< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه كلام مرحوم صدرا در این مطلب كه در قضیه سالبه آیا نسبت ایجابی رفع می شود یا نسبت سلبی حاصل می شود/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

خلافا لما شاع بین المتاخرین المتفلسفین من ان فی السالبه نسبةً سلبیةً هی غیر النسبه الایجابیه[1]

بحث در كلام مرحوم صدرا بود ایشان فرمود كه آیا در سالبه، نسبت وجود دارد همانطور كه در موجبه می باشد یا در سالبه، سلب نسبت هست نه خود نسبت؟ همچنین آیا در سالبه، ماده و جهت وجود دارد همانطور كه در موجبه می باشد یا در سالبه، سلب ماده و سلب جهت هست؟

متقدمین گفته بودند كه در سالبه، سلب نسبت و سلب ماده و جهت را داریم. یعنی در سالبه، جهت و ماده و نسبت وجود ندارد. اما متاخرین، هم معتقدند كه در سالبه، نسبت وجود دارد هم معتقدند كه در سالبه، ماده وجود دارد. نسبتی را كه در سالبه قائل اند مقابل و مخالف نسبتی می گیرند كه در موجبه است. ماده و جهتی را هم كه در سالبه قائل اند مقابل و مخالف ماده و جهتی می گیرند كه در موجبه است. در قضیه سالبه گفته می شود نسبت سلبیه داریم كه مقابل نسبت ایجابیه است نمی گویند در قضیه سالبه، رفع نسبت را داریم. همچنین درباره ماده اینچنین می گویند: مثلا در موجبه، ماده ی ضرورت را داریم در سالبه، نفی این ماده را نداریم بلكه یك ماده ی دیگر یا جهت دیگری داریم كه مقابل این جهت است مثلا ضرورت وجود كه از آن تعبیر به ضرورت می كنیم و قید « وجود » را هم نمی آوریم. این، در قضیه ی موجبه می آید. در قضیه سالبه، ماده ی دیگری آورده می شود كه مقابل ضرورت است یعنی امتناع آورده می شود. جهت در قضیه ی موجبه، ضرورت می شود و در قضیه ی سالبه، امتناع می شود. پس معتقدند كه در قضیه سالبه، جهت و ماده آورده می شود و اینطور نیست كه جهت و ماده سلب شوند پس در قضیه سالبه، جهت و ماده آورده می شود ولی این جهت و ماده، مقابل جهت و ماده ای است كه در موجبه آورده شده است. مثلا در موجبه، ضرورت آورده شده در سالبه، امتناع آورده شود. یا در موجبه، امتناع آورده شده در سالبه، ضرورت آورده شود. یا در موجبه، امكان خاص آورده شده ولی وجود، لحاظ شده اما در سالبه، امكان خاص آورده شود ولی عدم، لحاظ شود.

سوال: اگر اینچنین است كه در سالبه، سلب نسبت نمی شود بلكه نسبت سلبیه آورده می شود و در سالبه، سلب جهت نمی شود بلكه جهت مقابل آورده می شود چرا جهاتی كه در سالبه بكار می روند منطقیون آنها را ذكر نكردند؟ اگرچه جهات موجبه را گفتند. پس معلوم می شود كه همان جهت موجبه، در سالبه كافی است فقط باید بیاید و سلب شود نه اینكه یك جهت مقابل آورده شود. اگر جهت مقابل مراد بود می آوردند همانطور كه در موجبه، جهت موجبه می آورند این مطلب به عنوان اشكال به متاخرین بیان می شود اما آنها دو جواب می دهند.

جواب اول: اینكه علما به موجبه پرداختند و به سالبه نپرداختند این است كه موجبه اشرف از سالبه است گفتند جهات و ماده هایی كه در اشرف است را ذكر می كنیم و به اخس كاری نداشتند. اینقدر به سالبه اهمیت ندادند تا بخواهند جهت و ماده های آن را ذكر كنند.

جواب دوم: همان جهاتی كه در موجبه است را می توان منقلب كرد و آنها را جهت سالبه قرار داد همانطور كه مثلا ضرورت را می توان امتناع كرد و امتناع را می توان ضرورت كرد. و مثلا امكان خاصی كه ناظر به وجود است را می توان امكان خاصِ ناظر به عدم كرد. چون این راه وجود داشته احتیاجی ندیدند كه در سالبه، جهات و مواد را جدا ذكر كنند و همان جهات و موادی كه در موجبه ذكر كردند، اكتفا كردند زیرا دیدند همان جهان در سالبه می آید و با یك تصرفاتی هست. گفتند این تصرف را خود شنونده انجام می دهد.

پس اینكه جهات در سالبه ذكر نشده نه به این جهت است كه سالبه، فاقد جهت است یا جهتش همان جهت موجبه است بلكه به این جهت است كه یا به موجبه اهمیت بیشتر دادند یا دیدند همان جهاتی كه در موجبه است ما را از سالبه بی نیاز می كند و در سالبه می توان به همان جهات موجبه اكتفا كرد.

توضیح عبارت

خلافا لما شاع بین المتاخرین المتفلسفین من ان فی السالبه نسبه سلبیه هی غیر النسبه الایجابیه

« من ان » بیان برای « ما » در « لما شاع » است.

« المتفلسفین »: این لسان، لسان توهین است یعنی كسانی كه خودشان را به فلسفه چسباندند و ادعای فلسفه می كنند. گاهی متفلسفین به معنای فلاسفه گفته می شود. حال در اینجا كدام مراد است؟ چون در صدد رد قول آنها می باشد بعید نیست كه لسان توهین باشد به اینكه قول آنها ضعیف است. پس فلسفه آنها ضعیف است.

ترجمه: آنچه كه متقدمین گفتند و ما انتخاب كردیم مخالف است با آنچه كه شایع شده بین متاخرین متفلسفین كه بیان باشد از اینكه در سالبه، نسبت سلبیه وجود دارد كه مغایر نسبت ایجابیه است « نه اینكه همان نسبت ایجابیه باشد و سلب شده باشد ».

و ان الماده كما تكون بحسب النسبه الایجابیه كذلك تكون بحسب النسبه السلبیه

« ان الماده » عطف بر «‌ ان فی السالبه ... » است.

ترجمه: همانطور كه ماده و جهت به حسب نسبت ایجابیه داریم همچنین ماده و جهت به حسب نسبت سلبیه داریم « اینطور نیست كه در نسبت سلبیه ماده و كیفیت نداشته باشیم و همان كیفیت موجبه را سلب كنیم بلكه یك كیفیت دیگری در سالبه داریم غیر از آن كه در موجبه داریم ».

و ان ماده النسبه السلبیه مخالفه لماده النسبه الایجابیه

ترجمه: ماده ی نسبت سلبیه، مخالف با ماده ی نسبت ایجابیه است « اینطور نیست كه یك چیز باشد كه آن در نسبت ایجابیه باقی بماند و در سالبه، سلب شود ».

و لا یخلو شی منهما من المواد الثلاث

فلاسفه گفتند دو چیز كه به یكدیگر نسبت داده می شوند یا بالوجوب است یا بالامتناع است یا بالامكان است. مثلا وجود كه به ماهیت نسبت داده می شود گاهی بالوجوب است چنانچه در واجب تعالی ملاحظه می شود « البته ماهیت، در واجب نیست ماهیت در اینجا به معنای وجود یعنی به معنای عام مراد است » گاهی بالامكان است چنانچه در سایر موجودات است. گاهی بالامتناع است چنانچه در شریك الباری است.

گاهی غیر از وجود نسبت داده می شود مثل نسبت خاص. مثلا كتابت یك وجود خاص است كه به یك موجودی مثل انسان نسبت داده می شود و این نسبت بالامكان است و وقتی به كاتب نسبت داده می شود بالوجوب است. و وقتی به سنگ نسبت داده می شود بالامتناع است.

مصنف معتقد است كه در سلب، نسبت نیست پس لازم نیست بگوییم این مواد هستند ولی متاخرین معتقدند كه در سالبه، نسبت هست و هر جا نسبت باشد این مواد هم باید باشند. پس در سالبه، مواد هست ولی موادی كه با مواد موجبه، مخالفند یعنی اگر ماده ی موجبه، ضرورت است ماده ی سالبه، امتناع است و بالعكس.

ترجمه: هیچیك از این دو نسبتِ « سلبی و ایجابی »، از مواد ثلاث خالی نیستند « یعنی ایجابی دارای مواد ثلاث است سلبی هم دارای مواد ثلاث است یعنی ایجابی و سلبی هر دو ماده دارند نه اینكه سلبی، ماده نداشته باشد چنانچه متقدمین گفته اند.

الا ان المشهور رعایتها فی الثوابت

سوال می شود كه اگر سالبه دارای جهت و ماده است چرا منطقیین ماده و جهت سالبه را ذكر نكردند فقط ماده و جهت موجبه را ذكر كردند؟ با این عبارت جواب از آن می دهد و می فرماید مشهور این است كه این مواد ثلاث را در ثوابت یعنی قضایای موجبه مطرح می كند و رعایت می كنند.

لفضلها و لإنخراط ما یعتبر فی السوالب فیها

علت اینكه در موجبه رعایت می كنند و در سالبه رعایت نمی كنند به یكی از دو جهت است یكی از آن دو جهت، به خاطر فضل ثوابت و شرافت آنها به سوالب است.

« انخراط »: به معنای داخل شدن است و گاهی هم به معنای به سرعت داخل شدن است.

جهت دوم این است: آنچه كه در سوالب معتبر می شود در همین مواد ثلاث داخل است یعنی آنها هم از مواد ثلاث بیرون نیستند بنابراین لزومی ندارد كه برای سوالب جهات مستقلی بیاوریم. همان مواد ثلاثی كه در موجبات آمده با یك تصرفی در سوالب می آیند ولی اگر در موجبه به صورت ضرورت آمد در سالبه اش به صورت امتناع می آید و اگر در موجبه به صورت امتناع آمد در سالبه اش به صورت ضرورت می آید و اگر در موجبه به صورت امكان خاص به لحاظ وجود آمد در سالبه اش به صورت امكان خاص به لحاظ عدم می آید.

فان واجب العدم ممتنع الوجود و ممتنع العدم واجب الوجود و ممكن العدم ممكن الوجود »

در قضیه ی موجبه تعبیر به واجب الثبوت می شود. در قضیه سالبه تعبیر به واجب العدم می شود. واجب العدم كه ظاهرش ضرورت است باطنش ممتنع است. پس تا وقتی ضرورت در سالبه می آید ضرورت عدم می شود. بیان دیگر از ضرورت عدم، امتناع است كه امتناع هم یكی از مواد ثلاث است. پس در موجبه، ضرورت آورده می شود و ضرورتِ وجود می شود و در سالبه ضرورت آورده می شود و ضرورتِ عدم می شود. ضرورت عدم را بر می داریم و به جای آن امتناع می گذاریم كه یكی از مواد ثلاث است. پس در سالبه هر كاری كنید باز هم یكی از مواد ثلاث آورده شده است.

ترجمه: پس واجب العدم « كه در سالبه ی ضروریه است » در واقع ممتنع الوجود است و ممتنع العدم « اگر در قضیه موجبه قید ـ ممتنع ـ آورده شود یعنی ممتنع الوجود است و در قضیه سالبه اگر قید ـ ممتنع ـ آورده شود یعنی ممتنع العدم است. این ممتنع العدم » به واجب الوجود بر می گردد « كه واجب الوجود یكی از آن مواد ثلاث است » و ممكن العدم هم مقابلش ممكن الوجود است « اگر در سالبه قید ـ ممكن آوردیم به معنای ممكن العدم است و ممكن العدم داخل در ممكن الوجود می شود ».

ثم قال ـ قدس سره ـ :

مرحوم صدرا حرف متاخرین را رد نكرده فقط كلام متقدمین را ادعا كرد. معلوم می شود كه تابع متقدمین است نه متاخرین. در عبارت بعدی كه از مرحوم صدرا نقل می شود كلام متاخرین را رد می كند.

معنا را به دو صورت می توان بكار برد یكی این است كه معنایی را فرض كردیم و معنای دیگری را برای آن اثبات كنیم. یعنی معنایی را موضوع قرار دهیم و معنای دیگری را برای آن اثبات كنیم و محمول قرار دهیم. دوم این است كه معنایی را فرض می كنیم و به توسط معنایی، چیزی برای آن ثابت می كنیم. در اینجا معنا، وسیله ی ثبوت شده است.

در صورت اول این معنا مثبَت یا مثبت له شده است اما در صورت دوم این معنا وسیله ی اثبات شده است. امر ثبوتی، هم می تواند مثبَت شود هم مثبت له شود هم وسیله ی اثبات شود. اما امر سلبی هیچكدام از این سه نمی تواند بشود امر سلبی را نه می توان گذاشت و برای آن چیزی اثبات كرد چون امر سلبی نیست و چیزی كه نیست برای آن چه چیزی می خواهید ثابت كنید. نه می توان امر سلبی را وسیله ی اثبات چیزی برای چیزی گرفت چون امر سلبی وجود ندارد چگونه می تواند وسیله شود. اما آیا می توان امر سلبی را وضع كرد تا چیزی از آن برداریم و رفع كنیم؟ یا امر سلبی را بیاوریم و به توسط آن چیزی را رفع كنیم؟ این هم امكان ندارد چون امر سلبی كه نیست چگونه آن را وضع می كنید و چیزی را از آن می گیرید. و امر سلبی كه نیست چگونه آن را وسیله ی رفع قرار می دهید؟ پس امر سلبی نه می تواند مثبَت باشد نه مثبت له و نه وسیله ی اثبات باشد. همچنین امر سلبی نه می تواند مرفوع باشد نه مرفوع عنه و نه وسیله ی رفع باشد.

حال به سراغ نسبه سلبیه می رویم و می گوییم اگر بخواهید نسبت سلبیه را وسیله ی رفع قرار دهید یعنی در قضیه ی سالبه می گویید نسبت سلبیه را می آوریم تا محمول را از موضوع رفع كنیم. می گوییم نسبت سلبیه نمی تواند رافع باشد و نمی تواند وسیله ی رفع باشد همانطور كه نمی تواند وسیله ی اثبات و مثبِت باشد.

آیا اینطور می توان گفت « ما وسیله ی اثباتی كه داشتیم را رفع می كنیم ». این حرف خوبی است اما اگر بگویید « به وسیله ی چیزی كه نداریم رفع می كنیم » حرف غلطی است.

نكته: موضوع سوالب در ذهن موجود است ولی اینكه گفته می شود موجبه با سالبه فرق دارد به اینصورت است كه در موجبه، این موضوعی كه در ذهن موجود است حكایت از موجود خارجی می كند اما در سالبه، این موضوعی كه در ذهن موجود است لازم نیست از موجود خارجی حكایت كند.

این مطلب، بیان و تحقیقی است كه مرحوم خواجه در شرح اشارات فرموده و خیلی تاكید می كند به اینكه به این مطلب توجه كنید. خیلی ها برعكس فهمیدند و فكر كردند در سالبه وجود موضوع، لازم نیست مطلقا چه خارجاً چه ذهناً. مرحوم خواحه این حرف را رد می كند و می فرماید وجود موضوع در سالبه، خارجاً لازم نیست اما ذهناً باید باشد و الا قضیه، تشكیل نمی شود. حرف مصنف این است: در موجبه، آن موضوعی كه در ذهن موجود است مصداق خارجی دارد در سالبه، آن موضوعی كه در ذهن موجود است لازم نیست مصداق خارجی داشته باشد.

ترجمه: سپس مرحوم صدرا فرموده.

« و اذ تحقق لدیك ان السلب بما هو سلب لیس له معنی محصل یثبت له او به او یرفع عنه او به معنی علی سبیل الوجوب او الامتناع او الامكان

لفظ « معنی » كه بعد از « یثبت » آمده فاعل برای « یثبت » و « یرفع » هر دو می باشد.

ترجمه: چون در بحث های قبلِ من « در كتاب اسفار » محقق شده كه سلب، یك معنای محصَّلی ندارد « یعنی یك معنایی كه بتوان آن را تصور كرد، ندارد. مراد از معنای محصل معنایی است كه در ذهن بیاید و تحقق بیابد یا معنایی كه در خارج تحقق پیدا كند. پس سلب با تحقق مخالف است چه این تحقق در ذهن باشد یا در خارج باشد. در ذهن وقتی سلب را معنا می كنید آن را با وجود مقایسه می كنید » كه آن معنای محصل موضوع قرار داده شود و برایش یك معنای دیگری ثابت شود یا به وسیله ی آن، چیزی بخواهد ثابت شود « یعنی مثبَت یا مثبت له شود یا وسیله ی اثبات شود ».

« او یرفع عنه او به معنی »: همچنین سلب، معنای محصلی ندارد كه از این معنا، معنایی رفع شود یا به توسط این معنا، معنایی رفع شود.

« علی سبیل الوجوب او الامتناع او الامكان »: این عبارت متعلق به « یثبت » و « یرفع » است. معنایی برای معنایی ثابت نمی شود به وسیله ی سلب چه بر سبیل وجوب بخواهد ثابت شود چه بر سبیل امتناع و چه بر سبیل امكان، همچنین معنایی از معنایی رفع نمی شود به توسط سلب چه بخواهد بر سبیل وجوب رفع شود چه بر سبیل امتناع و چه بر سبیل امكان.

فقد دریت انه لا تكون نسبه سلبیه مكیفه بضروره او دوام او فعلیه او امكان

مرحوم صدرا می فرماید وقتی این مطلب نزد تو محقق شده و من سابقا بحث آن را در كتاب اسفار كردم، می دانی كه وجود ندارد نسبت سلبیه كه مكیف به ضرورت یا دوام یا فعلیت یا امكان باشد.

بل انما یؤل ضروره النسبه السلبیه الی امتناع النسبه الایجابیه التی هی نقیضها

سوال می شود كه در سالبه چه چیز وجود دارد؟ می فرماید در سالبه همان موجبه با نسبت ایجابی می آید و شما این نسبت را پاره می كنید. با همان كیفیت می آید و شما این كیفیت را پاره می كنید.

ترجمه: بلكه مرجع ضرورت نسبت سلبیه به این است كه آن نسبتی كه در ایجابیه بود ممتنع است.

« التی هی نقیضها »: این امتناع نسبت ایجابی كه نقیض آن، ضرورت نسبت سلبی است.

و معنی دوام النسبه السلبیه سلب تلك النسبه الایجابیه فی كل وقت وقت علی ان یعتبر ذلك فی الایجاب و یُجعل السلب قطعا له بذلك الاعتبار

مصنف معنای دوام نسبت سلبیه را بیان می كند. توضیح مطلب این است: نسبت ایجابی را می آوریم و می گوییم در این وقت هست در وقت دوم هست و در وقت سوم هست و تا وقتِ بی نهایت هست. اگر این را بخواهید بر دارید امتناعِ نسبت سلبی آورده نمی شود. بلكه همین نسبت ایجابی برداشته می شود. نسبت ایجابی در لحظه اول را بر می دارید. نسبت ایجابی در لحظه دوم را بر می دارید. نسبت ایجابی در لحظه سوم را بر می دارید تا بی نهایت، این نسبت ایجابی را بر می دارید این، دوام نسبت سلبی می شود. پس دوام نسبتِ سلبی این است كه آن دوامِ نسبت ایجابی را بردارید.

ترجمه: و معنای دوام نسبت سلبی این است كه آن نسبت ایجابیه را در هر وقت سلب می كنیم به طوری كه معتبر شود « یعنی لحاظ شود » آن « فی كل وقت وقت بودن » در ایجاب و قرار داده می شود سلب، قطعِ همین ایجاب به آن اعتبار « كه فی كل وقت وقت است یعنی وقتی سلب را روی ایجاب می آورید فقط ایجاب را رفع نكنید بلكه ایجاب با این اعتبار كه فی كل وقت وقت است رفع كنید در اینصورت تمام ایجاب ها دانه دانه رفع می شوند ».

فیُرفع بحسب ای جزءٍ فُرض من اجزاء الاوقات » انتهی

به حسب هر جز از اجزاء اوقات كه ایجاب را فرض كنید. این ایجاب را قطع می كنید.

نكته: اگر بخواهید دوام ایجاب را بردارید به دو صورت برداشته می شود یكی این است كه یك لحظه برداشته شود. اما حالت دیگر این است كه لحظات را دانه دانه بردارید.

در حالت اول، دوامِ ایجاب را ندارید ولی فعلیت ایجاب را دارید. این، با دوام سلب نمی سازد باید همه این قطعات را بردارید تا دوام سلب صدق كند.

تا اینجا معلوم شد كه نسبت سلبیه نداریم كیفیت نسبت سلبیه هم نداریم پس مرحوم صدرا حرف متاخرین را نقل كرد و آن را رد كرد. باید ببینیم مرحوم سبزواری بعد از این تاییدی كه از كلام مرحوم صدرا برای كلام خودش آورده چه می گوید؟

خلاصه: بحث در كلام مرحوم صدرا بود ایشان فرمود كه آیا در سالبه، نسبت وجود دارد همانطور كه در موجبه می باشد یا در سالبه، سلب نسبت هست نه خود نسبت؟ همچنین آیا در سالبه، ماده و جهت وجود دارد همانطور كه در موجبه می باشد یا در سالبه، سلب ماده و سلب جهت هست؟

متقدمین گفته بودند كه در سالبه، سلب نسبت و سلب ماده و جهت را داریم. یعنی در سالبه، جهت و ماده و نسبت وجود ندارد. اما متاخرین، هم معتقدند كه در سالبه، نسبت وجود دارد هم معتقدند كه در سالبه، ماده وجود دارد. در قضیه سالبه گفته می شود نسبت سلبیه داریم كه مقابل نسبت ایجابیه است. همچنین درباره ماده اینچنین می گویند: مثلا در موجبه، ماده ی ضرورت را داریم در سالبه، نفی این ماده را نداریم. در قضیه سالبه، ماده ی دیگری آورده می شود كه مقابل ضرورت است یعنی امتناع آورده می شود.

سوال: اگر اینچنین است كه در سالبه، سلب نسبت نمی شود بلكه نسبت سلبیه آورده می شود و در سالبه، سلب جهت نمی شود بلكه جهت مقابل آورده می شود چرا جهاتی كه در سالبه بكار می روند منطقیون آنها را ذكر نكردند؟

جواب: اینكه جهات در سالبه ذكر نشده نه به این جهت است كه سالبه، فاقد جهت است یا جهتش همان جهت موجبه است بلكه به این جهت است كه یا به موجبه اهمیت بیشتر دادند یا دیدند همان جهاتی كه در موجبه است ما را از سالبه بی نیاز می كند و در سالبه می توان به همان جهات موجبه اكتفا كرد.

مرحوم صدرا حرف متاخرین را رد می كند ایشان می فرماید چون در بحث های قبل « در كتاب اسفار » محقق شده كه سلب، یك معنای محصَّلی ندارد « یعنی یك معنایی كه بتوان آن را تصور كرد، ندارد آن معنای محصل موضوع قرار داده شود و برایش یك معنای دیگری ثابت شود یا به وسیله ی آن، چیزی بخواهد ثابت شود. همچنین سلب، معنای محصلی ندارد كه از این معنا، معنایی رفع شود یا به توسط این معنا، معنایی رفع شود.

مرحوم صدرا در ادامه می فرماید می دانی كه نسبت سلبیه كه مكیف به ضرورت یا دوام یا فعلیت یا امكان باشد، وجود ندارد بلكه مرجع ضرورت نسبت سلبیه به این است كه آن نسبتی كه در ایجابیه بود ممتنع است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo