< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان تعریف قیاس/ قیاس/ منطق/ شرح منظومه.

بالذات متعلق باستلزمت[1]

بحث درباره تعریف قیاس و توضیح قیود آن بود.و از جمله قیودی که در تعریف بکار برده شده است کلمه «بالذات» می باشد که مربوط به « استلزمت » است، بیان شد که قیاس عبارت از دو قضیه است که این دو قضیه ذاتا مستلزم قضیه سوم هستند. قید « بالذات » نشان می دهد که مطلق استلزام کافی نیست یعنی اگر دو قضیه، مستلزم قضیه سوم شدند کافی نیست باید بالذات مستلزم قضیه سوم شوند تا اسم این دو قضیه، قیاس گذاشته شود.

بیان شد قید « بالذات » دو نوع استلزام را از محل بحث بیرون می کند:

مورد اول: دو قضیه مستلزم قضیه سوم باشند ولی با کمک مقدمه مقدر مستلزم باشند که اگر آن مقدمه ی مقدّر نمی بود این دو قضیه نمی توانستند مستلزم شوند. در چنین موردی آن دو قضیه، قیاس نخواهند بود.

مثال: قضیه اول: « الف مساوی با ب است » قضیه دوم: «ب مساوی با ج است » قضیه سوم « الف مساوی با ج است ». دو قضیه اول مستلزم قضیه سوم هستند به شرطی که یک مقدمه دیگر ضمیمه شود که عبارت از « مساو المساوی مساو » است. اگر به این مقدمه توجه نشود نمی توان نتیجه گرفت « الف مساوی با ج است ». پس دو مقدمه اول بذاتهما مستلزم قضیه سوم نشد. شاهد بر اینکه نیاز به مقدمه ی مقدر است این می باشد که نظیر همین دو مقدمه آورده می شود در جایی که مقدمه ی سوم وجود ندارد می بینیم نتیجه بدست نمی دهد. مثلا گفته شود: قضیه اول: « الف نصف ب است ». قضیه دوم: « ب نصف ج است ». نمی توان نتیجه یعنی قضیه سوم را گفت: « الف نصف ج است » بلکه باید گفت « الف ربع ج است » چون مقدمه مخفیه که بگوید « نصف النصف نصف » نداریم. پس معلوم شد مثال اول که نتیجه اش صحیح بود به خاطر وجود مقدمه ی مخفیه بود که در مثال دوم نبود لذا نتیجه ای که در مثال اول بدست آمد بالذات نبود.

نکته: می توان قیاسی تشکیل داد که مقدمه مخفیه داخل قیاس بیاید و دیگر مخفی نباشد مثلا به اینصورت گفته شود « الف مساوٍ لب » و « ب مساو لج » این دو قضیه، یک مقدمه قرار داده می شود و اینگونه گفته می شود « الف مساوٍ لب که مساوٍ لج است » یا بگو « الف مساوٍ لمساو ب » سپس گفته شود « کل مساو لمساوی مساو » به عبارت دیگر « و کل شی مساوی لمساو شیء فهو مساوی للشیء » نتیجه گرفته شود « پس الف که مساوی با ب است با مساویِ ب که ج است مساوی می باشد ».

نکته: مرحوم سبزواری مثال دیگری برای قیاس مساوات دارند « الف جزءٌ لِب » و « ب جزءٌ لج » در اینجا آن مقدمه مخفیه وجود دارد که « جز الجزء جزء »می باشد و نتیجه گرفته می شود « الف جزء لج ». توجه کنید در باب جزء و در باب تساوی، آن مقدمه مخفیه وجود دارد لذا نتیجه گرفته می شود اما در باب نصف آن مقدمه مخفیه وجود ندارد لذا نتیجه گرفته نمی شود. همین بابِ نصف نشان می دهد که آن مقدمه کافی نیستند. آن مقدمه مخفیه باید بیاید. مقدمه مخفیه در این مثال که می آید نتیجه بدست نمی دهد اما در آن دو مثال که می آید نتیجه می دهد.

مورد دوم: اگر گفته شود « الانسان ممکن » و « الممکن حادث » نتیجه گرفته می شود « فالانسان حادث ». این مثال صحیح است چون این دو قضیه ی اول، قضیه ی سوم را لازم داشتند. اما گاهی اینگونه نتیجه گرفته نمی شود و گفته نمی شود « الانسان حادث » بلکه گفته می شود « الانسان لیس بقدیم » در حالی که « لیس بقدیم » در آن دو قضیه ی اول وجود ندارد. اما « حادث » در قوه ی « لیس بقدیم » است پس این قضیه دوم، بالقوه دارای « لیس بقدیم » بود و از همین داشتنِ بالقوه استفاده شد و نتیجه گرفته شد. لذا در واقع آن کبری عوض شد و نتیجه گرفته شد پس خود آن قضیه به ما نتیجه نداد بلکه آن را در ذهن خودمان عوض کردیم و نتیجه بدست آمد یعنی « الممکن حادث » را تبدیل به « الممکن لیس بقدیم » کردیم. این قضیه قوه ی این را داشت که « لیس بقدیم » شود و ما این قوه را به فعلیت رساندیم و وقتی به فعلیت رساندیم نتیجه بدست آمد. پس دو قضیه ی « الانسان ممکن » و « الممکن حادث » قیاس برای نتیجه ی « الانسان لیس بقدیم » نیست ولی بالقوه قیاس است و وقتی فعلیت پیدا می شود که مقدمه دوم عوض شود. بله قیاس برای نتیجه ی « الانسان حادث است ».

نکته: اگر گفته شود « الحیوان محمول علی الانسان » و « الجسم محمول علی الحیوان » و گفته شود « محمول المحمول محمول » نتیجه گرفته می شود « فالجسم محمول علی الانسان ». این، قیاس مساوات است.

توضیح عبارت

بالذات متعلق باستلزمت ای لا یکون استلزامها القول الآخر لإضمار قضیه لم یصرح بها او لکون بعضها فی قوه اخری

لفظ « بالذات » متعلق به « استلزمت » است و مراد این است که استلزام از طریق دو قسم دیگر نباشد چون بیان شد که استلزام به سه نحوه است:

1 ـ دو قضیه به ذاتشان لازم دارند.

2 ـ با کمک مقدمه ی مطویّه لازم دارند.

3 ـ بالقوه لازم دارند.

« استلزامها »: ضمیر آن به « قضایا » بر می گردد چون مصنف به صورت جمع بیان کرد لذا ضمیرها را مونث می آورد اما ما که گفتیم « دو قضیه » لذا باید بگوییم « استلزامهما ».

ترجمه: لازم داشتن این قضایا قول آخر « یعنی قضیه سوم » را بالذات باشد و به خاطر اضمار و تقدیر قضیه ای نباشد که به آن تصریح نشده است یا به خاطر بودن بعضِ قضایا در قوه ی قضیه ی دیگر نباشد.

اما التی للاضمار فمثل ما فی قیاس المساواه فانه مستلزم قولا آخر بواسطه مقدمه خارجه

اگر مصنف تعبیر به « اما الذی » می کرد صفت برای « استلزام » می شد ولی « التی » که آمده صفت برای « قضایا » می شود.

ترجمه: اما آن قضایای که استلزامشان برای اضمار است مثل آن چیزی است که در قیاس مساوات اتفاق می افتد. زیرا قیاس مساوات مستلزم قول دیگر « یعنی قضیه سوم یعنی نتیجه » است اما « نه خودش بلکه » به واسطه مقدمه خارجه « که اگر آن مقدمه خارجه بود نتیجه گرفته می شود اما اگر آن مقدمه خارجه نبود مثل باب نصف، نتیجه گرفته نمی شود ».

« مثل »: گاهی از اوقات لفظ « مثل » بکار می رود و معنایش این نیست که موارد متعدد وجود دارد و قیاس مساوات به عنوان مثل یعنی نمونه انتخاب شده است بلکه گاهی موارد لفظ « مثل » در جایی که انحصار است هم می آید و تمام المصداق است. هر جا لفظ « مساو » و « جزء » باشد قیاس مساوات است در « نصف » هم قیاس مساوات است ولی قیاس تشکیل نشده چون مقدمه مخفیه ندارد.

کمساوی المساوی مساوٍ و جزء الجزء جزء

مقدمه خارجیه مثل « مساوی المساوی مساوٍ » در باب مساوات و « جزء الجزء جزء » در باب جزء.

اذ لولا صدقها لم تستلزم کنصف النصف نصف

به چه دلیل این مقدمه مخفیه کمک می کند؟ به دلیل اینکه اگر در یک باب این مقدمه مخفیه نباشد نتیجه گرفته نمی شود مثل باب نصف.

ترجمه: زیرا اگر این مقدمه خارجه صدق نکند آن قضایایی که با هم جمع کردید مستلزم قول آخر نخواهد بود مثل نصف النصف نصف « که صادق نیست و لذا نمی تواند در باب نصف، آن دو مقدمه را منتج کند ».

و اما التی تستلزم لکون بعضٍ فی قوه بعض

از اینجا مصنف وارد مورد دوم می شود.

قضایایی که مستلزم نتیجه هستند اما نه خودشان بلکه با کمک قضیه ای که اینها قوه برای آن هستند.

ترجمه: اما قضایایی که مستلزم نتیجه هستند چون بعضی از قضایا در قوه ی بعض دیگر از قضایا هستند.

فکقولنا « الجسم ممکن و الممکن حادث فالجسم لیس بقدیم »

این عبارت بیان مثال است.

و الاستلزام هنا لکون الثانی منهما فی قوه قولنا « و الممکن لیس بقدیم »

استلزام دو قضیه اول « که مستلزم قضیه سوم هستند » به این خاطر است که دومیِ از این دو قضیه « یعنی الممکن حادث » در قوه ی قول ما « الممکن لیس بقدیم » است که می تواند نتیجه را بدهد.

نکته: توجه کنید که قدما عبارات را دقیق می آورند تا صحیح باشد و اشتباه واقع نشود لذا مرحوم صدرا در یکی از کتابهای خودش می نویسد من سعی بر این دارم عباراتی که دیگران آوردند را نقل کنم و خودم وقت را برای ایجاد عبارت نگذارم چون اگر بخواهید عبارتی را با دقت بیاورید زحمت دارد. من عبارات آنها را می آورم. پس مرحوم صدرا نمی خواسته عبارت دیگران را بر دارد. در آن زمان رسم نبوده که آدرس بدهند بعضی ها اصرار دارند که مرحوم صدرا عبارات را دزدیده است در حالی که اینطور نیست زیرا اینطور نوشتن رایج بوده و از طرفی خود مرحوم صدرا در کتابش تذکر داده که از عبارات دیگران استفاده کردم.

قولا آخر

مفعول « استلزمت » است یعنی این قضایا بالذات، مستلزم قول دیگر هستند.

لفظ « آخر » غیر منصرف است و نباید تنوین بگیرد ولی در ضرورت شعری تنوین گرفتنش اشکال ندارد.

خلاصه: بحث درباره تعریف قیاس و توضیح قیود آن بود.و از جمله قیودی که در تعریف بکار برده شده است کلمه «بالذات» می باشد. بیان شد قید « بالذات » دو نوع استلزام را از محل بحث بیرون می کند:

مورد اول: دو قضیه مستلزم قضیه سوم باشند ولی با کمک مقدمه مقدر مستلزم باشند. در چنین موردی آن دو قضیه، قیاس نخواهند بود.

مثال: قضیه اول: « الف مساوی با ب است » قضیه دوم: «ب مساوی با ج است » قضیه سوم « الف مساوی با ج است ». دو قضیه اول مستلزم قضیه سوم هستند به شرطی که یک مقدمه دیگر ضمیمه شود که عبارت از « مساو المساوی مساو » است.

مورد دوم: اگر گفته شود « الانسان ممکن » و « الممکن حادث » نتیجه گرفته شود « الانسان لیس بقدیم » در حالی که « لیس بقدیم » در آن دو قضیه ی اول وجود ندارد. اما « حادث » در قوه ی « لیس بقدیم » است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo