< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان تعریف تمثیل/ تمثیل/ قیاس/ منطق/ شرح منظومه.

و اقول فی تعریف التمثیل: تشریک جزئی لجزئی لما یجمعهما فی الحکم تمثیلا سما[1]

سوال: در استقراء تام وقتی جزئیات تفحص می شوند در همان هنگام حکم برای کلی فهمیده می شود و از معلوم به مجهول رسیدن به چه معناست؟ وقتی معلومات جزئی بدست آمد کلی خودبخود معلوم می شود چه لزومی دارد که از جزئیات منتقل به کلی بشویم؟

جواب: در قیاس هم همین کار می شود چون وقتی صغرای معلوم و کبرای معلوم در کنار یکدیگر قرار داده می شود « قبلا کنار هم نبودند و ما را به مجهول نمی رساندند » این توجه ما به این دو معلوم آیا ما را به نتیجه عالم می کند یا یک انتقال سریعی که شاید خیلی احساس نشود، انجام می گیرد؟ می گوییم حتما انتقال انجام می شود ولی قبلا بیان شد که این انتقال اینقدر سریع است که متوجه آن نمی شویم. در مورد استقراء هم همین است که حکمِ تک تک افراد معلوم می شود سپس گفته می شود که چون تک تک افراد دارای این حکم هستند پس کلی هم این حکم را دارد. این عبارتِ « پس کلی هم این حکم را دارد » از ابتدا برای ما معلوم نبوده است ما منتقل می شویم ولی خیلی سریع منتقل می شویم. آنچه برای ما معلوم بوده است حکم جزئیات منفرداً منفرداً است اما الان یک حکم بر یک کلی مترتب می شود و این، همان حکم قبلی نیست بلکه از حکم قبلی استفاده شده است ولی چون بسرعت استفاده شده، به نظر می رسد که منتقل نشده است. در قیاس یک انتقال هست که انتقال به حد وسط است و این، گاهی آسان است و گاهی سخت است وقتی انتقال به حد وسط پیدا شد و قیاس، تنظیم گردید انتقال به نتیجه حاصل می شود. در مورد استقراء یک انتقال به جزئیات است که سریع نمی باشد و نیاز به تفحص دارد و یک انتقال از حکم کلِ جزئیات به عنوان کلی آنها یعنی به نوع و جنس آنهاست که خیلی سریع انجام می شود.

سوال: دو مثال بیان شد که یکی برای استقراء تام بود و یکی برای استقراء ناقص بود فرق این دو مثال چیست؟ در استقراء تام مثال به این زده شد که حیوانات متحیزند. در استقراء ناقص مثال به این زده شد که هر حیوانی فک اسفل را حرکت می دهد. در هر دو استقراء حکم بر حیوان شد اما در هر دو اینگونه بود که همه حیوانات رسیدگی نشدند چرا در یکی حکم به تحیز در همه حیوانات شد ولی در دیگری حکم به تحرک فک اسفل در همه حیوانات نشد؟

جواب: در مثال استقراء تام سه فرد وجود داشت که عبارت از حیوان و جماد و نبات بود. باید در هر کدام استقراء تام صورت می گرفت یا از طریقی به نتیجه می رسیدیم و تحیز در آنها روشن می شد ولی چگونه باید روشن شود؟ یکبار حیوان را که یک فرد است ملاحظه می کنیم که دارای افراد بی شماری است می خواهیم فرد فرد از حیوان را ملاحظه کنیم تا آن را متحیز کنیم می بینیم عمر ما به این اندازه نیست که تمام افراد حیوان را بررسی کنیم ولی لازم است که حکم کنیم حیوان، متحیز است تا بتوان حکم کرد که جسم، متحیز است. جسم دارای سه فردِ جماد و نبات و حیوان است وقتی وارد این افراد می شویم می بینیم هر کدام از این افراد دارای فرد هستند و باید حکم آن افراد را روشن کنیم تا حکم حیوان روشن شود در اینجا لزومی ندارد استقرا کنیم اگر بخواهیم استقراء کنیم عمر ما به این اندازه نیست لذا در اینجا ممکن است با قیاس اثبات کنیم یعنی فرد حیوان را باید مبرهن کنیم که متحیز است سپس فرد نبات و بعداً فرد جماد را مبرهن کنیم. آن افرادی که تحت جماد و تحت نبات و تحت حیوان هستند را می توان با استقراء و می توان از راه دیگر بدست آورد.

در حیوان اینگونه استدلال می کنیم: این حیوان دارای مکان است چون جسم دارد یا چون جایی را اشغال کرده است یا سطحی او را احاطه کرده است. مثلا می گوییم چون جایی را اشغال کرده است لذا دارای مکان است بقیه حیوانات هم جایی را اشغال می کنند.

پس توجه کردید که حکم سه فرد یعنی حیوان و جماد و نبات از طریق قیاس بدست می آید بعداً حکم جسم از طریق استقراء بدست می آید.

بحث امروز

تعریف تمثیل: تمثیل به دو صورت معنا می شود تفاوت بین این دو معنا خیلی ظریف است و در واقع می توان گفت که دو تفسیر هستند نه اینکه دو حجت درست می کنند.

تفسیر اول: یک جزئی با جزئی دیگر شریک در حکم است و علت شرکت این است که هر دو جزئی تحت یک جامع اند. مثل خمر و فقاع که در حکم حرمت با هم شریکند علت شرکتشان این است که هر دو تحت جامع « اسکار » هستند چون هر دو مست کننده اند لذا هر دو حرام اند.

« بیت » و « عالم » شریک در یک حکم هستند که « حدوث » می باشد علت شرکتشان در این حکم، جامعی است که « ترکیب » می باشد یعنی « بیت » مرکب است و لذا حادث است « عالَم » هم مرکب است و لذا حادث است هر جا ترکیب باشد حدوث است چون قبل از اینکه این مرکب موجود شود مفرداتش موجود بوده است و ترکیب، بعد از وجود مفردات است. آنچه که بعداً موجود می شود حتما حادث است. ازلی آن است که قبل ندارد.

پس توجه کردید که در تمثیل چند چیز داریم یکی « اصل » است « مثل خمر » که حکم « مثل حرمت » در آن مقبول است و مورد اتفاق همه است. جزئی دیگر می خواهد شریک این جزئیِ اول قرار بگیرد و همان حکمی که جزئی اول دارد در آن جزئی دوم جاری شود. جزئی دوم را « فرع » می گویند که در مثال ما « فقاع » است. یک « جامع » هم وجود دارد که هر دو جزئی در تحت آن هستند و این « جامع » علت می شود که حکم از یک جزئی که « اصل » است به جزئی دیگر که « فرع » است سرایت داده شود.

توضیح عبارت

و اقول تعریف التمثیل: تشریک جزئی لجزئی لما یجمعهما فی الحکم تمثیلا سما

« فی الحکم » متعلق به « تشریک » است.

به اول فصل برگردید که مصنف در صفحه 312 سطر 3 فرموده « اقول فی تعریف الاستقراء ». الان می فرماید « و اقول فی تعریف التمثیل » که عطف بر « اقول » در سطر 3 است.

ترجمه: و می گوییم در تعریف تمثیل: شریک قرار دادن جزئیِ فقاع برای جزئیِ خمر در حکم به علت جامعی که بین این دو وجود دارد، تمثیل نامیده شده است.

و قد یقال التمثیل تشبیه جزئی بجزئی فی معنی مشترک بینهما لیثبت فی المشبه، الحکم الثابت فی المشبه به المعلل بذلک المعنی

تفسیر دوم: از اینجا وارد تفسیر دوم می شود که در جلسه بعد بیان می شود.

خلاصه:

تعریف تمثیل: تمثیل به دو صورت معنا می شود:

تفسیر اول: یک جزئی با جزئی دیگر شریک در حکم است و علت شرکت این است که هر دو جزئی تحت یک جامع اند. مثل خمر و فقاع که در حکم حرمت با هم شریکند علت شرکتشان این است که هر دو تحت جامع « اسکار » هستند چون هر دو مست کننده اند لذا هر دو حرام اند.

تفسیر دوم: جلسه بعد بیان می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo