< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: در قضیه سالبه آیا نسبت ایجابی رفع می شود یا نسبت سلبی حاصل می شود؟/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

نقل قول بعض القدما[1]

بعضی معتقدند در قضایای موجبه نسبت ایجابیه داریم و در قضایای سالبه نسبت سلبیه داریم. نسبت ها در این دو قضیه فرق می كنند. بعضی ها معتقدند كه در هر دو قضیه، همان نسبت ایجابی وجود دارد اما در قضیه ی موجبه، این نسبت ایجابی، اثبات می شود و در قضیه ی سالبه، این نسبت ایجابی، رفع می شود.

سوال: این بحث چه ربطی به بحث تناقض و جهات دارد اگر چه ارتباط به قضیه دارد؟

جواب: علت این سوال این بود كه بنده ـ استاد ـ مطلب فصل را به صورت كامل توضیح ندادم. بلكه بخشی از آن توضیح داده شد و بخش دیگر بیان نگردید آن بخش دیگر این است: جهت یا ماده ای كه در قضیه ی سالبه آورده می شود آیا همان جهتی است كه در قضیه موجبه آورده می شود یا باید جهت، عوض شود. معلوم است آن جهتی كه در سالبه آورده می شود باید نقیض آن جهتی باشد كه در موجبه آورده می شود و بالعكس. پس این مساله، هم با قضیه مرتبط است هم با موجّهه مرتبط است هم با نقیض مرتبط است.

در اینجا چند بحث وجود دارد بحث اول این است: نسبت ها بین موجبه و سالبه آیا مختلف است یا یكی می باشد؟ بحث دوم این است:‌ ماده ها آیا مختلفند یا یكی می باشند؟ در بحث ماده ها اگر مختلف باشند و در موجبه، ماده ای آورده شود در سالبه باید نقیض آن آورده شود یا بر عكس اگر در سالبه ماده ای آورده شود در موجبه باید نقیض آن آورده شود پس باز می بینید بحث با تناقض ارتباط پیدا می كند.

اگر گفته شود ماده ای كه در موجبه آورده می شود با ماده ای كه در سالبه آورده می شود یكی می باشد در اینصورت این دو ماده، نقیض هم نیستند بلكه یكی هستند كه در یكی، اثبات این ماده می شود و در دیگری، نفی آن می شود. اگر گفته شود كه این ماده ها با هم فرق می كنند همانطور كه نسبت ها فرق می كنند در اینصورت یك ماده در قضیه ی ایجابی می آید و یك ماده در قضیه ی سلبی می آید. آنچه كه در سلبی می آید باید نقیض ایجابی باشد. پس توجه كردید كه این بحث با تناقض ارتباط دارد.

نكته: توجه كردید این بحثی كه مطرح می شود هم با قضیه مرتبط است هم با موجهه هم با بحث تناقض مرتبط است لذا اگر هر جا مطرح شود صحیح می باشد. مصنف آن را در قضایا مطرح نكرد چون اگر در قضایا مطرح می كرد فقط یك بخش آن را می توانست بگوید یعنی می توانست بگوید نسبت ها متفاوتند یا نه؟ كه فقط درباره نسبت بحث كند. در موجهات مطرح نكرد چون اگر مطرح می كرد فقط درباره كیفیت نسبت می توانست بحث كند كه ماده، چگونه است. مصنف این بحث را بعد از تناقض مطرح می كند كه وقتی ماده ها، خلاف هم قرار داده می شوند نقیض هم می باشند لذا باید بحث از نقیض و قضیه شده باشد و بحث از موجهات مطرح شده باشد تا ایشان بتواند آن را در اینجا مطرح كند.

توضیح بحث: بنده ـ استاد ـ بحث را ابتدا بر روی نسبت بردم چون بحث از همان جا شروع می شود ولی مرحوم سبزواری از ابتدا بحث را روی كیفیت نسبت می برد چون بحث در آنجا هم هست. اما اصل بحث در نسبت می باشد بعداً در كیفیت نسبت یعنی ماده و جهت می باشد.

مرحوم سبزواری كلامی از مرحوم صدرا نقل می كند و در آنجا به بحث در نسبت می پردازد یعنی مرحوم صدرا بحث را ابتدا بر روی نسبت برده بعداً بحث را روی كیفیت نسبت برده است.

سوال این است كه آیا در سالبه، همان كیفیت و جهتی كه در موجبه داشتید را دارید و سلب می كنید یا یك نسبت و كیفیت جدیدی در سالبه ایجاد می كنید كه در موجبه نداشتید.

بیان نظر مصنف: در سالبه همان كیفیت یا همان نسبتی كه در موجبه داشتیم را داریم ولی در موجبه، نسبت ثابت می ماند و در سالبه حذف می شود. سپس مصنف اشاره می كند به اینكه اگر در سالبه، نسبت جدیدی دیدید تخیل كردید زیرا واقعا نسبت دیگری غیر از آن نسبت موجبه، در قضیه سالبه وجود نداشته. مثلا وقتی گفته شود « زید عالم نیست » یعنی رابطه بین علم و زید بریده می شود نه اینكه نسبت داده می شود. بنابراین در سالبه اصلا نسبت وجود ندارد بلكه نسبتی كه در موجبه بود، در قضیه ی سالبه برداشته می شود. این، مفاد سالبه است نه اینكه در سالبه، یك نسبت سلبی گذاشته شود. این نسبتِ سلبی به توسط خیال ما درست می شود ولی در واقع، قضیه وجود ندارد بنابراین كسانی كه در قضایای سالبه، نسبت سلبیه قائل اند به تخیل گرفتار شدند اگر درست توجه می كردند نسبت سلبیه را قبول نمی كردند و می گفتند آن نسبتی كه در ایجاب بود در سالبه نفی می شود.

این تمام حرف مصنف بود بعداً كلامی از مرحوم صدرا نقل می كند.

توضیح عبارت

نقل قول بعض القدماء

مصنف در اینجا قول بعض قدما را نقل می كند و آن را می پذیرد. قدما گفتند در قضیه سالبه، نسبت سلبیه وجود ندارد جهتی هم كه غیر از جهت موجبه باشد نداریم و همان جهت موجبه در قضیه سالبه آورده می شود.

نكته: اطلاق « قدما » متفاوت است گاهی مثلا به قبل از شیخ، قدما گفته می شد و به بعد از شیخ یعنی ابن سینا متاخرین می گفتند. ولی مراد از قدما در اینجا این معنا اراده نشده بلكه مراد از متاخرین تقریبا همان معاصر مرحوم سبزواری یا كمی قبل از ایشان است. الان می توان اینگونه گفت كه سه اصطلاح « متاخرین » و « قدما » و « اقدمون » داریم. در اینجا مراد از « قدما » یونانیون و بسیاری از مسلمانها است و مختص به یونانیون نیست.

و عند بعض القدما الكیفیه ای كیفیه النسبه النفس الامریه و هی الجهه مطلقا ما ای كیفیه و جهه ذی ای هی بعینها لایجابیه

ابتدا متن شعر را معنا می كنیم: بعض قدما در كیفیت « یعنی كیفیت نسبت » و جهت « كه همان كیفیت نسبت است را ملاحظه کردند مثلا وقتی حیوان را به انسان نسبت می دهید و می گویید انسان، حیوان است این نسبت چه كیفیتی دارد آیا امكانی است یا ضروری است یا دائمی است؟ یعنی حیوان برای انسان آیا امكانی است یا ضروری است یا دائمی است؟ مسلما ضروری است پس كیفیت نسبت در اینجا ضروری است یا مثلا حركت كه به فلك نسبت داده می شود این نسبت چگونه می باشد؟ نسبت دوام است. یا مثلا كتابت را به انسان نسبت می دهید این نسبت چگونه می باشد؟ نسبت امكان است. هر كدام از این نسبت ها یكی كیفیتی دارند كه آن كیفیت را ماده می گوییم كه اگر تلفظ كنیم به آن جهت می گویند. پس جهت با كیفیتِ نسبت یكی است. الان مصنف این بحث را می كند كه بعض قدما در كیفیت نسبت و جهت نسبت » اینچنین گفتند كه كیفیت و جهتی برای قضیه ی ایجابی است « اما برای قضیه ی سلبی، كیفیت نسبت نداریم چون نسبت نداریم. پس برای قضیه ی سلبی فقط تخیل نسبت است ».

توضیح عبارت: مراد از « الكیفیه » یعنی « كیفیه النسبه ». الف و لام در « الكیفیه » بدل از مضاف الیه است.

«‌ النفس الامریه »: یعنی همان كیفیتی كه در واقع هست.

« و هی الجهه مطلقا »: كیفیتِ نسبتِ نفس الامریه، جهت است مطلقا. مراد از مطلقا چیست؟ چون تعبیر به « كیفیه نفس الامریه » كرده لذا شامل ماده می شود. مصنف می خواهد بفرماید جهت چه ملفوظه باشد چه معقوله باشد و چه حتی اگر ذكر شود « البته در جایی كه ذكر نمی شود به آن ماده گفته نمی شود بلكه جهت گفته می شود اما الان چون كیفیت نفس الامریه را بیان می كند چه تلفظ بشود چه نشود، چه تعقل بشود چه تعقل نشود همه را شامل می شود ».

پس مراد از « مطلقا » یعنی چه جهت لفظی باشد چه جهت عقلی باشد ولی بنده ـ استاد ـ بیشتر از این توسعه دادم یعنی چه جهت لفظی باشد چه جهت عقلی باشد چه جهت واقعی باشد كه نه تلفظش كردیم و نه تصورش كردیم در اینصورت شامل ماده هم می شود چون بحث ما در ادامه، درباره ی ماده هم هست و اختصاص به جهت ندارد یعنی بحث، مطلق است كه هم در جهت و هم در ماده می آید. سوال این است كه آیا برای سالبه، ماده و جهت وجود دارد یا نه؟ ملاحظه می كنید كه بحث، مطلق است و اختصاص به جهت ندارد بلكه در ماده هم می آید.

لفظ « الكیفیه » مبتدی است و لفظ « ما » خبر است كه مراد از آن كیفیت و جهت است یعنی كیفیت، چیزی است « یعنی كیفیت، كیفیتی است و جهت، جهتی است » كه آن برای قضیه ایجابیه است.

« ذی ای هی بعینها »: لفظ « ذی » اسم اشاره می باشد و به معنای « صاحب » نیست. ضمیر « هی » به كیفیه و جهه بر می گردد یعنی همان كیفیت و همان جهت است.

ترجمه عبارت به اینصورت می شود: كیفیت كه جهت است، كیفیتی و جهتی است كه این كیفیت و جهت برای قضیه ایجابیه باشد « پس كیفیتِ نسبت، مخصوص قضیه ایجابیه است و در قضیه سلبیه نداریم ».

فلیس نسبةٌ فكیف كیفها فی سالب

عبارت را اگر به اینصورت بخوانید بهتر است « فلیس نسبه فی سالب » یعنی نسبت در سالبه وجود ندارد. « لفظ ـ لیس ـ تامه است نه ناقصه ».

ترجمه: نسبت در سالبه وجود ندارد پس چگونه كیفِ نسبت كه جهت است وجود داشته باشد « در سالبه، نفی نسبت می كند تا نفی كیفیتِ نسبت ـ یعنی جهت ـ را نتیجه بگیرد ».

ای لا حقیقه لنفس النسبه السلبیه فی عقد سالب فضلا عن كیفیتها

مراد از « عقد »، قضیه است.

آن نسبت سلبیه ای را كه متاخرین قائل اند برای خود نسبت سلبیه، حقیقت نیست تا چه رسد به اینكه برای كیفش حقیقت باشد « بلكه خودش با تخیل است كیفش هم با تخیل است ».

ترجمه: در قضیه سالبه، خودِ نسبت سلبیه نیست تا چه رسد به كیف این نسبت.

و فی البین مِینُ طیفها

مصنف با این عبارت خواسته شعر را تمام كند اما آن را مشكل كرده است.

مراد از « طیف »، خیال است. و ضمیر آن به نسبت بر می گردد یعنی تخیل نسبت.

لفظ « مین » اضافه به « طیف » شده از باب اضافه صفت به موصوف یعنی آنچه كه در بین است یك طیف كاذب است. توجه می كنید كه « مین » یعنی كذب و طیف یعنی خیال.

ترجمه: آنچه در بین است یك خیال كاذب می باشد « نسبت واقعی وجود ندارد كیفیت نسبت واقعی هم وجود ندارد بلكه یك خیال كاذب، نسبت را برای ما درست كرده است ».

نكته: در اینجا دو قول است كه یك قول می گوید نسبت در ذهن ما وجود ندارد و یك قول می گوید وجود دارد. در اینجا خَلطی بین ذهن و خارج نشده است این كار ربطی به خارج ندارد. در خارج می توان گفت وجود رابط هست یا نیست؟ اما نسبت برای ذهن است. آیا بین عالم و زید، وجود رابط هست كه از آن تعبیر به اتحاد می شود یا نه؟ در سالبه، مسلما وجود رابط وجود ندارد. توضیح تفصیلی این بحث ها در اول رساله وجود رابط مرحوم آقا علی حكیم آمده است.

ای كخیال كاذبٍ

این عبارت تفسیر می كند ولی به آن صورتی كه بنده ـ یعنی استاد ـ گفتم تفسیر نكرد.

ترجمه: این نسبت مثل یك خیال كاذب است « یعنی همانطور كه تخیل كاذب، قابل توجه نیست این نسبت هم كه با خیال درست شده قابل توجیه نیست ».

یجعلها العقل الجزئی بمعونة الوهم امراً موجوداً مكیفاً

ضمیر « یجعلها » به « كیفیت » بر نمی گردد بلكه به « نسبت » بر می گردد.

این عبارت تفصیل خیال كاذب است. عقل كلی، تشخیص می دهد كه در سوالب، جای نسبت نیست اما عقل جزئی یعنی عقلی كه مغلوب قوای جزئیه و حس می باشد و نمی تواند به درستی تفكر كند. خودش را از بندِ حس و قوای جزئیه رها نكرده است. اینچنین عقلی، گاهی محسوسات را در معقولات دخالت می دهد مثلا تلفظ می كند و می گوید « لیس زید بعالم » در این تلفظ گویا كه نسبتی را می بیند. اگر عقل باشد عقل به صورت كلی نگاه می كند و نسبتی نمی بیند ولی عقلی كه با جزئی سر و كار دارد به این تلفظ نگاه می كند و می گوید تو « عالم » را با « زید » ارتباط دادی ولی ارتباط لفظی دادی. این چیزی كه با گوش شنیده شده وارد عقل می شود و عقل هم كه مغلوب حس است می پذیرد. پس عقل جزئی به معنای عقلی است كه مغلوب قوای ادراكیه جزئیه است یعنی عقلی كه نتوانسته خودش را از بند حس رها كند.

مرحوم صدرا می فرماید وهم، عقلِ ناظر است یعنی در انسانها یك عقل مترقی است كه غالبا فعال نمی شود. ایشان معتقدند كه خیلی از انسانها تا لحظه ی مرگ به درجه ی تعقل خودشان نمی رسند گروه اندكی می توانند تعقل كنند ولی همه از این عقل ناظر بهره مندند. مصنف در اینجا تعبیر به عقل ناظر نمی كند بلكه تعبیر به عقل جزئی می كند. این در واقع عقلی است كه تنزل كرده و با حس سر و كار دارد و اسم آن را خیال می گذاریم. آن عقل جزئی، خیال است عقلی هم كه تحت تسلط خیال است در واقع حكم خیال را اجرا می كند و بمنزله ی خیال است.

خیال یكی از قوای باطنی می باشد كه درك جزئیات می كند ولی صورتهای جزئی را درك می كند وهم هم یکی از قوای باطنی می باشد كه معنای جزئیه را درك می كند ولی هر دو با جزئی سر و كار دارند. هر دو حاصل كار خودشان را به عقل می دهند و عقل آن را كلی می كند و درك می كند. عقل، هم صورت كلی هم معنای كلی را درك می كند.

عقل گاهی از اوقات تحت تسلط این جزئی ها قرار می گیرد و نمی تواند به درستی حكم كند. این نسبتِ سلبیه را عقلی كه جزئی می باشد یعنی عقلی كه گرفتار آن حواس جزئی می باشد درك می كند و حكم می كند اما عقلی كه كلی را می یابد هیچ وقت تحت تسلط تكلم و امثال ذلك نمی رود. به سالبه نگاه می كند و می گوید در اینجا نسبت نیست. نمی گوید نسبت سلبیه است. پس خیال یا عقل جزئی یا قوه ی تخیل، این نسبت را ساخته است و این نسبت، واقعیتی ندارد.

ترجمه: آن عقل جزئی نسبت را با كمك وهم، امر موجودی قرار می دهد « یعنی می گوید نسبت در قضیه سالبه موجود است » و نسبت را دارای كیفیت می كند و جهت را موجود می داند.

كالامر الثبوتی

مثل امر ثبوتی كه هم نسبت در آن است هم آن نسبت، مكیف است.

توجه می كنید كه مصنف قضیه ی سلبیه را با قضیه ی موجبه مقایسه می كند و می گوید همانطور كه در قضیه ی موجبه، نسبت و كیفیت یافت می شود. در قضیه ی سالبه هم نسبت و كیفیت را ادعا می كند.

مصنف می فرماید این یك خیال كاذب است یعنی واقعیت ندارد و اگر واقعیت ندارد پس چگونه است؟ با عبارت « فلیس فی السالبه .... » بیان می كند.

فلیس فی السالبه الا النسبه الایجابیه التی هی مدخوله لیس و غیرها

« فاء » در « فلیس » تفریع بر خیال بودن است. « غیرها » یعنی غیر « لیس » كه نفی باشد.

ترجمه: اگر این نسبت سلبیه، امری خیالی است « و واقعیت ندارد » پس باید گفت در سالبه، چیزی جز همان نسبت ایجابیه نیست كه آن نسبت ایجابیه مدخول « لیس » قرار می گیرد و برداشته می شود.

خلاصه: بعضی معتقدند در قضایای موجبه نسبت ایجابیه داریم و در قضایای سالبه نسبت سلبیه داریم. نسبت ها در این دو قضیه فرق می كنند. بعضی ها معتقدند كه در هر دو قضیه، همان نسبت ایجابی وجود دارد اما در قضیه ی موجبه، این نسبت ایجابی، اثبات می شود و در قضیه ی سالبه، این نسبت ایجابی، رفع می شود.

بیان نظر مصنف: در سالبه همان كیفیت یا همان نسبتی كه در موجبه داشتیم را داریم ولی در موجبه، نسبت ثابت می ماند و در سالبه حذف می شود. سپس مصنف اشاره می كند به اینكه اگر در سالبه، نسبت جدیدی دیدید تخیل كردید زیرا واقعا نسبت دیگری غیر از آن نسبت موجبه، در قضیه سالبه وجود نداشته.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo