< فهرست دروس

آرشیو سال جاری درس نهایة درایة(مرحوم کمپانی)

91/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح جواب ملاصدرا به اشکال وارد شده در تفسیر عرض ذاتی/ الاول : موضوع العلم و مسائله/ مقدّمه/ نهایة الدرایة.

خلاصه جلسه قبل: در تفسیر عرض ذاتی گفته شد که عرضی است که بواسطه امر اخص یا امر اعم عارض نشود و به این مطلب اشکال وارد شد چه اینکه می بینیم بسیاری از عوارض که در علوم مورد بحث قرار می گیرند یا بواسطه امر اخص بر موضوع علم مترتب می شوند یا بواسطه امر اعم بر موضوع علم مترتب می شوند پس چنین عوارضی، عرض غریب محسوب می شوند نه عرض ذاتی و از این رو نباید در آن علم مورد بحث قرار بگیرند مگر استطراداً در حالی که چنین نیست پس باید این عوارض را عوارض ذاتی بگیریم اما چگونه می شود که این عوارض را عوارض ذاتی بگیریم با اینکه بواسطه امر اخص یا امر اعم بر موضوع علم حمل می شوند؟! در اینجا مرحوم ملاصدرا جوابی فرمودند و مرحوم سبزواری در صدد توضیح این جواب برآمدند و لکن مرحوم اصفهانی این توضیح را نپذیرفتند و سپس توضیح خود جناب ملاصدرا را از کتبش آوردند و در ادامه به بسط همین توضیح می پردازند.

توضيحه: أن الموضوع في علم المعقول- مثلا- هو الموجود أو الوجود، و هو ينقسم أولا: إلى الواجب، و الممكن. ثم الممكن: إلى الجوهر، و المقولات العرضية. ثم الجوهر: إلى عقل، و نفس، و جسم. ثم العرض كل مقولة منه إلى أنواع.و الكلُ من مطالب ذلك العلم و من لواحقه الذاتية، مع أن ما عدا التقسيم الأول يتوقف على تخصص الموضوع بخصوصية أو خصوصيات، إلّا أنّ جميع تلك الخصوصيات مجعولة بجعل واحد، و موجودة بوجود فارد [1]

آنجا که عروض یک عرض بر موضوعی، متوقف بر اتصاف موضوع به یک صفتی است و اتصاف موضوع به این صفت از جهت رتبه نه از جهت زمان مقدم است بر عروض این عرض، عرض ذاتی خواهد بود و اگر عروض یک صفتی بر معروض و موصوف، متوقف بر اتصاف موضوع و موصوف به صفت و عارض دیگر است و اتصاف موضوع به این صفت از جهت زمانی مقدم است بر عروض این عرض، عرض غریب خواهد بود.

مرحوم اصفهانی برای توضیح مطلب فوق به موضوع فلسفه و بعض علوم دیگر مثال می زنند تا اثبات نمایند که این گونه عوارض، عوارض ذاتی هستند با اینکه واسطه دارند و واسطه شان خاص است البته به ظاهر واسطه دارند و بعداً معلوم می شود که واسطه ندارند و بعد هم مثال دیگری بیان می کنند که واسطه واقعاً موجود است و لذا عرض را عرض غریب می گیرند.

موضوع علم الهی «موجود» و بنابر قولی وجود است و هر دو صحیح است و بعضی ها می گویند «موجود من حیث هو موجود» و بعضی ها می گویند «وجود» چه اینکه «موجود من حیث هو موجود» همان «وجود» است و لذا مرحوم اصفهانی نیز هر دو را ذکر می کنند و بعد موجود را به دو قسم تقسیم می کنیم: 1. ممکن2. واجب

هم ممکن و هم واجب هر دو اخص از موجود هستند یعنی این دو قسمی که از تقسیم استخراج شده اند، هر دو اخص از مقسم هستند و اصلاً قانون تقسیم همین است و بعد ممکن را به دو قسم تقسیم می کنیم: 1. جوهر2.عرض

هم جوهر و هم عرض نسبت به ممکن اخص و نسبت به موجود اخص به دو مرتبه هستند و بعد هم جوهر و عرض را تقسیم می کنیم به اقسامشان.

وقتی ما امکان و وجوب را بر موجود عارض می کنیم و موجود را تقسیم می کنیم به واجب و ممکن در اینجا عروض، بی واسطه است که اشکالی وجود ندارد و عرض می تواند ذاتی باشد یعنی ممکن و واجب، عرض ذاتی هستند برای موجود.

وقتی هم که ممکن را تقسیم می کنیم به جوهر و عرض در اینجا اگر چه جوهر و عرض برای ممکن عارض بی واسطه هستند اما برای موجود، عارض با یک واسطه هستند و اقسام جوهر و عرض برای جوهر یا عرض، عارض بی واسطه و برای ممکن، عارض با یک واسطه و برای موجود، عارض با چند واسطه هستند.

پس این اقسامی که در این تقسیم داریم:

1. بعضی از اینها نسبت به وجود، بلاواسطه هستند و آنهایی که بلاواسطه هستند، عرض ذاتی نامیده می شوند بلا اشکال.

2. و بعضی ها با یک واسطه هستند و آنهایی که دارای یک واسطه هستند همین اشکالی که ما درصدد پاسخ به آن هستیم وارد می شود.

3. و بعضی ها با چند واسطه هستند و آنهایی که دارای چند واسطه هستند، اشکال به راحتی و بالخصوص وارد می شود.

در عین حال همه گفته اند که این اقسام برای موجود، عرض ذاتی محسوب می شوند و اگر بر یکی از این اقسام حالتی مترتب شود که بصورت مستقیم به موجود نسبت داده نشود، می تواند عرض غریب باشد؛ مثلاً جسم که یکی از اقسام جوهر است برای موجود، عرض غریب محسوب نمی شود با اینکه واسطه اخص دارد اما حرکتی که بر جسم مترتب می شود، عرض ذاتی برای جسم و عرض غریب برای موجود محسوب می شود.

در توضیح اینکه چرا جسم برای موجود عرض ذاتی محسوب می شود می گوییم موجود ممکن است و بعداً جسم می شود یا در همان حال که ممکن است جسم هم هست؟! به عبارت دیگر امکان موجود جسمی قبل از خودش است یعنی ممکن بودنش قبل از خودش است یا اینکه جسمیتش با امکانش با هم هستند؟! مرحوم اصفهانی در پاسخ می فرمایند که با هم هستند همانند موجودی که جسم و جوهر است آیا جوهریت و جسمیتش دو تا هستند یا یکی هستند؟! به عبارت دیگر این موجود امکانی اول جوهر می سازند و بعد جسمیت به آن می دهند یا اینکه جسمیت و جوهریتش با هم است؟! در اینجا نیز می گوییم جسمیت و جوهریتش با هم است. پس اتصاف ممکن یا موجود به جوهریت و اتصافش به جسمیت دو تا نیستند که بگویید اول باید جوهریت عارض شود بعداً جسمیت عارض شود یعنی دو عروض وجود ندارد و همچنین جوهریت که صفت است، سبق زمانی بر جسمیت که صفتی دیگر است، ندارد هر چند سبق رتبی دارد و آنگاه از نظر زمانی مقدم می شود که جوهریت چیزی باشد و جسمیت چیزی دیگر و هر دو به یک وجود، موجود نشوند در چنین حالتی باید ابتداء جوهریت بیاید و وجود بگیرد و بعداً جسمیت عارض بشود و وجود بگیرد که یکی سابق بر دیگری بیاید اما آنگاه که جوهریت و جسمیت با هم موجود شوند –چنانچه حق هم همین است- در چنین حالتی جوهریت، سبق زمانی بر جسمیت نداشته و فقط سبق رتبی دارد علاوه بر اینکه دو عروض وجود ندارد بلکه یک عروض وجود دارد که با یک لحاظ به این عروض، عروض جوهریت و با یک لحاظ به این عروض، عروض جسمیت گفته می شود.

پس نتیجه آنکه هر چیزی همانند جسم که بر موجود مترتب می شود با اینکه دو تا واسطه دارد یکی واسطه ممکنیت و یکی هم واسطه جوهریت با این حال عرض ذاتی محسوب می شود چه اینکه قبل از عروض جسمیت بر موجود لازم نیست چیز دیگری بر موجود عارض شود مگر به سبق رتبی یعنی همان اولین باری که می خواهد عارض شود همان جسمیت عارض می شود، جسمیتی که عین جوهریت و عین ممکنیت است یعنی جسمیت و جوهریت و ممکنیت هر سه در عرض همدیگر بر موجود عارض می شوند و در نتیجه عروضی بی واسطه می شود هر چند از نظر رتبه چنین است که جوهریت واسطه برای جسمیت محسوب می شود اما در خارج که عروض نیز در خارج محقق می شود، واسطه ای وجود ندارد.

باید توجه نماییم که هر قسمی نسبت به مقسم، عارض محسوب می شود و طبق همین قاعده است که ممکن و واجب را عارض بر موجود می دانیم.

نتیجه آنکه در جایی که واسطه، واسطه به حساب نمی آید یعنی آنی که از جهت رتبه، واسطه محسوب می شود، در خارج واسطه محسوب نمی شود در چنین جایی، عرض، عرض ذاتی نامیده می شود و در جایی که واسطه از جهت رتبی در خارج نیز واسطه محسوب می شود، عرض، عرض غریب خواهد بود.

نکته: برای اطلاع بیشتر از رابطه جسم و موجود و اینکه عرض ذاتی است یا عرض غریب مرحوم ملاصدرا در شرح هدایه اثیریه مقدمه ای می آورند و بعد از تقسیم علوم، توضیح می دهند که چگونه جسم نسبت به موجود اخص است و عوارض جسم چطور می شود که عرض ذاتی موجود محسوب بشوند؟ و توضیح می دهند که موضوع علم ریاضی و علم طبیعی اخص از موضوع علم الهی هستند و عوارضی که بر موضوع علم ریاضی یا علم طبیعی وارد می شوند نسبت به موضوع علم الهی عارض غریب هستند.

ترجمه و شرح متن:

ثم الممكن: إلى الجوهر، و المقولات العرضية ... ظاهر این تقسیم آن است که دو قسم وجود دارد اما در واقع ده قسم وجود دارد.

ثم الجوهر: إلى عقل، و نفس، و جسم ... مشهور آن است که جوهر به پنج قسم تقسیم می شود اما ایشان ماده و صورت را از اقسام جوهر نشمرده اند چه اینکه درباره هیولا و ماده دو قول وجود دارد:

1. قول مشاء که می گویند هیولا و صورت هر دو موجود است و این دو با هم ترکیب شده و جسم را تشکیل می دهند که البته جسم غیر از هیولا و صورت است چه اینکه کل غیر از جزء است و براساس همین قول است که جوهر به پنج قسم تقسیم می شود.

بنابر این قول آیا می توان هیولا و صورت را در اقسام جوهر ذکر ننمود یا نمی توان ذکر ننمود؟ ظاهر این است که نمی توان ذکر نمود و حتما باید این د را ذکر نمود مگر اینکه اینچنین گفته شود که ما می توانیم هیولا و صورت را در جسم مندرج نماییم ولی جسم و عقل و نفس را نمی توانیم در هم مندرج نماییم پس ناچاریم این سه تا را جدا بیاوریم و از ذکر هیولا و صورت با ذکر جسم بی نیاز بشویم و یک جوهر نمی تواند مرکب از جوهر و عرض باشد بلکه باید مرکب از جوهر و جوهر باشد یعنی اجزاء ذاتی جوهر باید جوهر باشند و اگر مرکب از جوهر و عرض باشد گفته می شود که جسم بسیط بوده و در عین حال عارضی هم دارد.

2. قول شیخ اشراق و خواجه در تجرید که می گویند هیولا وجود ندارد و جسم را نه مرکب از اجزاء صغار و نه مرکب از ماده و صورت بلکه صورت خالص می دانند و براساس همین تقسیم است که آوردن صورت و جسم هر دو در تقسیم جوهر بی معنا است و حتما باید بصورت ثلاثی باشد.

از عبارت مرحوم اصفهانی نمی توان فهمید که ایشان طرفدار کدام قول است ؟!

نکته: درباره جسم سه قول وجود دارد:

1. متکلیمن همانند ذی مغراطیس جسم را مرکب از اجزاء صغار لا یتجزا می دانند که البته در فلسفه رد می شود.

2. جسم بسیط بوده و صورت خالص است.

3. جسم مرکب از ماده و صورت است.

ثم العرضُ كلُ مَقُولَةٍ مِنهُ إلى أنواعٍ ... در این عبارت نیز متذکر تقسیم کیف شده و آن را به کیف محسوس و کیف نفسانی و کیف مختص به کم و کیف استعدادی تقسیم می کند و عرض را به انواع تقسیم نمی کند و نکته در آوردن چنین تعبیری آن است که اختلافی وجود دارد مبنی بر اینکه عرض نسبت به مقولات عرضیه جنس است یا عرض عام؟! در مورد جوهر گفته می شود که نسبت به انواع خود، جنس است و در مورد عرض نسبت به مقولات عرضیه نیز اگر چنین باشد یعنی عرض نسبت به مقولات عرضیه، جنس باشد در این صورت مقولات دو تا خواهد بود نه ده تا در حالی که اکثر علماء می فرمایند که عرض نسبت به مقولات عرضیه، عرض است و به همین خاطراست که ایشان نیز ممکن را به جوهر و عرض تقسیم نمی کند و همچنین خود عرض را به اقسام تقسیم نمی کند بلکه مقوله ای را که معروض عرض است تقسیم می کند و مقولات عرضیه را که جنس هستند، در ردیف جوهر قرار می دهد البته مرحوم میرداماد در قبس دوم از قبسات اصرار دارند که هم جوهر و هم عرض هر دو جنس هستند و شیخ الرئیس را نیز هم عقیده با خود می داند.

يتوقف على تخصص الموضوع بخصوصية أو خصوصيات ... منظور از «الموضوع» موضوع علم الهی یعنی موجود است و منظور از این عبارت این است که در بعض موارد از تقسیم موجود، یک واسطه و در بعض موارد چند واسطه برای حمل این اقسام بر مقسم لازم است.

إلّا أنّ جميع تلك الخصوصيات... این عبارت در واقع پاشخ به این پرسش است که چگونه می شود با اینکه در حمل اقسام موجود بر موجود که موضوع علم الهی است، واسطه یا واسطه هایی وجود دارد اما شما آنها را عرض ذاتی می دانید؟! و ایشان نیز در پاسخ به این پرسش مقدر می فرمایند که یک فرد وجود اینها را موجود کرده و چندتا وجود ندارند بلکه یک وجود دارند و چون یک وجود دارند پس یکی واسطه دیگری نیست بلکه هر دو عین هم هستند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo