< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان قول اول در كیفیت فیضان صور عقلیه بر نفوس/ بیان كیفیت فیضان صور عقلیه بر نفوس/ بیان قول حكما در رابطه ی نتیجه با مقدمتین/ بیان اقوال در رابطه ی نتیجه با مقدمتین/ قیاس/ منطق/ شرح منظومه.

و فی كیفیه فیضان الصور العقلیه علی النفوس النطقیه القدسیه اقوال[1]

بیان شد كه از بین سه قولی كه در باب قیاس هست قول حكیم قول حق می باشد. حكیم مدعی بود كه قیاس نفس را برای دریافت فیض آماده می كند و صورت علمیه از جانب آن موجود قدسی بر ما افاضه می شود و ما این صورت را قبول می كنیم و با قبول این صورت، به آنچه كه مجهول بوده عالم می شویم. بحثی كه الان شروع می شود این است كه افاضه صورت « كه از جانب موجود قدسی به نفس ما وارد می شود » چگونه می باشد؟

بیان كیفیت افاضه صورت عقلیه: در اینجا سه قول وجود دارد كه فقط ذكر می شود اما كدام یك را باید انتخاب كرد؟ باید از خود موجود قدسی سوال شود كه كدامیك را انتخاب می كند چون هر سه، امكان وقوع دارد و هیچكدام محذور عقلی ندارد. خود ما كه استفاده كننده هستیم نمی دانیم كه از كدام راه استفاده می شود. شاید عقل برای بعضی ها از یك راه استفاده كند و برای بعضی دیگر از راه دیگر استفاده كند. می توان اینگونه گفت كه قابل ممكن است به صورت مختلف دریافت كند. در اینجا ملاحظه می كنید كه مرحوم سبزواری هیچ اظهار نظری نكرده و فقط اقوال را ذكر كرده چون همه اقوال می توانند صحیح باشند و انتخاب هر یك به هیچ جایی آسیب نمی زند و هیچ یك از مبانی خراب نمی شود.

قول اول: از جانب عقل فعال كه مفیض این صورت است، صورت ترشح می شود در اینجا دو بحث لازم است كه مطرح شود:

بحث اول: ترشح باعث می شود مترشِّح بعد از ادامه ی ترشح تمام شود. آبی را ملاحظه كنید و لو بسیار زیاد باشد در وقتی كه ترشح می كند به صورت ذره ذره ترشح كند. این آب در مدت زمان طولانی تمام می شود در حالی كه عقل فعال هیچ وقت تمام نمی شود. آن صورت علمیه اش هم كه افاضه می كند تمام نمی شود.

پس مسلما مراد از ترشح، ترشح حسی نیست بلكه مراد، ترشح عقلی است. در عقل توقع این نمی رود كه از ترشح، ترشح حسی باشد چون كار عقل كار حسی نیست. ترشح عقلی مثل همین اموری است كه برای خود ما اتفاق می افتد. یك شخص مطلبی را می داند و به دیگری یاد می دهد به این اصطلاحا ترشح عقلی می گویند. پس تعلیم و تعلم ترشح عقلی است یعنی از عالِم به مخاطب چیزی ترشح شد.

بحث دوم: آیا عقل ترشح می كند یا صورت را ترشح می دهد؟ شاید این دو با هم فرق نكنند ولی در هر دو صورت این سوال مطرح است كه چرا این صورت، ترشح داده شده است. اگر عقل ترشح می كند عقل همه ی این صور را دارد.

پس باید با تمام این صور ترشح كند و ما كه بدنبال یاد گرفتن یك صورت رفتیم باید همه صورت ها را یاد بگیریم چون او با تمام وجود برای ما ترشح می كند. اگر عقل بخواهد صورتی را ترشح بدهد چرا این صورت را انتخاب كرد؟ پس یا باید هیچ چیز ترشح ندهد یا همه را ترشح بدهد. انتخاب یك صورت، ترجیح بلامرجح است.

جواب این سوال با لفظ « علی حسب استعدادها » داده می شود یعنی نفس خودش را با این قیاس آماده كرد. پس از ابتدا به دنبال صورتی از صوری است كه در عقل است و به بقیه صور كاری نداشت. به عبارت دیگر با این قیاس كه تشكیل داد به دنبال صورت خاصی بود و آمادگی خودش را برای همان صورت خاص اعلام كرد. از جانب عقل هم همان صورت خاص به او افاضه می شود.

نكته: مراد از « صور عقلیه » چیست؟ مراد صور ذهنیه اند و بحث ما الان در صور عقلیه است چون عقل می خواهد صورت را افاضه كند پس صورت عقلیه می شود. صورت خیالی هم صورت ذهنی است صورت حسی هم صورت ذهنی می شود. هر سه، صورت ادراكیه یا صورت علمیه می شوند و هر سه صورت ذهنیه اند ولی چون بحث ما در افاضه ی عقل است عقل هم صورت حسی افاضه نمی كند بلكه صورت عقلی افاضه می كند لذا بحث بر روی صورت عقلیه برده شده است و الا قبلا بیان شد صورت عقلیه از معلم گرفته می شود. صورت خیالیه و حسیه هم از معلم گرفته می شود هر سه هم صورت ذهنی اند یعنی در ذهن ما می آیند و ذهن عبارت از صفحة النفس است. صفحه نفس را ذهن می گویند و تمام این صور ادراكی چه از سنخ حسی و چه از سنخ خیالی و چه از سنخ عقلی همه در صفحه ی نفس می آیند. وقتی ما چشم خودمان را باز می كنیم و صورت را می بینیم صورت حسی می شود و وقتی چشم خودمان را می بندیم آن صورت را نمی بینیم ولی خیال ما صورت را می گیرد یعنی همان صورتی را كه دیدیم وارد خیال می شود و صورت خیالی می شود بعد از اینكه چشم ما بسته شود آن صورت خیالی باقی می ماند چون چشم خیالی بسته نمی شود چشم خیالی حتی در خواب هم باز است. وقتی ما می خوابیم حواس ظاهری تعطیل می شوند ولی خیال تعطیل نمی شود لذا در خواب، ما خواب می بینیم و این خواب دیدن به وسیله قوه ی خیال است. پس قوه خیال همیشه بیدار است لذا صورتی كه وارد قوه ی خیال می شود آن صورت را همیشه دارد مگر اینكه حالتی مثل نسیان یا ... حاصل شود. عقل هم همینطور است یعنی صورتی كه وارد عقل می شود باقی می ماند اما صورت حسی با بستن چشم زائل می شود. توجه می كنید كه ما سه گونه صورت ادراكی داریم هر سه هم صورتهای ادراكی هستند.

این یك مقدمه بود كه صورتهای ادراكی همه آنها صورت ذهنی اند. مقدمه ی دوم این است كه صورت ذهنی عبارتست از همان ماهیت كه در خارج آمده است ولی به وجود ذهنی موجود شده است.

توجه كنید همان ماهیت كه در خارج است می آید نه اینكه همان ماهیتِ شخصی بیاید زیرا آن شخصِ ماهیتی كه در خارج است با وجود خارجی موجود شده است وقتی در ذهن ما می آید اگر آن شخص در ذهن بیاید آن وجود، بدون ماهیت می شود لذا آن شخص در ذهن ما نمی آید بلكه صنف آن می آید یعنی اگر ما فرس را ادراك كردیم فرس در ذهن ما می آید نه انسان. یعنی سنخ این ماهیت كه در ذهن ما آمده با سنخ ماهیت خارجی یكی است ولو شخص آنها دو تا می باشد به اینصورت كه یكی در خارج به وجود خارجی موجود شده است و دیگری در ذهن به وجود ذهنی موجود شده است. پس اگر می گویند آنچه در ذهن آمده عین آنچه در خارج است می باشد به معنایِ عین سنخی است نه عین شخصی.

پس این صورت علمیه كه الان در ذهن ما آمده چه حسی باشد چه خیالی باشد چه عقلی باشد همان ماهیت خارجی است كه به وجود ذهنی موجود شده است. پس صورتهای علمی، ماهیت خارجیه هستند كه به ذهن ما می آیند « یا شاید ماهیت های ساختگی باشند كه خودمان در خیال خودمان تصور می كنیم و به آن وجود ذهنی می دهیم ما فعلا به این ها كاری نداریم ». پس این سوالی كه شد كه صورت عقلی آیا ماهیت است؟ جواب آن بله است. نه تنها صورت عقلی، ماهیت است بلكه صورت خیالی هم همان ماهیت خارجی است و صورت حسی هم همان ماهیت خارجی است ولی ماهیتی است كه به وجود ذهنی موجود شده است چه وجود ذهنی ما، حسی باشد چه خیالی باشد چه عقلی باشد ولی الان بحث در صورت عقلیه است. پس صورت عقلیه همان ماهیت خارجی است كه نه به وجود خارجی بلكه به وجود عقلی موجود شده است.

نكته: « كلیت و جزئیت » وصف ماهیت نیست. وصف « وجود » است. كلیت و جزئیتی كه ما می گوییم « كلیت و جزئیت » منطقی نیست آنچه ما می گوییم وصف « وجود » است. آن ماهیتی كه در خارج است گفته می شود كه شخص است آن ماهیتی كه در ذهن است گفته می شود كلی است. اگر كسی بگوید این كلیت و جزئیت آیا می تواند فارق بین ماهیتَین باشد بنابراین گفته نشود عین آنچه كه در ذهن آمده در خارج باشد؟ جواب این است كه آنچه در ذهن ما آمده است عین آن چیزی است كه در خارج می باشد آنچه تفاوت می كند وجودهای این دو است. وجود ذهنی خاصیتش این است كه آنچه را كه موجود می كند كلی است چون وجود ذهنی، مفهوم درست می كند و مفهوم كلی است. حتی مفهوم جزئی زید اگر در ذهن بیاید آن هم كلی می شود به عبارت دیگر وجود ذهنی، كلی ساز است شان وجود خارجی هم این است كه شخص ساز می باشد. پس ماهیت فرقی نمی كند چه در ذهن باشد چه در خارج باشد همان ماهیت انسان است. اگر در خارج بیاید و با وجود خارجی موجود شود به خاطر وجود خارجی، شخص می شود و اگر در ذهن بیاید و با وجود ذهنی موجود شود به خاطر وجود ذهنی، كلی می شود. این كلیت و جزئیت « یا كلیت و شخصیت » خاصیتِ وجود است نه ماهیت. ماهیت در هر دو یكی است.

توجه كنید وجود ذهنی، شخص است اما چون كثیرین را نشان می دهد كلی است. آنچه در ذهن ما آمده است شخص می باشد یعنی یك شخصِ صورت در ذهن ما آمده است در ذهن شما هم شخص دیگر آمده و هر دو شخص، افرادی را نشان می دهند. این وجود به عنوان اینكه موجود است شخص می باشد اما این وجود شخصی، اشخاصی كه مصادیقش هستند را نشان می دهد لذا از این جهت، كلی است. آن صورت ذهنی از حیث اینكه در ذهن شما وجود گرفته، شخص است. از حیث اینكه مصادیق را نشان می دهد كلی است. پس توجه كردید كه برای این صورت، دو حیثیت است یكی حیثیت وجود است و دیگری حیثیت ارائه است. به حیثیت وجودش، شخص می باشد و به حیثیت ارائه اش كلی است.

توضیح عبارت

و فی كیفیه فیضان الصور العقلیه علی النفوس النطقیه القدسیه اقوال

« اقوال » مبتدای موخر است و « فی كیفیه » خبر مقدم است.

ترجمه: در اینكه چگونه فیضان « و جریان » پیدا می كند صور عقلیه بر نفوس نطقیه ی قدسیه، اقوالی است.

مصنف « النفوس النطقیه » را مقید به « القدسیه » می كند چون همه فلاسفه معتقدند كه نفس در مرحله ی نطقی « یعنی در مرحله ی عقل » مجرد است. پس مقدس می باشد پس قدسی است. اگر تعبیر به نفوس خیالیه می كرد لفظ « القدسیه » را نمی آورد. همچنین اگر « نفوس حاسه » یا « نفوس متحركه » بود. پس آنچه قدسیه می باشد نفوس انسانیه است نه نفوس حیوانیه كه كارش احساس و حركت است و نه نفوس نباتیه كه كارش تغذیه و تنمیه است. در ما انسانها، صورت عقلی بر بخش حیوانی و نباتیِ ما افاضه نمی شود بلكه بر بخش عقلی ما افاضه می شود كه بخش قدسی است لذا تعبیر به « النفوس النطقیه القدسیه » كرد.

احدها انه علی سبیل رشح الصور علی النفوس عند اتصالها الروحانی بالعقل الفعال

یكی از آن اقوال این است كه این فیضان بر سبیل رشح صور بر نفوس است صور به نفوس ترشح می شوند. بیان كردیم كه مراد، ترشح حسی نیست بلكه ترشح عقلی است.

اما سوال این است كه چه وقتی ترشح می شود؟ این همه نفس وجود دارد كه باید به همه آنها ترشح شود و همه آنها واجد صورت عقلی شوند؟ مصنف می فرماید به همه نفوس ترشح نمی شود بلكه به نفس ترشح می شود كه بتواند خودش را به عقل متصل كند و اتصال از ناحیه تشكیل قیاس است. وقتی قیاس تشكیل می شود خودش را به عقل متصل می كند و منتظر فیض است. عقل هم كه جواد است فیض را افاضه می كند.

« عند اتصالها الروحانی بالعقل الفعال »: وقتی متصل به عقل فعال می شود آن هم نه اتصال مادی چون نفس ما مجرد است عقل ما هم مجرد است و بین دو مجرد، اتصالی مادی و اتصالی حسی برقرار نمی شود بلكه اتصال، اتصال روحانی است. اتصال روحانی، با توجه حاصل می شود. وقتی ما توجه به این قیاس می كنیم در واقع آن نیروی عقلی ما با این توجه، منتظر فیض می شود و فیض افاضه می شود یعنی وقتی ما به قیاس دقت می كنیم منتظر هستیم نتیجه ی آن را بگیریم. خودمان متوجه نیستیم كه این انتظار توسط چه كسی برآورده می شود فكر می كنیم افكار خودمان این انتظار را برآورده است یعنی به فكر خودمان فشار می آوریم تا نتیجه را بگیریم. اما در واقع اینگونه نیست ما با این فكری كه كردیم خودمان را به عقل نزدیك كردیم به نزدیكی روحانی، الان منتظر هستیم كه عقل به ما افاضه كند و او افاضه می كند.

پس اتصال روحانی با توجه درست می شود به همان نحوی كه توضیح داده شد اما اتصال جسمانی با پدید آمدن حد مشترك درست می شود. یعنی دو جسم را وقتی به هم می چسبانید به این اتصال نمی گویند اسم آن مجاورت است ما به اشتباه می گوییم این جسم را به آن جسم متصل كردیم. اتصال نیاز به حد مشترك دارد یعنی این دو جسم باید طوری در یكدیگر فرو بروند كه یك سطح را بتوان گفت هم برای این جسم است هم برای آن جسم است. بین دو خط وقتی اتصال برقرار است كه یك نقطه ی مشترك داشته باشند. بین دو جسم وقتی اتصال برقرار است كه یك سطح مشترك داشته باشند كه به آن فصل مشترك گفته می شود. پس توجه كنید صرف چسبیدن دو جسم به یكدیگر باعث اتصال نمی شود چون در اینجا دو سطح وجود دارد كه یك سطح برای این جسم است و یك سطح برای جسم دوم است ولو در عرف به تسامح این را اتصال می گویند ولی در علم به آن اتصال نمی گویند. پس اتصال جسمانی عبارتست از پدید آمدن حد مشترك بین دو جسم و اتصال روحانی عبارت از توجه می باشد یعنی وقتی ما توجه می كنیم و منتظر می مانیم این را اتصال روحانی می گویند.

نكته: مصنف تعبیر به « اتصالها الروحانی » كرده است. مرحوم صدرا تعبیر به « اتحاد » می كند. مشاء تعبیر به « اتصال » می كند. مرحوم سبزواری در اینجا نمی خواسته به نزاع ها اشاره كند لذا كلمه ای را آورده كه هم با مبنای مشاء سازگاری دارد هم با مبنای مرحوم صدرا سازگاری دارد. چون در جایی كه اتحاد حاصل است اتصال هم هست ولی اتصال روحانی می باشد.

اذ فیه صُوَرُ كل الحقائق

این عبارت تعلیل برای « رشح » است سوال می شود كه چرا این رشح حاصل می شود جواب داده می شود كه چون در عقل فعال همه ی صور هست و قابلیت ترشح از جانب عقل می باشد. فقط كافی است كه قابل ترشح پیدا شود.

می توان « اذ فیه ... » را مربوط به « اتصالها » كرد یعنی در وقتی كه متصل شد این حقیقت را می گیرد چون این حقیقت و حقایق دیگر در عقل هستند.

می توان تعلیل برای هر دو « هم اتصالها هم رشح » گرفت یعنی چون این صور در عقل هستند پس با اتصال، ترشح حاصل می شود.

و یترشح علیها علی حسب استعدادها

ترجمه: و بر نفوس نطقیه بر حسب استعدادشان ترشح می كند.

این عبارت اشاره به این مطلب دارد كه بیان شد: اگر ما متحد یا متصل با عقل فعال شدیم عقل فعال بسیط است و اینچنین نیست كه یك صورتش را به ما نشان دهد بلكه وقتی بسیط است همه صورتها در معرض دیدن ما قرار می گیرد. بله اگر مركب بود یك جزئش كه این صورت در آن بود به ما نشان می داد و بقیه جزئش مخفی می ماند.

نكته: بیان كردیم مرحوم صدرا معتقد است ما صور حسیه را انشاء می كنیم چه حسیه ی ظاهره باشد چه حسیه ی باطنه باشد كه به آن خیالیه گفته می شود. كسانی كه قائل شدند به اینكه صور حسیه از طریق معلم به ما داده می شود در اینجا اشكال می كنند كه این را معلم به ما داده اینكه بگوییم ما آن را انشاء كردیم به چه معناست؟ در اینجا باید جواب داده شود. البته این مطلب مورد بحث ما نیست بحث ما در صور عقلیه است. اما در مورد صور عقلیه می گوییم مرحوم صدرا به دو صورت بیان می كند. یكی این است كه بیان می كند ما عقل را از دور می بینیم و چون از دور دیدیم شَبَحی از عقل كه اسمش مفهوم عقلی می باشد در ذهن ما می آید و این شبح قابل انطباق بر كثیرین است. خاصیت شبح همین است لذا شما یك سیاهی كه از دور می بینید منطبق می كنید بر اینكه انسان باشد یا چوب باشد یا حیوان باشد یا درخت باشد ولی هر چقدر نزدیك شود انطباق ها كم می شود و می گویید مثلا كه این شیء چوب نیست بلكه انسان است وقتی خیلی نزدیك شد می بینید زید است و آن را انطباق بر چیزی نمی دهید.

حال مرحوم صدرا می فرماید ما عقل را از دور می بینیم « بله اگر از نزدیك می دیدیم به صورت شخص بود » در اینصورت قابل صدق بر كثیرین می شود یعنی به صورت مفهوم در می آید و ما اینگونه مفهوم گیری می كنیم. پس اینچنین صورت عقلیِ قابل صدق بر كثیرین بدست می آید. تا اینجا مشكلی نیست چون این به توسط معلم افاضه شده « حال یا به صورت ترشح بوده یا اشراق بوده یا فنا بوده كاری نداریم » ولی در یك جا می گوید این صورت عقلی را انشاء می كنیم در اینجا همین بحث می آید كه آیا ما آن را انشاء كردیم یا معلم به ما داده است؟ پس در صور حسیه اگر قائل شویم كه معلم داریم انشاء معنا ندارد. در صورت عقلیه كه قائل به معلم هستیم. انشاء معنا ندارد. این اشكال بر مرحوم صدرا است. كه باید جواب داده شود.

جواب این است: آنچه باعث شد كه نفس ما انشاء كرد و نفس دیگری انشاء نكرد این است كه قبل از اینكه ما انشاء كنیم فیض به ما رسیده كه به ما اجازه انشاء داده است یعنی معلم كار خودش را انجام داد و تاثیرش را گذاشت. آنچه باعث می شود صورت انشاء شود این است كه مشاء می گوید ما ارتباط با صورت خارجی پیدا می كنیم و بر اثر این ارتباط، صورتش در ذهن ما منطبع می شود. پس یك اتفاقی می افتد كه ما صورت را انشاء می كنیم. آن اتفاق به این نیست كه ما این صورت را دیدیم بلكه آن صورت را دیدیم و معلم هم افاضه كرد و ما الان انشاء می كنیم. در عقل هم به همینصورت است كه ما فكر كردیم. و زمینه آماده شد. دیدن جسم خارجی، معدّ شدو افاضه ی معلم هم علت شد و ما شروع به انشاء كردن كردیم یعنی نفس ما را آماده ی انشاء كرد. الان هم به همینصورت است كه تشكیل قیاس، معد شد ولی نفس ما هنوز قدرت انشاء ندارد. معلم به او افاضه می كند و نفس ما قدرت انشاء پیدا می كند و انشاء می كند و انشاء شده اش را تصور می كند. پس حرف مرحوم صدرا با وجود معلم ناسازگار نیست. هم می توان قائل شد به اینكه معلم داریم هم می توان قائل شد به اینكه انشاء كنیم.

خلاصه: بیان شد كه از بین سه قولی كه در باب قیاس هست قول حكیم قول حق می باشد. حكیم مدعی بود كه قیاس نفس را برای دریافت فیض آماده می كند و صورت علمیه از جانب آن موجود قدسی بر ما افاضه می شود. بحثی كه الان شروع می شود این است كه افاضه صورت « كه از جانب موجود قدسی به نفس ما وارد می شود » چگونه می باشد؟

بیان كیفیت افاضه صورت عقلیه: در اینجا سه قول وجود دارد كه فقط ذكر می شود اما كدام یك را باید انتخاب كرد؟ باید از خود موجود قدسی سوال شود كه كدامیك را انتخاب می كند چون هر سه، امكان وقوع دارد و هیچكدام محذور عقلی ندارد. خود ما كه استفاده كننده هستیم نمی دانیم كه از كدام راه استفاده می شود.

قول اول: از جانب عقل فعال كه مفیض این صورت است، صورت ترشح می شود در اینجا دو بحث لازم است كه مطرح شود:

بحث اول: ترشح باعث می شود مترشِّح بعد از ادامه ی ترشح تمام شود در حالی كه عقل فعال هیچ وقت تمام نمی شود. آن صورت علمیه اش هم كه افاضه می كند تمام نمی شود. پس مسلما مراد از ترشح، ترشح حسی نیست بلكه مراد، ترشح عقلی است.

بحث دوم: آیا عقل ترشح می كند یا صورت را ترشح می دهد؟ اگر عقل ترشح می كند عقل همه ی این صور را دارد. پس باید با تمام این صور ترشح كند و ما كه بدنبال یاد گرفتن یك صورت رفتیم باید همه صورت ها را یاد بگیریم. پس یا باید هیچ چیز ترشح ندهد یا همه را ترشح بدهد. انتخاب یك صورت، ترجیح بلامرجح است.

جواب این سوال با لفظ « علی حسب استعدادها » داده می شود یعنی نفس خودش را با این قیاس آماده كرد. پس از ابتدا به دنبال صورتی از صوری است كه در عقل است و به بقیه صور كاری نداشت.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo