< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان نقیض موجهات مركبه ی كلیه/ بیان نقیض موجهات مركبه/ بیان نقیض موجهات/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

و النقیض لمركباتها ای للمركبات من الموجهات المنفصله المانعه الخلو[1]

سوال: در عرفیه ی مطلقه، قید « مادام » آورده می شود و گفته می شود « كل كاتب متحرك الاصابع دائما مادام كاتبا » اما در نقیضش، « حینیه مطلقه » آورده می شود. در مشروطه عامه، « مادام » آورده می شود و در نقیضش « حینیه ممكنه » آورده می شود. جهت قضیه چه ضرورتِ مادام الوصف باشد تا قضیه، مشروطه ی عامه شود چه قضیه، جهتش، دوام وصفی باشد تا قضیه، عرفیه ی عامه شود در نقیض، حینیه آورده می شد كه یكی حینیه ی مطلقه بود و دیگری حینیه ی ممكنه بود. الان سوال این است كه چرا حینیه آورده می شود. اگر در قضیه ی اصل قید « مادام » آورده شد در نقیض هم جا دارد كه « مادام » گفته شود چرا در نقیض، « حینیه » آورده می شود؟

جواب: جواب این سوال تقریبا روشن است. قید « مادام » اشاره به زمان دارد. قید « حینیه » هم اشاره به زمان دارد. ما نمی خواهیم آن زمان را بیاوریم آنچه مهم می باشد آوردن نقیض آن ضرورت و دوام است. در مشروطه ی عامه وقتی می خواهیم نقیض را بیاوریم نقیضِ ضرورت را می آوریم و به نقیض « مادام » كاری نداریم و در عرفیه هم نقیض دائماً را می خواهیم بیاوریم و به « مادامِ » آن كاری نداریم. نقیض ضرورت، امكان می شود لذا نقیض مشروطه ی عامه را گفتیم حینیه ی ممكنه است. نقیض دوام، بالفعل می شود یعنی اطلاق می شود لذا گفتیم نقیض دائمه، حینیه ی مطلقه است. مشروطه را نقیض به ممكنه كردیم چون مشروطه دارای ضرورت بود نقیضش، امكان شد. آن عرفیه را نقیض به فعلیه كردیم چون جهتش دوام بود نقیض دوام، فعلیت شد. اما معنای « مادام » این بود « تا زمانی كه اینچنین است ». یعنی در آن زمان، ادعای ضرورت شد ما در همان زمان ادعای امكان می كنیم. توجه می كنید كه زمان را عوض نمی كنیم. چون اگر در زمان دیگر بخواهیم ادعای امكان كنیم تناقض درست نمی شود. پس « حینیه » همان « مادام » است ولی در آنجا از لفظ « مادام » استفاده كردیم و گفتیم « مادام كاتبا » و در اینجا می گوییم. « حین هو كاتب ». معنای هر دو این است « در هر وقتی كه كتابت می كند ». در عرفیه، چیزی را عوض نكردیم جزء دوام را، و در مشروطه چیزی را عوض نكردیم جز ضرورت را. آن « مادام » در قضیه عرفیه و مشروطه، در نقیضش به صورت « حین » آمده است یعنی « حین هو كاتب » یا « مادام كاتب » یكی است.

نكته: نقیض دائمه، فعلیه می شود. لازم نیست نقیض دائمه، دائمه شود اگرچه می تواند بشود ولی اینطور نیست كه اگر می گوییم « دائما متحرك است » نقیضش این نمی شود « دائما متحرك نیست » بلكه اگر یك لحظه متحرك نباشد نقیض درست می شود لذا به قدر متیقن اكتفا می شود. مثلا گفته می شود « حركت برای فلك، دائما هست » نقیضش می شود: « حركت برای فلك، دائمی نیست ». « دائمی نبودن » وقتی صادق است كه اگر یك لحظه حركت نكند یا ده لحظه حركت نكند دائمی نیست. از ازل تا ابد هم حركت نكند باز هم دائمی نیست پس در همه حالت صادق است كه دائمی نیست.

برای « دائمی نبودن » مصادیق زیادی می توان برای آن آورد. اما « دائمی بودن » فقط یك مصداق دارد.

بحث امروز: ‌مراد از نقیض مركبات چیست؟ قضیه ی مركبه، از دو قضیه ی موجهه تشكیل شده است. اگر بخواهیم قضیه ی مركبه را نقیض كنیم می توان یك قضیه را نقیض كرد. می توان اولی را نقیض كرد تا تناقض درست شود می توان دومی را نقیض كرد تا تناقض درست شود. می توان هر دو قضیه را نقیض كرد. در اینصورت هم تناقض درست می شود چون مركب را اگر بخواهید رفع كنید « چون نقیض هر شیئ، رفعش است » رفعِ مركب به این است كه یا جزء اول را رفع كنید یا جزء دوم را رفع كنید یا هر دو جزء را رفع كنید. به عبارت دیگر اگر بخواهید مركب را از بین ببرید وقتی یك جزء آن را از بین ببرید مركب از بین می رود اگر جزء دوم را از بین ببرید مركب از بین می رود و هر دو جزء را هم از بین ببرید مركب از بین می رود مثلا فرض كنید سكنجبین احتیاج به سركه و انگبین دارد. اگر سركه را فقط بیاورید سكنجبین حاصل نمی شود و اگر انگبین را فقط بیاورید سكنجبین حاصل نمی شود اگر انگبین و سركه هر دو نباشد باز هم سكنجبین حاصل نمی شود.

معلوم شد كه سه راه برای ما ممكن است مصنف می خواهد این سه راه را در یك راه جمع كند می گوید یك قضیه منفصله مانعه الخلو بیاور. در منفصله مانعه الخلو اینگونه گفته می شود: می توان قضیه ای درست كرد كه از طرف اولی خالی باشد « چون خلو هر دو درست نیست » می تواند از طرف دوم خالی باشد ولی نمی تواند از هر دو طرف خالی باشد اما می تواند هر دو طرف را جمع كند.

الان یك قضیه ی مركبه داریم كه اصل قضیه است اگر بخواهید این را رفع كنید یك قضیه ی منفصله درست می كنید و به عبارت بهتر، دو نقیض درست می كنید كه یكی نقیضِ جزءِ اولِ آن قضیه ی مركبه است و یكی نقیضی جزءِ دومِ آن قضیه ی مركبه است. این دو نقیض را با « اما » به هم مرتبط می كنید و می گویید یا این نقیض یا آن نقیض. معنای این عبارت این می شود كه یا این نقیض هست یا آن نقیض هست یا هر دو هست چون معنای مانعه الخلو این است كه رفع هر دو جایز نیست.

در تناقض، یا قضیه ی اصل صادق است یا قضیه ی نقیض صادق است در اینصورت اگر اصل صادق باشد نقیض به اینصورت می باشد كه یا نقیضِ جزءِ اول كاذب است یا نقیضِ جزءِ دوم كاذب است یا هر دو كاذب است. اینكه هر دو صادق باشند صحیح نیست.

توجه كنید كه نقیض موجهات مركبه همیشه قضیه ای منفصله است كه از سنخ مانعه الخلو باشد.

توضیح عبارت

توجه كنید كه ابتدا از صفحه 271 سطر 6 معنا می كنیم بعداً بر می گردیم و از سطر 2 معنا می كنیم.

فقولنا: « كل كاتب متحرك الاصابع بالضروره مادام كاتبا لا دائما »

عبارت « كل كاتب متحرك الاصابع بالضروره مادام كاتبا » تا اینجا یك قضیه می باشد كه قضیه ی مشروطه ی عامه است چون قید « بالضروره » و قید « مادام كاتبا » دارد. قید « مادام كاتبا » نشان می دهد كه ضرورت، ضرورت وصفیه است نه ذاتیه. پس قضیه، ضروریه مطلقه نیست بلكه ضروریه وصفیه است كه از آن تعبیر به مشروطه عامه می شود. عبارت « لا دائما » قضیه ی دیگری است و ضمیمه شدنش باعث شده كه این قضیه، مركبه شود. قید « لا دائما » اشاره به یك قضیه فعلیه دارد كه در سلب و ایجاب مخالف است و در كلیت و جزئیت موافق است.

اما معنای « لا دائما » این است: چون قضیه ی اصل كه « كل كاتب » بود به صورت موجبه كلیه بود این « لا دائما » را اشاره به سالبه ی كلیه می گیریم و كلیت را بهم نمی زنیم. اما آن قضیه كه موجبه بود در اینجا تبدیل به سالبه می شود و تبدیل به « لا شیء من الكاتب بمتحرك الاصابع بالفعل » می شود یعنی به جای لفظ « كل » كلمه « لا شیء » آورده شد. و لفظ « بالضروره مادام كاتبا » برداشته شد و به جای آن لفظ « بالفعل » آورده شد. این، معنای « لا دوام » بود. پس این قضیه ای كه مصنف آورده بود به اینصورت در می آید « كل كاتب متحرك الاصابع بالضروره مادام كاتبا » كه جزء اول می شود و قضیه « لا شیء من الكاتب بمتحرك الاصابع بالفعل » كه جزء دوم می شود. ابتدا جزء اول را نقیض كنید. جزء اول، مشروطه ی عامه است كه نقیضش، حینیه ممكنه می شود. قضیه ی دوم، فعلیه است نقیض فعلیه، دائمه می شود « چون دائمه، نقیض فعلیه است فعلیه هم نقیض دائمه می شود زیرا تناقض، دو طرفی است ». اگر قضیه ی اول كه موجبه كلیه است را نقیض كنید تبدیل به سالبه ی كلیه می شود و به صورت « لیس بعض الكاتب » می شود. و چون مشوطه ی عامه یعنی « بالضروره مادام كاتبا » بود تبدیل به « بالا مكان حین هو كاتب » می شود. در اینصورت جزء اول، تبدیل به حینیه ممكنه شد. اما در قضیه دوم می گوییم: لفظ « لا شیء » تبدیل به « بعض » می شود چون سالبه ی كلیه تبدیل به موجبه جزئیه می شود یعنی می شود « بعض الكاتب بمتحرك الاصابع » ولی لفظ « بالفعل » آورده نمی شود بلكه « دائما » آورده می شود.

پس نقیض جزء اول تبدیل به سالبه ی جزئیه ی حینیه ی ممكنه شد و نقیض جزء دوم تبدیل به موجبه ی جزئیه دائمه شد. این دو نقیض با لفظ « اما » به یكدیگر وصل می شود كه خود مرحوم سبزواری در كتاب آورده است.

نقیضه منفصله هی قولنا: « اما بعض الكاتب لیس بمتحرك الاصابع بالامكان حین هو كاتب و اما بعض الكاتب متحرك الاصابع دائما »

مصنف با عبارت « اما بعض الكاتب لیس بمتحرك الاصابع » سالبه ی جزئیه درست كرد. جزء اول قضیه ی اصل، موجبه ی كلیه بود. جهت در جزء اول، « بالضروره مادام كاتبا » بود اما در نقیضش، جهت آن « بالامكان حین هو كاتب » می شود لفظ « بالامكان »، قضیه را ممكنه می كند و « حین هو كاتب » قضیه را حینیه می كند پس نقیض، حینیه مممكنه می شود. تا اینجا نقیض جزء اول بیان شد. اما جزء دوم عبارت « لا شیء من الكاتب بمتحرك الاصابع بالفعل » بود لفظ « لا شیء » را تبدیل به « بعض » می كنیم تا تبدیل به موجبه جزئیه شود. و به جای لفظ « بالفعل »، كلمه « دائماً » آورده می شود.

و قس

یعنی بقیه را هم قیاس كن. بنده ـ‌استاد ـ‌ یك مثال بیان كردم و آن، مشروطه عامه بود كه نقیض كردم. شما می توانید عرفیه را نقیض كنید یا بقیه مركبات دیگر را نقیض كنید. تمام نقیض های مركبات همینطور است كه دو جزء مركب را كنار یكدیگر قرار می دهید و هر جزء را جداگانه نقیض می كنید و در یك قضیه منفصله هر دو را می آورید كه آن منفصله، مانعه الخلو است یعنی یا نقیض اول را قبول می كنید یا نقیض دوم را قبول می كنید یا هر دو را قبول می كنید یعنی یا می گویید نقیضِ جزء اول صادق است یا نقیضِ جزء دوم صادق است یا هر دو صادق است. مدعای كسی كه این نقیض را اظهار می كند این است كه یا جزء اولِ قضیه ی منفصله ای كه تشكیل داده شد، صحیح است یا جزء دوم صحیح است یا هر دو صحیح است. اما مدعی است كه هیچكدام كاذب نیست.

از اینجا به عبارت قبل از مثال برمی گردیم و توضیح می دهیم.

و النقیض لمركباتها ای للمركبات من الموجهات المنفصله المانعه الخلو

ضمیر « مركباتها » به « موجهات » برمی گردد ولی آن را به « موجهات » اضافه نمی كند بلكه با « من » می آورد چون برای « مركبات » الف و لام آورده آن را اضافه به « موجهات » نمی كند به جای اضافه از لفظ « من » استفاده می كند خود معنای « من » در فارسی به صورت اضافه معنا می شود و حرف كسره آورده می شود یعنی به اینصورت گفته می شود « مركباتِ موجهات ».

ترجمه: و نقیض برای مركباتِ از موجهات، منفصله است منفصله ای كه از سنخ مانعه الخلو است.

المولفه من جزئین هما نقیضا جزئَیِ المركبه

مصنف با این عبارت بیان می كند كه این قضیه منفصله از چه چیزی تشكیل شده است؟ می فرماید از دو جزء تالیف شده است « اگر منفصله ای سه جزء باشد در واقع دو منفصله بوده كه با هم ادغام شده و الا منفصله دو جزء بیشتر ندارد » كه این دو جزء، نقیضِ دو جزءِ مركبه هستند یعنی آن قضیه ی اصل كه مركب بود دارای دو جزء بود و به همین جهت به آن مركبه گفته می شد. نقیضِ هر كدام از دو جزء، جدا گرفته شد و منفصله قرار داده شد.

و فی ما بین جزئَیها ای جزئَیِ المنفصله هی المحتمله

این عبارت، مطلب جدیدی بیان نمی كند بلكه همان مطلبی است كه مصنف در شرح شعر بیان كرده را توضیح می دهد و تكرارِ شرح است اما در شعر، تكراری نشده است. لذا مصنف حرف واو می آورد تا عطف تفسیر بر قبل باشد.

ترجمه: نقیض مركباتِ موجهات، بین دو جزء این منفصله، محتمل است « یعنی نقیض بین این دو جزء، مردد است یا این است یا آن است یا هر دو هست. نقیض، بیرون از دو جزء نیست و در همین دو جزء دور می زند ».

مصنف ضمیر « جزئیها » را به « المنفصله » برگرداند. حالا اگر كسی به خود « المركبه » هم برگرداند ممكن است اینگونه بگوید: نقیض این مركبه، بین دو جزء مركبه محتمل است ولی همانطور كه مصنف برگردانده بهتر است.

ای یقال: نقیض المركبه اما هذا و اما ذاك لا علی التعیین

مصنف به این صورت تفسر می كند و می گوید نقیض مركبه یا این نقیض است « یعنی نقیض جزء اول » یا آن نقیض است « یعنی نقیض جزء دوم ».

« لا علی التعیین »: اشاره به منفصله بودن دارد یا بیان « هی المحتمله » است یعنی وقتی قضیه منفصله ذكر می شود تعیین نمی گردد به اینكه یا این است یا آن است. یا هر دو هست.

لان نقیض كل شیء رفعه و رفع المركب برفع احد الجزئین كما یكون برفعهما

چرا نقیض مركبه، به صورت منفصله ی مانعه الخلو در می آید؟ مصنف می فرماید به خاطر اینكه نقیض هر شیء، رفع آن شیء است پس نقیضِ مركب هم رفع مركب است و رفع مركب به سه صورت است یكی به این است كه جزء اول رفع شود. دوم به این است كه جزء دوم رفع شود. سوم به این است كه هر دو جزء رفع شود. چون نقیضِ مركب به معنای رفع مركب است و رفع مركب به سه نحوه می شود پس سه نقیض می توان برای این مركب ارائه داد و مردد بین این سه كنید.

پس توجه كنید وقتی قضیه ی مركبه صادق بود در نقیض، جزء اول باید كاذب باشد جزء دوم هم باید كاذب باشد یا جزء اول به تنهایی كاذب باشد یا جزء دوم به تنهایی كاذب باشد، ولی اگر قضیه ی اصل صادق بود و هر دو جزء هم صادق بود این، نقیض نیست. همچنین اگر قضیه ی اصل كاذب باشد و هر دو جزء هم كاذب شدند این، نقیض نیست.

اما در نقیض باید یكی از سه تای مخالف باشد یعنی مثلاً اگر قضیه ی اصل، صادق بود نقیض باید كاذب باشد اما كدام جزء باید كاذب باشد؟ می فرماید اگر جزء اول كاذب باشد تناقض صادق است و اگر جزء دوم كاذب باشد تناقض صادق است. و اگر هر دو جزء كاذب باشد تناقض صادق است. اما اگر دو جزء صادق باشند تناقض صادق نیست. و اما اگر اصل، كاذب بود نقیض باید صادق باشد اما كدام جزء باید صادق باشد؟ می فرماید اگر جزء اول صادق باشد تناقض صادق است و اگر جزء دوم صادق باشد تناقض صادق است و اگر هر دو جزء صادق باشد تناقض صادق است اما اگر هر دو جزء كاذب باشد تناقض صادق نیست.

ترجمه: « چرا نقیض مركبه، منفصله ی مانعه الخلو است؟ » چون نقیض هر شیئ رفع آن شی است « پس نقیض مركب هم رفع مركب است » و رفع مركب به سه صورت است كه دو مورد از آن به رفع احد الجزئین است و سومی به رفع هر دو جزء است.

و لهذا فالمنفصله مانعه الخلو

« لهذا »: چون این جزء را باید داشته باشید و اگر ندارید به جای آن باید جزء دوم را داشته باشید یا هر دو جزء را با هم داشته باشید. یعنی نقیض به اینصورت است كه یا باید اولی را داشته باشید یا دومی را داشته باشید یا هر دو را با هم داشته باشید و منفصله ی اینگونه ای، منفصله ی مانعه الخلو است. اما در مانعه الجمع یا جزء اول یا جزء دوم هست اما هر دو جزء را با هم نداریم.

ترجمه: و به خاطر این « یعنی یا رفع جزء اول صدق می كند یا رفع جزء دوم صدق می كند یا رفع هر دو جز صدق می كند » منفصله، مانعه الخلو است نه حقیقیه و نه مانعه الجمع است. « اگر مانعه الجمع بود صدق هر دو را نداشتیم اگر حقیقیه هم بود صدق هر دو را نداشتیم در حالی كه صدق هر دو را داریم ».

و هذا فی المركبه الكلیه

تا اینجا بیان حكم در مركبه ی كلیه بود اما در مركبه ی جزئیه، حكم دیگر است كه در جلسه بعد بیان می شود.

توجه كنید كه مصنف حكم مركبات را بیان می كند و این مركبات را به دو قسم تقسیم می كند یكی مركبات كلیه است كه بحث آن گذشت الان می خواهد وارد بحث از مركبات جزئیه شود. مصنف در صفحه 271 سطر 2 فرمود « و النقیض لمركباتها » كه به صورت كلی بیان شده ولی وقتی وارد بحث شده تفصیل داده است.

خلاصه: ‌مراد از نقیض مركبات چیست؟ قضیه ی مركبه، از دو قضیه ی موجهه تشكیل شده است. اگر بخواهیم قضیه ی مركبه را نقیض كنیم می توان یك قضیه را نقیض كرد « یعنی می توان اولی را نقیض كرد تا تناقض درست شود می توان دومی را نقیض كرد تا تناقض درست شود » می توان هر دو قضیه را نقیض كرد. در اینصورت هم تناقض درست می شود. معلوم شد كه سه راه برای ما ممكن است مصنف می خواهد این سه راه را در یك راه جمع كند می گوید یك قضیه منفصله مانعه الخلو بیاور و به عبارت بهتر، دو نقیض درست می كنید كه یكی نقیضِ جزءِ اولِ آن قضیه ی مركبه است و یكی نقیض جزءِ دومِ آن قضیه ی مركبه است. این دو نقیض را با « اما » به هم مرتبط می كنید و می گویید یا این نقیض هست یا آن نقیض هست یا هر دو هست. مثلا « كل كاتب متحرك الاصابع بالضروره مادام كاتبا لا دائما » مرکب از دو قضیه است « كل كاتب متحرك الاصابع بالضروره مادام كاتبا » كه جزء اول می شود و قضیه « لا شیء من الكاتب بمتحرك الاصابع بالفعل » كه جزء دوم می شود. ابتدا جزء اول را نقیض كنید. جزء اول، مشروطه ی عامه است كه نقیضش، حینیه ممكنه می شود. قضیه ی دوم، فعلیه است نقیض فعلیه، دائمه می شود. نقیض آن قضیه به اینصورت در می آید: « اما بعض الكاتب لیس بمتحرك الاصابع بالامكان حین هو كاتب و اما بعض الكاتب متحرك الاصابع دائما ».

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo