش است پس انسان با این حرکت دستش مسانخت دارد. این مثالی بود برای توضیح مطلب.
پس قانون تبیین شد.
فان بحكم تلك الكلمة القدسية المطابقة لكلام الرحمن الحاصلة من قيام البرهان يكون كل صفة لها موصوف متحقق في الاعيان او الاذهان، انضمامية كانت بان يكون لها صورة وجودية برأسها لها مرتبة في الوجود يناسبها ممتازة عن الصورة الوجودية الّتي لموصوفها متأخر عن مرتبة وجوده كصورة من السواد القائمة بجسم ما، او انتزاعية بان لا يكون لها صورة وجودية بنفسها كذلك، بل يكون وجود موصوفها مأخوذا مع جهة منشأ لانتزاعها كالفوقية المنتزعة عن جسم ما، فانّها عبارة عن كونه بالقياس الي جسم آخر قريبا من المحيط بعيدا عن المركز.
حال باید این قانون را بر ما نحن فیه تطبیق دهیم.
در ما نحن فیه قیامی داریم و یک حمل. قیام علت است برای صحّت (امکان) حمل (نه خود حمل و خود حمل معلول متکلم است) و اگر قیام نبود، حمل صحیحی رخ نمی داد مستشکل اشکال کرد که دو قیام، علّتِ صحتِ حمل می شوند و آن دو قیام اعتباری و انضمامی هستند و قیام انتزاعی مصحِّح حمل نیست.
برای اینکه بتوانیم سنخیت بین صحت حمل و قیام را حفظ کنیم، باید قیام انتزاعی را صحیح کنیم تا بتواند علتی برای صحت حمل شود.
برای اثبات این قیام می گوییم که :
هر صفتی باید با موصوفش مناسب و هم سنخ باشد تا قیام مبدأ صفت به موصوف حاصل شود. عروض سواد بر جدار بین سواد و جدار مناسخت درست می کند و هم چنین انتزاع فوقیت از سماء بین فوق و سماء مسانخت ایجاد می کند.
ترجمه و شرح متن :
پس همانا به حکم این کلمه قدسیه که مطابق کلام خداوند بود و از قیام برهان به دست می آمد (مؤید به عقل و نقل) هر صفتی که موصوفی دارد، باید مبدأی در موصوفش داشته باشد تا بتواند با موصوفش ارتباط برقرار کند. پس چون مبدأی در موصوف دارد به موصوفش قائم است و وقتی قائم بود، حمل صحیح خواهد بود. چه این صفت انتزاعی باشد و چه انضمامی باشد و انضمامی بودن صفت به این است که صفت یک صورت وجودی مستقل از موضوعش داشته باشد یعنی یک وجود برأسه داشته باشد البته این وجود مرتبةً از وجود موصوف مؤخَّر است و همچنین وجود صفت انضمامی جدا و ممتاز از موصوفش است. ولی صفت انتزاعی برخلاف این است یعنی این صفت انتزاعی وجود بنفسه ندارد و وجودش جدا از وجود موصوفش نیست.
و انضمامی بودن صفت به این است که برای این صفت صورت وجودی مستقلی است و برای این صفت مرتبه ای در وجود است که مناسب صفت بودن است (مرتبه مناسب با موصوف، تقدم و مرتبه مناسب با صفت، تأخر است) و ممتاز است این صورت وجودی که برای صفت است از صورت وجودی که برای موصوفش است به این صورت که از مرتبه وجودی موصوفش، متأخر است مانند صورت سواد که برأسه مرتبه مناسبش که تأخر است را دارا است.
و یا اینکه صفت انتزاعی باشد که صورت وجودی بنفسه نداشته باشد بلکه در موصوف باید دنبال منشأ انتزاع صفت باشیم نه خود صفت. و منشأ انتزاع فوقیت، نسبتِ سماء به مرکز عالم است یعنی چون سماء دور از مرکز است می توان فوقیت از ارض که مرکز عالم باشد را از آن اتزاع کرد.
پس صفت انتزاعی نیز با موصوفش مرتبط است و مناسبت دارد.
بلکه وجودِ موصوفِ صفتِ انتزاعی با منشأِ انتزاعِ صفت همراه است مانند صفت فوقیت. و فوقیت عبارت است از اینکه جسمی نسبت به جسم دیگر از مرکز عالم دور تر باشد و به محیط نزدیک تر باشد و همین کافی است که تناسب بین صفت و موصوف برقرار شود.


[2] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنونی، ج2، ص155.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo