< فهرست دروس

آرشیو سال جاری درس نهایة درایة(مرحوم کمپانی)

91/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال به توضیح جواب ملاصدرا به اشکال وارد شده در تفسیر عرض ذاتی/ الاول : موضوع العلم و مسائله/ مقدّمه/ نهایة الدرایة.

خلاصه جلسه قبل: بحث در میزان واسطه در عروض یا به تعبیر دیگر عرض ذاتی یا عرض غریب بودن بود و گفته شد که هرگاه عرض بخواهد بر معروض مترتب بشود و قبل از عروضش، معروض تغییر کند در این صورت این عرض برای آن معروض، غریب خواهد بود و هرگاه عرض بخواهد بر معروض مترتب بشود بدون اینکه به تغییر معروض نیازی باشد در این صورت این عرض برای آن معروض، ذاتی خواهد بود؛ مثلاً وقتی ضاحک می خواهد بر حیوان عارض بشود در این صورت قبل از عروض ضاحک، حیوان باید تغییر نماید به این صورت که انسانیت بر حیوان عارض بشود و حیوان را انسان بکند و حصه خاص بنماید تا بعداً ضاحک بتواند بر حیوان خاص شده عارض بشود پس ضحک برای حیوان، عرض غریب خواهد بود و به تعبیر خود مرحوم اصفهانی در این مثال دو عروض وجود دارد و یک عروض سابق و یک عروض لاحق است و سبق و لحوق این دو عروض هم رتبی و هم زمانی است. در بعض موارد عرضی که می خواهد بر معروض حمل شود، هیچ اقتضاء نمی کند که تغییری در معروض ایجاد بشود و بر خود معروض حمل می شو نه بر معروض تغییر یافته مثلاً در صورتی که ضحک بخواهد بر انسان بار بشود در این صورت هیچ تغییری در انسان لازم نیست و همانند اینکه عقلیت یا جسمیت بخواهد بر موجود ممکن بار بشود و در نتیجه بگوییم که این موجود ممکن، عقل یا جسم است در این صورت هرچند لازم است واسطه ای به نام جوهریت وجود داشته باشد اما لازم نیست که این واسطه ابتداء بر موجود امکانی وارد شده و تغییری در آن ایجاد نماید تا بعداً عقلیت یا جسمیت بر آن بار بشوند بلکه جسمیت یا عقلیت همراه با جوهریت به وجود واحد موجود هستند یعنی عرض و واسطه به وجود واحد موجود هستند و با هم بر معروض وارد می شوند و اینچنین نیست که ابتداء واسطه بیاید و تغییری در معروض ایجاد نماید تا بعداً عرض عارض بشود و به تعبیر خود مرحوم اصفهانی در مثال اخیر دو عروض وجود ندارد هر چند در مثال اخیر نیز تقدم رتبی وجود دارد اما تقدم زمانی وجود ندارد.

بخلاف لحوق الكتابة و الضحك للحيوان، فانه يتوقف على صيرورة الحيوان متخصّصا بالنفس الإنسانية تخصّصا وجوديا حتى يعرضه الضحك و الكتابة، و ليس الضحك و الكتابة بالإضافة إلى الإنسان كالعقلية و النفسية بالإضافة إلى الجوهر؛ بداهة أنّ إنسانية الإنسان ليست بضاحكيته و كاتبيّته. نعم تجرّد النفس و ما يماثله- مما يكون تحققه بتحقق النفس الانسانية- من الأعراض الذاتية للحيوان كالنفس [1]

سوال: چرا عرض در مثال ضحک و حیوان، عرض غریب محسوب می شود؟

جواب: در پاسخ به این سوال، چند بیان وجود داشت:

1. واسطه ای به عنوان «انسان» برای عروضِ ضحک بر حیوان وجود دارد.

2. دو عروض وجود دارد؛ یکبار انسان بر حیوان عارض شده آن را خاص می کند و یکبار هم ضاحک بر حیوان انسان شده، عارض می شود.

3. انسانیت به عنوان واسطه و ضاحکیت به عنوان عرض، به وجود واحد موجود نیستند تا در یک عروض بر معروض وارد شوند لذا دو عروض اتفاق می افتد بر خلاف جایی که جسم بواسطه جوهریت بر موجود ممکن عارض می شود که جسم و جوهریت به وجود واحد موجود هستند و با هم بر معروض وارد می شوند.

نکته: به یک وجود واحد موجود نیستند یعنی اینچنین نیست که ضاحک به عین وجود انسان موجود باشد هر چند در خارج وجودشان متحد است.

مثال: تجرد نفس بر انسان بدون واسطه حمل می شود پس عرض ذاتی انسان است اما تجرد نفس بر حیوان با واسطه حمل می شود پس عرض ذاتی حیوان است چه اینکه حیوان باید انسان بشود تا تجرد نفس بر آن عارض شود چون سایر حیوانات دارای تجرد نفس نیستند. اما باید توجه نمود که انسان با تجرد به یک وجود موجود هستند و تجرد همانند ضحک نیست بلکه تجرد عین نفس بوده و نحوه وجود نفس است نه اینکه همانند ضحک قوه ای از قوای نفس باشد لذا می گوییم انسان به عنوان واسطه با تجرد به عنوان عارض به یک وجود موجود هستند پس تجرد عرض ذاتی حیوان محسوب می شود چه اینکه لازم نیست ابتداء انسان بر حیوان عارض شده و آن را تغییر دهد و سپس تجرد بر حیوان تغییر یافته عارض بشود بلکه انسان با تجرد هر دو با هم بر حیوان وارد می شوند؛ انسان اخص از حیوان است و وقتی بر حیوان عارض می شود آن را حصه نموده و تخصیص می دهد ولی لازم نیست قبل از عروضش حیوان، تخصیص بخورد. بلکه با عروضش، حیوان تخصیص می خورد و اینچنین عارضی که با عروضش، معروض را تخصیص می زند، عرض ذاتی محسوب می شود.

اما در جایی که عارض با واسطه امر اخص، عارض می شود یعنی ابتداء امر اخص بیاید و معروض را تخصیص بزند و بعدا عارض وارد بشود در این صورت عارض، عارض غریب خواهد بود.

ترجمه و شرح متن:

تخصّصا وجوديا... یعنی این معروض در وجود، خاص بشود هر چند تخصص در مفهوم نباشد مثلاً حیوان موجود بود و اکنون متخصص موجود یعنی انسان موجود است که در وجودش تخصص وارد می شود و به حسب وجود تخصص پیدا می کند نه اینکه بواسطه عروض، تخصص پیدا نماید.

و ليس الضحك و الكتابة ... ضحک و کتابت به عنوان عارض با انسان به عنوان واسطه به یک وجود موجود نمی شوند یعنی اینچنین نیست که وجود ضحک، عین وجود انسان باشد.

كالعقلية و النفسية ... عقلیت و نفسیت به عنوان عارض با جوهریت به عنوان واسطه به یک وجود موجود هستند.

فإن قلت: ليس مناط العروض هو العروض بحسب الوجود حتى يقال بأنه: لا تعدد للعوارض في الوجود ليلزم توسط بعضها لبعض، بل مفاد الكون الرابط، المتعدد بتعدّد العوارض التحليلية، و حيث إنها مترتبة- و المفروض عدم ترتبها بما هي؛ حيث إنه لا ترتب في الطبائع بما هي، و عدم الترتب العلّي و المعلولي- فلا محالة يكون الترتب بلحاظ العروض على الموضوع، فلا يمكن فرض جوهرية الموجود، إلّا بعد فرض كونه ممكنا، و إلا فلا ينقسم الموجود- بما هو- إلى الجوهر و العرض، و إنما هو تقسيم للموجود الإمكاني.

برای روشن شدن موضع دقیق اشکال باید توجه نمود که در مطالب گذشته مرحوم اصفهانی فرمودند که عقلیت با جوهریت به یک وجود موجود هستند پس اگر عقلیت خواست بر موجود ممکن عارض بشود هر چند به واسطه جوهریت عارض می شود اما چون با جوهریت به یک وجود موجود هستند پس کانّه بدون واسطه عارض می شود و همانند جوهریت است که بر موجود ممکن بدون واسطه عارض می شود و نتیجه این می شود که هر دو عرض ذاتی محسوب می شوند.

مستشکل می گوید شما فرمودید که هر جا دو عروض در طول هم صورت می گیرد، عارض دوم، عارض غریب است و این مثال که عقلیت بر موجود امکانی بواسطه جوهریت عارض می شود هم مصداق عروض دوم بوده و در نتیجه عرض غریب برای موجود ممکن خواهد بود در حالیکه شما فرمودید عرض ذاتی است چه اینکه عروض عبارت است از وجود و کون رابط.مناط عروض، وجود خارجی نیست که گفته شود هر کجا که وجود متعدد شود، عروض هم متعدد می شود و هر کجا که وجود واحد شود، عروض هم واحد می شود بلکه مناط عروض،کون رابط است یعنی هر جا کون رابط تکرار بشود، عروض هم تکرار می شود و هر جا کون رابط باشد، عروض هم وجود دارد و هر جا که کون رابط نباشد، عروض هم وجود ندارد و هر جا که کون رابط متعدد باشد، عروض هم متعدد خواهد بود؛ در حالیکه مرحوم اصفهانی دقیقاً عکس این مطلب را فرمودند که اگر واسطه و عارض به یک وجود موجود شوند در این صورت یک عروض اتفاق می افتد.

جوهر، کون رابط با موجود ممکن دارد و عقلیت نیز کون رابط دیگری دارد پس دو کون رابط و در نتیجه دو عروض وجود دارد هر چند در خارج، یک وجود داریم.

اما باید توجه نمود که صرف وجود دو عروض کافی نیست چه اینکه گفته شد در صورتی دو عروض باعث می شود بگوییم که عارض دوم، عرض غریب است که یکی از دو عروض سبق زمانی بر دیگری داشته باشد و با هم نباشند.

با توجه به ایراد فوق بر مطلب مستشکل، ایشان تلاش می کنند که علاوه بر اثبات وجود دو عروض در مثال پیشین، طولیت و سبق و لحوق زمانی نیز اثبات کنند پس می فرمایند که این دو عرض مترتب هستند چون این مطلب مسلم است که بین جوهریت و عقلیت، اختلاف رتبه وجود دارد هر چند اختلاف وجودی نیست و ریشه این اختلاف رتبه نیز تقسیم وجود ممکن به جوهر و مقولات عرضیه و سپس تقسیم جوهر به جسم و عقل است و اصولاً در هر تقسیمی چنین است که اقسامی که ابتداء از تقسیم حاصل می شوند به مقسم نزدیک تر هستند از اقسام دومی که از خود اقسام اولیه حاصل شده اند.

از طرف دیگر سوال پیش می آید که چرا ترتب دارند؟ یعنی به چه لحاظی اینها بر هم مترتب هستند؟! چه اینکه ترتب به سه لحاظ می تواند باشد:

1. به لحاظ ذاتشان؛ ذات یکی جلوتر و ذات دیگری عقب تر است.

2. به لحاظ وصف علیت و معلولیتشان؛ یکی علت است و یکی معلول است.

3. به لحاظ عروضشان؛ یکی اولاً عارض شده و یکی ثانیاً عارض شده است.

لحاظ اول نمی تواند باشد چه اینکه طبایع بما هی هی یعنی با قطع نظر از زمان و مکان و هر چیز دیگری، همگی در عرض هم هستند مثلاً انسان و فرس که یکی قوی تر و یکی ضعیف تر است در عین حال در عرض هم هستند و لحاظ دوم هم نمی تواند باشد چه اینکه روشن است که جوهریت علت برای عقلیت نیست پس تنها لحاظ سوم باقی می ماند.

نتیجه آنکه اولاً دو عروض وجود دارد و ثانیاً این دو عروض، ترتب دارند و ثالثاً ترتب این دو عروض، ترتب به لحاظ عروضشان است و رابعاً اینکه در مثالی که واسطه با عارض به حسب وجود یکی می شود، در عین حال دو عروض وجود دارد که ابتداء عروض اول یعنی عروض جوهریت اتفاق افتاده و موجود ممکن را تخصیص می زند و سپس عروض دوم یعنی عروض عقلیت اتفاق می افتد پس عرض غریب خواهد بود.

نکته: در اصطلاح مرحوم ملاصدرا سه نوع وجود داریم:

1. وجود نفسی همانند وجود جوهر و انسان موجود است.

2. وجود رابطی همانند وجود عرض برای معروض و سفیدی برای دیوار.

3. وجود رابط همان نسبت بین موضوع و محمول در یک قضیه.

اما مرحوم اصفهانی از اصطلاح رایج در این خصوص استفاده نموده اند و لذا از اصطلاح «وجود رابط» در معنای وجود عرض استفاده نموده اند.

نکته: جنس و فصل از اجزاء تحلیلی بوده و با تحلیل ذهن درست می شوند و در بین اجزاء تحلیلی، علیت وجود ندارد هر چند فصل، علت تَحَصُّلِ جنس است اما علت برای به وجود آمدن جنس نیست و بر اساس همین کبرای فلسفی نمی توان گفت که جوهریت چون جنس برای عقلیت است پس علت برای به وجود آمدن عقلیت نیز هست؛ بر خلاف ماده و صورت که علیت دارند البته ماده نبست به مجموع علیت دارد و صورت نیز نسبت به مجموع علیت دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo