< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اقسام صناعات خمس/ بیان صناعات خمس/ منطق/ شرح منظومه

غوص فی الصناعات الخمس[1]

هر قیاسی دارای ماده و صورت است، هم صورت می تواند گوناگون باشد هم ماده می تواند گوناگون باشد پس می توان قیاس را، هم به لحاظ صورت تقسیم كرد هم به لحاظ ماده تقسیم كرد. دو قضیه در تشكیل قیاس دخالت داده می شود. یك قضیه، حاصل قیاس قرار داده می شود. نحوه ی قرار گرفتن آن دو قضیه، صورتِ قیاس را تشكیل می دهد ولی خود آن دو قضیه، ماده ی قیاس اند، وقتی در خود قضیه دقت می كنیم خود قضیه دارای ماده و صورت است. اجزاء قضیه، ماده ی قضیه می شوند. نحوه ی قرار گرفتن اجزاء، صورت قضیه می شود. قضیه دارای دو جزء است. نحوه ی قرار گرفتن این دو جزء گاهی به اینصورت است كه یك جزء، موضوع می شود و یك جزء، محمول می شود و قضیه را حملیه می گویند. یكبار نحوه ی قرار گرفتن این دو جزء این است كه یك جزء ‌مقدم و جزء دیگر تالی می شود این دو بر یكدیگر « حمل نمی شوند بلكه بر یكدیگر » مقید می شوند و قضیه ی شرطیه حاصل می شود. صورت این قضیه، شرطی بودن است و صورت آن قضیه، حملی بودن است ولی آن دو جزء، ماده هستند. وقتی قضیه تشكیل می شود این قضیه ماده را برای قیاس قرار داده می شود آن قضیه هم ماده برای قیاس قرار داده می شود. نحوه ی ارتباط این دو قضیه به یكدیگر، صورت قیاس را می سازد. اگر این دو قضیه را با « واو » به یكدیگر عطف بگیرید این قیاس را اقترانی می گویند و اگر این دو قضیه را با « لكن » به یكدیگر عطف كنید این قیاس را استثنائی می گویند. سپس دوباره در آن اقترانی، اگر مكرر را محمول برای اولی و موضوع برای دومی قرار دهید شكل، شكل اول می شود و اگر طور دیگر قرار دهید شكل ثانی و ثالث و رابع تشكیل می شود. یعنی طریقه ی قرار گرفتنِ این ماده ها، صورت قیاس است و خود آن قضایا، ماده ی قیاس اند.

قیاس به لحاظ صورت، تقسیم به دو قسم اقترانی و استثنائی می شود. دوباره اقترانی به لحاظ صورت، تقسیم به شرطی و حملی می شود. اما گاهی تقسیم به لحاظ دیگر است مثلا گفته می شود این قضیه یقین آور است یا گمان آور است. به لحاظ اینكه یقین آور است قیاسی را برهان می كند و به لحاظ اینكه ظن آور است قیاس را خطابه می كند. اقسام قیاس به لحاظ صورت قبلا بیان شد از اینجا وارد اقسام قیاس به لحاظ ماده می شود.

سوال: قبلا بیان شد كه منطقِ ما منطق صوری است و با صورت كار دارد و به ماده كاری ندارد. الان چطور وارد بحث در قیاس به لحاظ ماده می شود؟ این، منطق صوری نیست بلكه منطق ماوراء صوری است.

جواب: در منطق صوری اینچنین نیست كه اصلا به ماده توجه نداشته باشیم بلكه اساسِ بحث در منطق، بحث در صورت است. در ماده هم گاهی بحث می شود. مثل اینكه در منطق كاری به الفاظ ندارد. بحث منطق یك بحث معنوی است به هر لفظی كه می خواهد باشد. چه به لفظ فارسی باشد چه عربی و چه زبانهای دیگر باشد ولی بالاخره از الفاظ هم بحث می شود. بحثی كه در الفاظ می آید بحثی است كه به مناسبت می شود. بحث در ماده هم همینطور است یعنی بحثی است كه به مناسبت می شود. ولی شاكله ی منطق،‌ بحث های صوری است. به عبارت دیگر شاكله ی منطقِ ما، منطق صوری است ولی چون هر صورتی همراه ماده است گاهی از اوقات درباره ماده هم بحث می شود اگر ماده دخالت كند « جاهایی وجود دارد كه ماده دخالت نمی كند مثلا در قضیه حملیه، لازم نیست ماده، این باشد یا آن باشد. می تواند مختلف باشد لذا دیدید بعد از اینكه یك مثال با ماده ی معین می زنند مثال های بعدی را با الف و ب و ج و د می آورند تا ماده را مشخص نكنند یعنی ماده هر چه كه می خواهد باشد. در اینگونه موارد چون ماده دخالت ندارد لذا اصلا درباره ی ماده اش بحث نمی كنند. اما در یك جا ماده دخالت دارد در اینجا كه ماده دخالت دارد » ولو بحث ما بحث صوری است اما بحث ماده هم مطرح می شود ولی معتقدیم كه شاكله ی منطق ما، بحث صوری است نه اینكه بحث غیر صوری اصلا در آن نیست.

اشكال: در منطق وقتی بحث از صورت می شود قواعدی كه مربوط به صورت است مطرح می شود. آن قواعد اگر رعایت بشوند ما را از خطای در فكر حفظ می كنند. آیا می توان درباره ی ماده هم چنین قواعدی ارائه داد كه اگر آن قواعد رعایت شوند از طریق ماده ی قیاس به خطا نیفتیم؟

جواب: این مطلب در جای خودش بیان شده است. وقتی وارد بحث از صناعات خمس می شویم دو فصل مطرح می شود. در یك فصل قضایا به طور كلی رسیدگی می شود مثلا این قضایا یقینی اند و آن قضایا ظنی اند و آن قضایا تخیلی اند. سپس در فصل بعدی گفته می شود یقینی در چه قیاسی بكار می رود و اسم آن، برهان گذاشته می شود و ظنی در چه قیاسی بكار می رود و اسم آن، خطابه گذاشته می شود. پس اینطور نیست كه در منطق فقط صورت ایمن از اشتباه شود و ماده رها شود بلكه ماده هم تعیین می شود. بنابراین همانطور كه در اول منطق ادعا شد منطق علمی است كه ما را از خطای در فكر مصون می دارد تا آخر منطق به آن ادعا وفادار هستیم.

نكته: توجه كنید بحث صناعات خمس استطرادی نیست بیان شد كه شاكله ی كلی منطق، صوری بودنش است. تنها بحثی كه در منطق آورده می شود و گفته می شود كه بحث منطقی نیست معقولات عشر است كه رایج شده در منطق می آید ولی گفته می شود بحث فلسفی است. در بعضی كتب، صناعات خمس مطرح نمی شود یا مختصر مطرح می كنند مثل اشارات كه خیلی مختصر مطرح كرده كه بیشتر به بحث برهان و سفسطه پرداخته است. علتش در كتاب منظومه می آید چون برهان باید به عنوان یك سلاح داشته باشیم و مغالطه را هم به عنوان یك سم و مضرّ بشناسیم تا از آن پرهیز كنیم.

توضیح عبارت

غوص فی الصناعات الخمس

خمس گفتن معلوم است چون این صناعات 5 تا هستند اما چرا صناعت به آنها گفته می شود؟ به خاطر اینكه بالاخره این مطالب و اقسام در یك قالبی ریخته می شود كه به آنها صناعت گفته می شود. توجه كنید كه ریختن در یك قالب مهم نیست بلكه ساختن مهم است. چون ریختن در یك قالب را سیاقت می گویند.

صناعات خمس 5 تا هستند كه عبارت از برهان و خطابه و جدل و شعر و سفسطه است. سفسطه را مغالطه هم می گویند و مشاغبه را هم به مغالطه ملحق می كنند. مغالطه، مقدماتی را استفاده می كند كه شبیه یقینیات است لذا مغالطه شاخه ای از برهان است. برهان از یقینیاتِ واقعی تشكیل می شود و مغالطه از آنچه كه ادعا می شود یقینی است و یقینی نیست تشكیل می شود. مشاغبه در باب جدل است. جدل از مشهورات و مسلمات تشكیل می شود. اگر قضیه ای مشهور نبود ولی شبیه به مشهور بود و قیاسی از چنین قضیه ای تشكیل شد اصطلاحا به این قیاس، مشاغبه می گویند. مشاغبه و مغالطه هر دو در یك باب باید بیایند لذا صناعات، 6 تا نمی شوند بلكه 5 تا است.

كما ان للقیاس اقساما بحسب الصوره من الاقترانیات و الاستثنائیات كذلك له اقسام بحسب الماده من الصناعات الخمس

« من الاقترانیات و الاستثنائیات » ‌بیان برای « اقسام » است یعنی اقسامی كه برای قیاسی به حسب صورت است عبارت می باشد از قیاس های اقترانی و قیاس های استثنائی. لفظ « اقترانیات » و « استثنائیات » به صورت جمع آمده است. جمع آنها جمع منطقی است چون اقترانی به دو قسمِ حملی و شرطی تقسیم می شود و استثنائی هم به دو قسمِ اتصالی و انفصالی تقسیم می شود. البته ممكن است به اشخاص اقترانیات و اشخاص استثنائیات توجه كنید. در اینصورت جمع منطقی نمی شود بلكه جمع ادبی می شود.

« كذلك »: عِدل برای « كما » است یعنی همانطور كه به لحاظ صورت برای قیاس اقسامی است برای قیاس اقسامی به حسب ماده است كه آن اقسام عبارت از صناعات خمس است.

« من الصناعات الخمس »: بیان برای « اقسام » است.

فأشرنا الی وجه الضبط بقولنا

این 5 تا باید تبیین شوند و در تبیین كردنش گاهی جدا جدا تبیین می شوند و هیچ ارتباطی به هم داده نمی شوند مثلا گفته می شود قیاس برهانی از یقینیات تشكیل می شود و قیاس شعری از تخیّلیّات تشكیل می شود و قیاس سفسطی از وهمیات و مشبهات تشكیل می شود. توجه كردید كه این قیاس ها به یكدیگر ارتباط داده نمی شوند در اینجا گفته نمی شود وجه ضبط را ذكر كرد. ولی گاهی از اوقات اینها طوری توضیح داده می شود كه ارتباطشان به همدیگر حفظ شود مثلا اینطور گفته می شود: این قضایایی كه در قیاس بكار می روند یا مفید تصدیق هستند یا مفید تصدیق نیستند. اگر مفید تصدیق نباشد مفید تخیل است و ماده برای قیاسِ شعر می شود. آنكه مفید تصدیق است یا تصدیقِ جزمی افاده می كند یا تصدیق ظنی افاده می كند. آنكه تصدیق ظنی افاده كند ماده برای خطابه می شود و آنكه تصدیق جزمی افاده می كند یا در آن شهرت و تسلّم است « یعنی جزء مسلمات و مشهورات گرفته می شود » در اینصورت ماده برای خطابه و جدل می شود یا حق حساب می شود در صورتی كه حق حساب می شود یا واقعا حق است یا واقعا حق نیست اگر واقعا حق باشد برهان می باشد و اگر واقعا حق نباشد سفسطه می شود.

مصنف می خواهد وجه ضبط این اقسام را بیان كند. اگر به صورت حالت اول كه ارتباط آنها لحاظ نمی شود، بیان گردد از آن تعبیر به وجه ضبط نمی شود لذا، صورت حالت دوم بیان می شود.

مصنف در وجه ضبط این اقسام اینگونه می گوید: اگر قیاس، چیزی غیر از تصدیق را بیان كرد این قیاس، شعر می شود. آنچه كه غیر تصدیق است عبارت از تخیل و تعجب و هر چه كه تصدیق در آن نیست، می باشد. اگر از قیاس این فایده گرفته شود كه خیالِ ما را تحریك كرد نه تصدیق ما را قانع كرد یا ما را به تعجب واداشت، اینچنین قیاسی كه اینگونه تاثیر می گذارد را شعر می گویند. اما اگر تصدیق افاده كرد بیان می كند كه این تصدیق یا ظنی است یا قطعی است و اگر قطعی است یا به عنوان یك امر مسلم گرفته می شود یا به عنوان امر حق گرفته می شود. در وقتی هم كه به عنوان امر حق گرفته می شود یا واقعا حق است یا واقعا حق نیست.

ان القیاس ان یُفد شیئاً خلا تصدیقٍ

« خلا » به معنای « غیر » است.

ترجمه: قیاس اگر افاده كند چیزی را غیر تصدیق « یعنی تصدیق را افاده نكند ».

ای عجَّبنا و خَیّلا كلمه أی تفسیر لشیء

لفظ « ای » تفسیر برای « شیئاً » است یعنی آن شیئی كه تصدیق نیست و قیاس افاده می كند این است كه ما را به تعجب وا می دارد و خیالِ ما را تحریك می كند.

ای ان لم یُفد شیئا سوی التعجب و التخیل فذاك قیاس شعری

معنای عبارت به اینصورت می شود: اگر قیاسی شیئی را جز تعجب و تخیل افاده نكند « یعنی قط ایجاد تعجب و تخیل كرد » پس اینچنین قیاسی، قیاس شعری است. البته قیاس شعری لازم نیست كه به صورت نظم بیان شود می تواند به صورت نثر هم بیان شود. لفظ شعر كه در اینجا گفته می شود اصطلاحی است غیر از آنچه كه در ادبیات گفته می شود. شعر در ادبیات ما به معنای نظم است كه در مقابل نثر قرار می گیرد قیاس شعری اگر قیاسی باشد كه از نظر ادبیات هم شعر است تاثیرش بیشتر است اگر به صورت نثر باشد باز هم تاثیرگذار است ولو تاثیرش زیاد نیست. مثلا می بینید گاهی از اوقات با یك شعر یك لشگری تحریك به سمت جنگ می شود به طوری كه این لشگر احساس ترس و محبت به نفس را نمی كند.

« خلا تصدیق » صفت برای « شیئا » است یعنی شیئی كه این صفت دارد كه غیر از تصدیق است.

و ان یُفد تصدیقاً ظنیا فذاك القیاس هو الخطابه حالكونه حقیقاً بها

اگر قیاس، تصدیق ظنی را افاده كند این قیاس را خطابه می گویند.

« حالكونه حقیقا بها »: ضمیر « حالكونه » به « قیاس » و ضمیر « بها » به « خطابه » بر می گردد.

یعنی این اسم سزاوار برای این قیاس است. مصنف خواسته است شعر را تمام كند. شعر به اینصورت است « فداك شعری و ان تصدیقا، ظنیا الخطابه حقیقا ». و الا لفظ « حقیقاً » در هر 5 تا صنعت می آید. در برهان هم گفته می شود این قضیه چون یقینی است حقیقی و لایق برهان است و آن قضیه چون خیال است حقیقی و لایق شعر است.

و مع افاده جزم ان یعتبر التسلّم او عموم الاعتراف لا الحق و هو الجدل عندهم

نسخه صحیح « فهو الجدل » است، ‌چنانچه در شعر « فهو الجدل » است.

اگر قیاس تصدیق را افاده كند و تصدیقش هم تصدیق جزمی بود به دو صورت است. یكبار در این قیاس كه مفید جزم است تسلّم « یعنی مورد پذیرش بودن » اعتبار می شود یكبار حق بودن اعتبار می شود. اگر تسلّم را اعتبار كنید این قیاس، قیاس جدلی می شود و اگر حق را اعتبار كنید و واقعا هم حق باشد این قیاس، قیاس برهانی می شود و اگر حق را اعتبار كنید و واقعا حق نباشد این قیاس، قیاس سفسطی و مغالطی می شود.

ترجمه: و اگر این تصدیق، تصدیق جزمی باشد در اینصورت اگر كنار جزم، تسلّم هم اعتبار شود و حق اعتبار نشود « چون اگر حق اعتبار شود این قیاس، برهان خواهد شد » یا عامه ی مردم به آن اعتراف كنند « كه این همان مشهوره است. این عمومِ اعتراف یا از عامه ی مردم است یا از این طایفه است كه مشهور است می شود » به این قیاس جدل گفته می شود نزد منطقین.

« لا الحق »: یكبار به اینصورت است كه حق نباشد صورت دیگر این است كه حق بودنش اعتبار نشود اگر اعتبار شود ماده برای برهان می شود.

و برهانٌ إن یعتبر الحق و حق فی الواقع

اینچنین قیاسی، برهان است اگر حق اعتبار شود و در واقع هم حق باشد.

و ان لا یُحَقّ فی الواقع فهو سفسطی ممتحق ای ممحوّ مزهوق

« ممحو » و « مزهوق » هر دو صفت « ممتحق » است كه به معنای محو شده و از بین رفته است.

اگر در واقع حق نباشد ولی به صورت حق نشان داده شده است چنین قیاسی، سفسطی است و ممتحق می باشد یعنی محو شده و از بین رفته است.

سوال: برهان واقعا برهان است چون از مقدمات یقینی استفاده می كند چه ما اراده كنیم كه برهان شود چه اراده نكنیم كه برهان شود یعنی برهان شدنِ قیاس به قصد ما ارتباطی ندارد.

جواب: بنده ـ استاد ـ اشاره كردم مقدمه ای كه هر دو شأن و هر دو وصف را دارد یعنی مثلا، هم یقینی است و هم مشهور است قیاسی كه از این تشكیل می شود، هم می تواند برهان باشد هم می تواند جدل باشد ولی ما به چه عنوان استفاده كردیم؟ در اینصورت متفاوت می شود. ما نمی گوییم برهان، برهانیتش متوقف بر اراده ی ما هست. در جایی كه برهان می تواند باشد جدل هم می تواند باشد تعیین آن به اراده ی ما بستگی دارد نه تكوّن آن.

تا اینجا كه ذكر اقسام پنجگانه صناعات بود تمام شد الان می خواهد بررسی كند كه كدامیك عمده است؟ می فرماید برهان و سفسطه عمده هستند. برهان را می شناسیم ما از آن استفاده كنیم. سفسطه را می شناسیم تا از آن پرهیز كنیم.

خلاصه: هر قیاسی دارای ماده و صورت است، هم صورت می تواند گوناگون باشد هم ماده می تواند گوناگون باشد پس می توان قیاس را، هم به لحاظ صورت تقسیم كرد هم به لحاظ ماده تقسیم كرد. قیاس به لحاظ صورت، تقسیم به دو قسم اقترانی و استثنائی می شود. دوباره اقترانی به لحاظ صورت، تقسیم به شرطی و حملی می شود. اما گاهی تقسیم به لحاظ دیگر است مثلا گفته می شود این قضیه یقین آور است یا گمان آور است. به لحاظ اینكه یقین آور است قیاسی را برهان می كند و به لحاظ اینكه ظن آور است قیاس را خطابه می كند. اقسام قیاس به لحاظ صورت قبلا بیان شد از اینجا وارد اقسام قیاس به لحاظ ماده می شود.

مصنف در وجه ضبط این اقسام اینگونه می گوید: اگر قیاس، تصدیق ظنی را افاده كند این قیاس را خطابه می گویند. اگر قیاس تصدیق را افاده كند و تصدیقش هم تصدیق جزمی بود به دو صورت است. یكبار در این قیاس كه مفید جزم است تسلّم « یعنی مورد پذیرش بودن » اعتبار می شود یكبار حق بودن اعتبار می شود. اگر تسلّم را اعتبار كنید این قیاس، قیاس جدلی می شود و اگر حق را اعتبار كنید و واقعا هم حق باشد این قیاس، قیاس برهانی می شود و اگر حق را اعتبار كنید و واقعا حق نباشد این قیاس، قیاس سفسطی و مغالطی می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo