< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان تبدیل جهت به عكس مستوی در قضیه ممكنه عامه و ممكنه خاصه/ بیان نحوه تبدیل جهت در عكس مستوی/ بیان قوانین عكس/ عكس مستوی/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

و لیس ینعكس ممكنتان عند شیخ هو ابو علی بن سینا[1]

بحث در عكس موجهات بود، موجهاتی كه عكس داشتند ذكر شدند دو تا از موجهات است كه مورد اختلاف می باشند یكی ممكنه ی عامه و دیگری ممكنه خاصه است. گفته می شود كه شیخ یعنی ابن سینا در این دو مورد، منكر عكس است ولی فارابی مدعی عكس است. این اختلاف بین این دو نفر وجود دارد. سبب انكار شیخ باید بیان شود اما اینكه فارابی چرا عكس را قبول كرده نیاز به توضیح زیادی ندارد.

مرحوم سبزواری سبب انكار شیخ را بیان می كند. در بعضی نوشته ها شاید شرح مطالع آمده كه اینطور نیست كه شیخ منكر عكس در ممكنتَین باشد بلكه ایشان هم مانند فارابی معتقد به عكس در ممكنتین است. ولی حرف شیخ برای بعضی ها روشن نبوده لذا انكار را به ایشان نسبت دادند. الان حرف مرحوم سبزواری را می خوانیم كه ایشان، انكار را به شیخ نسبت داده و سبب انكار هم بیان می شود.

بنده ـ استاد ـ در جلسه قبل « عقد الوضع » را توضیح دادم و بیان كردم خود موضوع در واقع مشیر به یك قضیه است و آن قضیه هم دارای جهت است. پس عقد الوضع دارای جهت است و به عبارت دیگر موضوع دارای جهت است. در قضایای ممكنه، جهت موضوع را ابن سینا فعلیت قرار می دهد « ولی فارابی جهت موضوع را امكان قرار می دهد. الان ما به حرف فارابی كار نداریم » در اینجا قضیه، ممكنه است یعنی محمول برای موضوع، بالامكان ثابت است اما خود موضوع برای خودش آیا بالامكان ثابت است یا بالفعل ثابت است؟ ابن سینا می گوید بالفعل ثابت است مثلا وقتی گفته می شود « كل انسان كاتب بالامكان » معنایش این است « كلِ انسانِ بالفعل، كاتبٌ بالامكان » نه « كل انسانٍ مطلقا » یا « كل انسان بالامكان و بالقوه » یعنی نمی خواهیم بگوییم نطفه ی انسان كه بالقوه امكان است كاتبِ بالامكان است بلكه خود انسان كه بالفعل انسان است كاتبِ بالامكان است یعنی بالامكان، كاتب است.

پس توجه كنید نسبت محمول به موضوع، امكانی است چون قضیه، قضیه ممكنه است و مفاد قضیه این است كه ثبوت محمول برای موضوع، بالامكان است اما درباره ثبوت آن وصفِ عنوانیِ موضوع برای موضوع را ابن سینا می گوید بالفعل است یعنی وقتی گفته می شود « كل انسان كاتب بالامكان » مراد، « كل انسانٍ بالفعل » است نه اینكه مراد « كل انسان » باشد اعم از اینكه بالفعل انسان است یا بالقوه انسان باشد.

نكته: قاعده فرعیت می گوید « ثبوتُ شیءٍ لشیءٍ، فرع مثبت له است ». اما « مثبت له » چگونه ثبوت داشته باشد؟ آیا ثبوت بالفعل یا ثبوت بالقوه مراد است؟ در این قانون بیان نشده اگرچه ممكن است مراد ثبوت بالفعل باشد.

 

نكته: مراد از امكان در اینجا می توان امكان استعداد و یا امكان ماهوی باشد ولی چون بحث در كتابت است و كتابت، وجود خاص است حتما باید امكان استعدادی مراد باشد. توجه كنید امكان استعدادی با امكان ماهوی فرق ندارد هر دو از نظر ذات، امكان هستند فرق آنها فرق اضافی است یعنی امكانِ ماهوی بالنسبه الی الوجود المطلق است و امكان استعدادی بالنسبه الی الوجود الخاص است. « ماهیت، ممكن است‌ » یعنی وجود برایش ممكن است « انسان، ممكن است كاتب باشد » یعنی وجود خاصی كه وجود كتابت می باشد برایش ممكن است. اینكه می گویند امكان استعدادی با آمدن مستعد له باطل می شود ولی امكان ماهوی باطل نمی شود به خاطر همین فرق مختصری است كه بین آنها می باشد.

توجه كنید موضوع، بالفعل شد. محمول « یعنی ثبوت المحمول للموضوع » هم بالامكان شد. این را عكس كنید، آن محمول با بالامكانِ خودش می آید و موضوع می شود. موضوع هم با بالفعلِ خودش می آید و محمول می شود. در اینصورت موضوع، امكانی می شود و محمول، بالفعلی می شود. اگر این را عكس كنید محمول با آن جهتِ امكانی خودش، موضوع قرار می گیرد « چون قبلا بیان شد كه جزء محمول را نمی توان به جای موضوع آورد كلِ محمول را باید جای موضوع قرار داد. » و موضوع با جهتِ بالفعل خودش، محمول قرار می گیرد. قضیه اصل، صادق بود كه قضیه « كل انسان بالفعل كاتب بالامكان » بود. یعنی این « بالفعل » آن «‌ بالامكان » را واجد بود، عكس آن هم باید صادق باشد چون اصل و عكس ملازمه در صدق دارند یعنی اگر این صادق بود مستلزم صدقِ آن است پس باید عكس هم صادق باشد. صدق عكس به این معناست كه آن موضوعِ بالامكان باید به این محمولِ بالفعل برسد چون در قضیه ی اصل، موضوع، بالفعل بود و محمول، بالامكان بود ولی وقتی آن را عكس كردید موضوع، بالامكان شد و محمول، بالفعل شد و این بالامكان باید آن بالفعل را واجد شود چون محمولش است. در اینصورت می گوییم قضیه ای صادق است كه این موضوع، محمول را بگیرد. در اینجا سوال می شود كه آیا این بالامكان می تواند آن بالفعل را بگیرد؟ وقتی كه بالفعل شود شاید بتواند آن را بگیرد اما وقتی كه بالامكان باشد نمی تواند بگیرد چون ممكن است در همان بالامكان بماند و به بالفعل نرسد. پس نمی توان گفت این موضوعِ بالامكان، حتما به محمول رسید تا قضیه، صادق شود. اصل، صادق بود ولی عكس ممكن است صادق باشد و ممكن است صادق نباشد. اگر این موضوعِ بالامكان، بالفعل شد و محمول را بالفعل یافت، قضیه صادق می شود اما اگر بالامكان بود به محمول، نرسیده است و محمول را نگرفته است چگونه می تواند صادق باشد.

این مطلب در مثال « انسان » و « كاتب » ممكن است خیلی روشن نشود مثال را باید عوض كرد و عوض می كنیم كه در آن مثال روشن تر می شود.

پس توجه كنید كه امكان ممكن است تبدیل به فعلیت نشود و وقتی تبدیل به فعلیت نشد قضیه ی عكس صادق نمی شود بلكه كاذب هم می شود. در اینصورت اصل، صادق است ولی مستلزمِ عكسِ صادق نشده است. پس این عكس، لازم الصدق نیست و عكسی هم كه لازم الصدق نباشد عكس نیست لذا ابن سینا می گوید قضیه ممكنه عكس ندارد چون عكسِ صادق ندارد. یعنی اصل، حتما صادق است عكسش حتما صادق نیست بلكه ممكن است صادق باشد و ممكن است صادق نباشد. اما چگونه عكسِ صادق ندارد باید مثال زده شود. مصنف ابتدا مطلب را بیان می كند بعداً مثال می زند. می فرماید: فرض كن یك صفت برای دو نوع ثابت شده باشد ولی برای یكی ثبوتِ بالفعل داشته باشد و برای یكی ثبوتِ بالامكان داشته باشد مثلا زید، هم فرس دارد هم حمار دارد. صفتِ « مركوبیت لزید »، برای هر دو هست. هم فرس می تواند مركوب زید باشد هم حمار می تواند مركوب زید باشد ولی الان اینطور شده كه زید فقط سوار بر اسب می شود و آن حمار را برای باركشی استفاده می كند و سوار بر آن نمی شود.

دقت كنید « مركوبیت » صفت واحدی است كه به هر دو نوع نسبت داده می شود ولی به یك نوع كه فرس است بالفعل نسبت داده می شود. و به یك نوع كه حمار است بالقوه نسبت داده می شود. حال اگر اینگونه بگویید « كلُّ فرسٍ بالفعل مركوبُ زیدٍ بالامكان » یعنی هر فرسِ بالفعل، مركوب زید است بالامكان. چون اگر مركوبِ بالفعل باشد مركوبِ بالامكان هم هست. حال این قضیه را عكس كنید می شود « بعضُ مركوبِ زیدٍ بالامكان فهو فرس بالفعل ». « مركوبِ زید بالامكان »، حمار است. ترجمه ی این قضیه ی عكس می شود: بعضی حمارها، فرسِ بالفعل اند. این معنا غلط است.

توضیح عبارت

و لیس ینعكس ممكنتان عند شیخ هو ابوعلی بن سینا

ممكنه عامه و ممكنه خاصه عكس نمی شوند نزد شیخ كه ابوعلی بن سینا می باشد.

فاقتبس مناطه

« اقتباس » به معنای « اخذ » است. « مناط » به معنای « سبب » است.

ترجمه: مناط و سبب این انكار و نفی را اخذ كن و بگیر.

و هو ان صدقَ الوصف العنوانی علی ذات الموضوع بالفعل

ترجمه: آن مناط این است كه صدقِ وصف عنوانی بر ذات موضوع، بالفعل است.

«‌ الوصف العنوانی »: یعنی هر موضوعی را كه می آورید موضوع شما در واقع ذات است ولی شما با یك عنوانی آن ذات را افاده می كنید. می گویید انسان یا كاتب. آن عنوان عبارتست از ذات به علاوه یك صفت كه به آن صفت، وصف عنوانی گفته می شود مثلا انسان عبارت از ذات با وصف انسانیت است و كاتب عبارت از ذات با وصف كتابت است. هم انسانیت وصف عنوانی می شود هم كتابت وصف عنوانی می شود ولی انسانیت، وصف ذاتی است و كتابت، وصف عارضی است.

صدق وصف عنوانی بر ذات موضوع، بالفعل است یعنی این انسان، انسانِ بالفعل است و آن كاتب، كاتبِ بالفعل است به عبارت دیگر انسانیت برای آن فعلیت دارد و هنوز نطفه نیست كه قوه انسانیت را داشته باشد.

مصنف می فرماید مناط انكارِ ابن سینا این مساله است كه صدق وصف عنوانی بر ذات موضوع، بالفعل است. همین باعث شده كه ایشان انكار كند. وقتی صدقِ وصف عنوانی بر ذات موضوع، بالفعل شد در قضیه ی ممكنه می آییم و می بینیم موضوع، بالفعل می شود و محمول، بالامكان می شود. اگر بخواهیم آن را وارونه كنیم طور دیگر می شود.

فلا عكس للممكنه العامه و الخاصه

« فلا عكس » تفریع بر این مناط است یعنی چون وصف عنوانی بر ذات موضوع، بالفعل صدق می كند پس عكسی برای ممكنه عامه و خاصه نیست.

لان مفهومهما ان ذات الموضوع یثبت له وصف الموضوع بالفعل و وصف المحمول بالامكان

به خاطر اینكه مفهومِ ممكنه عامه و خاصه، با توجه به این مناطی كه ذكر كردیم این می شود كه آن ذاتی كه موضوع قرار گرفته، وصفی كه در موضوع است برای آن ذات، بالفعل ثابت است و وصفِ محمول، برای آن ذات ثابت است بالامكان. در هر قضیه ممكنه ای به همین صورت است.

و مفهوم العكس ان تلك الذات له المحمول بالفعل و وصف الموضوع بالامكان

مفهوم عكس این است كه آن ذات برای محمول، بالفعل است و وصف الموضوع، بالامكان است یعنی همان ذاتی كه موضوع شده، محمولی كه برایش بالامكان ثابت بود الان بالفعل ثابت شده. موضوعی كه بالفعل ثابت بود الان بالامكان ثابت شده است.

و من البین ان الاول لا یستلزم الثانی لان الممكن ربما لا یخرج الی الفعل اصلا

روشن است كه اول « كه اصل بود » مستلزم ثانی « كه عكس می باشد » نیست یعنی اگر اول، صدق كند صدق ثانی را كه عكس می باشد، لازم ندارد در حالی كه قانون در عكس این بود كه اگر اولی یعنی اصل، صدق می كرد صدق آن، صدق عكس را لازم داشت. علت اینكه لازم ندارد این است كه ممكن چه بسا به سمت فعلیت خارج نشود. یعنی همه بالقوه ها، بالفعل نمی شوند. این حماری كه بالامكان، مركوب است ممكن است بالفعل مركوب نشود یا محمولی كه بالامكان بود شاید بالفعل نشود بنابراین وقتی محمول را كه در موضوع قرار دادید آنزمان که محمول بود بالامكان بود الان كه در موضوع قرار دادید توقع دارید بالفعل شود و اینچنین نیست كه هر بالامكانی، بالفعل شود.

و المنبه علی هذا المعنی انه ربما امكن صفه لنوعین ثبت لاحدهما بالفعل دون الآخر

« هذا المعنی »: یعنی این مطلبی كه الان گفتیم یك امر بالامكان، ممكن است بالفعل نشود. می توان مشارٌ الیه را به این مطلب برگردند كه اگر اصل صادق شد ممكن است عكس صادق نشود.

ترجمه: بر این معنا یك مطلبی داریم كه اگر آن را بگوییم این مطلب را در ذهن ما روشن و واضح می كند.

خلاصه: بحث در عكس موجهات بود، موجهاتی كه عكس داشتند ذكر شدند دو تا از موجهات است كه مورد اختلاف می باشند یكی ممكنه ی عامه و دیگری ممكنه خاصه است. گفته می شود كه شیخ یعنی ابن سینا در این دو مورد، منكر عكس است ولی فارابی مدعی عكس است.

در قضایای ممكنه، جهت موضوع را ابن سینا فعلیت قرار می دهد یعنی محمول برای موضوع، بالامكان ثابت است اما خود موضوع برای خودش آیا بالامكان ثابت است یا بالفعل ثابت است؟ ابن سینا می گوید بالفعل ثابت است مثلا وقتی گفته می شود « كل انسان كاتب بالامكان » معنایش این است « كلِ انسانِ بالفعل، كاتبٌ بالامكان » اما درباره ثبوت آن وصفِ عنوانیِ موضوع برای موضوع را ابن سینا می گوید بالفعل است یعنی وقتی گفته می شود « كل انسان كاتب بالامكان » مراد، « كل انسانٍ بالفعل » است. توجه كنید موضوع، بالفعل شد. محمول « یعنی ثبوت المحمول للموضوع » هم بالامكان شد. این را عكس كنید، آن محمول با بالامكانِ خودش می آید و موضوع می شود. موضوع هم با بالفعلِ خودش می آید و محمول می شود. قضیه اصل، صادق بود كه قضیه « كل انسان بالفعل كاتب بالامكان » بود. یعنی این « بالفعل » آن «‌ بالامكان » را واجد بود، عكس آن هم باید صادق باشد چون اصل و عكس ملازمه در صدق دارند. صدق عكس به این معناست كه آن موضوعِ بالامكان باید به این محمولِ بالفعل برسد. در اینجا سوال می شود كه آیا این بالامكان می تواند آن بالفعل را بگیرد؟ وقتی كه بالفعل شود شاید بتواند آن را بگیرد اما وقتی كه بالامكان باشد نمی تواند بگیرد چون ممكن است در همان بالامكان بماند و به بالفعل نرسد. پس نمی توان گفت این موضوعِ بالامكان، حتما به محمول رسید تا قضیه، صادق شود. اصل، صادق بود ولی عكس ممكن است صادق باشد و ممكن است صادق نباشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo