< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1ـ بيان اقسام جنس 2ـ تعريف نوع/ باب ايساغوجي/ منطق/ شرح منظومه.
« فان بدا الجواب عن ماهيه كالانسان و البعض من ذي الشركه الجنسيه كالفرس »[1]
نكته: مطلبي در جلسه قبل مطرح شد كه قول بعضي بود نه اينكه قول همه باشد ولي اين مساله تذكر داده نشد. در مورد جنّ بيان شد كه بعضي معتقدند جنّ از مرتبه واهمه بالاتر نمي رود و در مرتبه عقل وارد نمي شود. اين مطلب، قول بعضي ها هست. اما بعضي ديگر معتقدند كه جنّ هم، عاقل است لذا مكلّف شده است زيرا تكليف مشروط به عقل است اگر اجنّه مكلفند معلوم مي شود عقل دارند كه مكلف مي باشند پس نمي توان گفت كه در مرتبه وهم هستند. ظاهرا بايد گفت كه انسان، عاقل تر از اجنه است.
اگر وهم، مرتبه نازله عقل باشد «چنانچه مرحوم صدرا معتقد است» مي توان گفت جنّ در مرتبه واهمه است يعني جن داراي عقل است ولي عقلِ نازل دارد بنابراين تكاليفش هم بايد از انسان سبكتر باشد ولي ظاهراً تكاليفش مانند تكاليف انسان است اما باز هم به طور دقيق معلوم نيست چون چيزي در اين زمينه گفته نشده است. در فلسفه هم جزئيات مطرح نمي شود. مباحث جزئي بايد از روايات بدست آيد اگر روايات، تكاليف اجنّه را مشخص كرده باشد اخذ مي كنيم و اگر معين نشده باشد ما نمي توانيم تعيين كنيم.
بحث امروز: جنس تقسيم به قريب و بعيد مي شود. جنس عبارت بود از مفهومي كه تمام مشاركات انواع يا افراد را در بر دارد. اما جنسي كه تمام مشاركات را بيان مي كند گاهي جواب از تمام مشاركات قرار مي گيرد و گاهي جواب از تمام مشاركات قرار نمي گيرد. بعني گاهي سوال به «ما هو» مي شود و جنسي در جواب آورده مي شود وقتي مورد سوال عوض مي شود دوباره همان جنس در جواب مي آيد. هر چقدر كه مورد سوال عوض شود همان جنس در جواب مي آيد. مثلا از انسان و فرس كه سوال مي شود در جواب، لفظ «حيوان» گفته مي شود. سپس از انسان و غنم كه سوال مي شود در جواب، لفظ «حيوان» گفته مي شود سپس از انسان و بقر كه سوال مي شود در جواب، لفظ «حيوان» گفته مي شود. هر چه كه سوال عوض مي شود جواب همان «حيوان» آورده مي شود. در اين صورت گفته مي شود بين انسان و فرس، مشاركت به جنس است.
انواع ديگر «مثل غنم و بقر و ... » هم با انسان در حيوانيت مشاركت دارند. حيوان، جواب از تمام مشاركات قرار مي گيرد.
گاهي گفته مي شود حيوان، تمام المشترك بين انسان و فرس است يعني لفظ «حيوان» همه اموري كه بين انسان و فرس مشترك است را افاده مي كند گاهي هم گفته مي شود حيوان، جواب از تمام مشاركات انسان است نه اينكه جواب از تمام مشتركات باشد چون مشتركات عبارت از اين است كه مثلا انسان و فرس در اين امور با هم مشتركند مثل حيات و حس و حركت بالاراده. حيوان همه اين مشتركات را بيان مي كند اما انسان فقط با فرس در حيوانيت مشارك نيست بلكه انسان با فرس در حيوانيت مشاركت دارد با بقر و غنم و ... هم در حيوانيت مشاركت دارد. يعني فرس و بقر و غنم مشارك هاي انسان هستند. حيوان مي تواند جواب از تمام مشاركاِت با انسان قرار بگيرد نه اينكه جواب از تمام مشتركات با انسان قرار بگيرد زيرا مشتركات با مشاركات فرق دارد زيرا اموري كه در انسان و يك نوع ديگر مشترك است به آن، مشتركات گفته مي شود و به تمام آنها تمام مشتركات گفته مي شود اما انواع كه با انسان مشاركند به آنها مشاركات گفته مي شود. مثلا اين نوع بقر و فرس و غنم، مشاركِ انسان در حيوانيتند. « ما به الاشتراك » بين انسان و فرس مثلا چند امر است كه از آن امور تعبير به مشتركات مي شود. اگر همه آنها جمع شود از آنها تعبير به تمام مشتركات مي شود. جنس، تمام مشتركاتِ دو نوع را افاده مي كند اما مشاركات به معناي انواعي است كه با انسان در داشتن حيوان مشاركت دارند. جنس قريب آن است كه بتواند جواب از همه مشاركات قرار بگيرد يعني هر كدام از اين مشاركات كه آورده شود اين جنس بتواند جواب آن قرار بگيرد. اما گاهي ديده مي شود كه مثلا انسان با شجر در جسم نامي بودن شريك است. انسان با فرس هم در جسم نامي بودن شريك است. يعني هم شجر از مشاركات انسان است در جسم نامي بودن و هم فرس از جمله مشاركات انسان است در جسم نامي بودن، ولي وقتي گفته شود « الانسان و الشجر ما هما؟ » جوابي كه داده مي شود « جسم نام » است. اين مشاركِ با انسان كه شجر است برداشته مي شود و مشارك ديگر كه فرس است گذاشته مي شود و گفته مي شود « الانسان و الفرس ما هما؟ » در جواب، « جسم نام » گفته نمي شود بلكه « حيوان » گفته مي شود.
در فرض اول، هر كدام از مشارك ها كه برداشته مي شد و مشارك ديگر جاي آن مي آمد لفظ « حيوان » در جواب مي آمد اما در مثال دوم بعضي از مشاركات كه آورده مي شود لفظ « جسم نامي » در جواب مي آيد و بعضي از مشاركات ديگر كه آورده مي شود لفظ « جسم نامي » در جواب نمي آيد. انسان و فرس و بقره و غنم و شجر در « جسم نامي » مشاركند. انسان و فرس و بقر و غنم و شجر در « حيوان » مشاركند. مشاركات انسان در حيوان عبارتست از فرس و بقر و غنم و ... . اما مشاركات انسان در جسم نامي عبارتست از فرس و بقر و غنم و شجر. در فرض اول، انسان با يكي از مشاركاتش « مثلا فرس » آورده مي شود و سوال مي شود « ما هما؟ » در جواب، حيوان مي آيد مشاركي كه فرس است برداشته مي شود و مشارك ديگر كه بقر است گذاشته مي شود و گفته مي شود « الانسان و البقر ما هما؟ » باز هم در جواب، حيوان مي آيد. اين مشارك هم برداشته مي شود و مشارك سوم گذاشته مي شود و گفته مي شود « الانسان و البقر ما هما؟ » در جواب، حيوان گفته مي شود. هر چه مشاركات عوض مي شود جواب همان حيوان است چون از ابتدا انسان با يكي از انواع، مشارك قرار داده شد. الان كه مشارك ها عوض مي شود يعني انواع حيوان، جانشين فرس و غنم مي شود.
اما گاهي انسان با شجر مشارك قرار داده مي شود و گفته مي شود انسان با شجر در جسم نامي مشارك است و وقتي به جاي شجر، فرس گذاشته شود اين دو « انسان و فرس » در جسم نامي مشاركند « علاوه بر اينكه در حيوان بودن هم مشاركند » اما در جواب، جسم نامي نمي آيد بلكه حيوان مي آيد. معلوم مي شود كه جسم نامي، حنس بعيد است.
تعريف جنس قريب: عبارتست از جنسي كه تمام مشتركاتِ اشياءِ موردِ سوال را افاده مي كند و در جواب، تمام مشاركاتي كه مورد سوال قرار مي گيرند واقع مي شود.
تعريف جنس بعيد: عبارتست از جنسي كه تمام مشتركات اشياء مورد سوال را افاده مي كند ولي نمي تواند در جواب سوال از همه مشاركات واقع شود بلكه در جواب سوال از بعض مشاركات واقع مي شود و در جواب سوال از بعض مشاركات ديگر واقع نمي شود.
فرق جنس قريب و جنس بعيد: هر دو در اين مساله مشتركند كه تمام مشتركات اشيايي را كه مورد سوال هستند افاده مي كند. اما تفاوت در اين دارند كه جنس قريب در جواب سوال از همه مشاركات واقع مي شود و جنس بعيد در جواب سوال از بعض مشاركات واقع مي شود.
توضيح عبارت
« فان بدا الجواب عن ماهيه كالانسان و البعض من ذي الشركه الجنسيه كالفرس فيقال: الحيوان في السوال عنهما بما هما »
« واو » در « و البعض » به معناي « به ضميمه » است.
ترجمه: اگر آن جنس، آشكار شود، جواب از ماهيتي « يعني جواب از سوالي كه درباره ماهيتي انجام شده » مثل ماهيت انسان « ولي فقط سوال از ماهيت انسان نشده بلكه سوال از ماهيت انسان شده » به ضميمه بعضي از موضوعاتي كه شركت جنسيه با انسان دارند « يعني در جنس با انسان شريكند و مشارك انسان در آن جنس به حساب مي آيند » مثل فرس پس گفته مي شود حيوان، اگر سوال از انسان و فرس بما هما شده باشد.
« و يجاب به ايضا عن السوال عنه و عن البقر و عنه و عن الغنم و غيرها من المشاركات في الحيوانيه »
« ايضا »: يعني همانطور كه در سوال قبل « كه از انسان و فرس شده بود‌ » جواب داده شد.
ترجمه: جواب داده مي شود به حيوان همچنين در سوال از انسان و از بقر « قبلا سوال از انسان و فرس شده بود » و در سوال از انسان و غنم « باز هم حيوان در جواب مي آيد » و غير اين سه مورد « فرس و بقره و غنم » كه مشاركات انسان در حيوانيت هستند.
« كما قلنا: هو الجواب عن جميعها فهو جنس قريب »
اگر جنس به عنوان جوابي از ماهيتي صادر شود و بعضي از موجوداتي كه شركت جنسي به آن ماهيت دارند آن جنس، جواب از همه مشاركات مي شود آن، جنس قريب است.
نكته: مي توان « فهو جنس قريب » را جواب براي « فان بدا » قرار داد و اينگونه معني كرد: آن كه جواب قرار مي گيرد از ماهيت و مشاركش، و به طوري است كه جواب از تمام مشاركات واقع مي شود.
« و الجنس البعيد ما خالفه كالجسم النامي حيث يقع جواباً عن السوال بالانسان و الشجر و لا يقع جوابا عن السوال بالانسان و الفرس مع اشتراكهما فيه »
« حيث » به معناي « زيرا » است.
ترجمه: جنس بعيد آن است كه مخالف با جنس قريب باشد « يعني جواب از بعض مشاركات واقع بشود ولي جواب از همه مشاركات واقع نشود » مثل جسم نامي كه جنس بعيد است زيرا كه اين جسم نامي جواب مي شود وقتي كه سوال از انسان و فرس مي شود ولی جواب واقع نمی شود وقتی که سوال از انسان و فرس می شود با اينكه انسان و فرس هم در جسم نامي مشتركند همانطور كه انسان و شجر در جسم نامي مشترك بودند. « آن دو مشارك وقتي در سوال مي آمدند جسم نامي آورده مي شد اين دو مشارك وقتي در سوال مي آيند جسم نامي آورده نمي شود. از اينجا معلوم مي شود كه جسم نامي نسبت به انسان جنس بعيد است ».
سوال: جنس بايد جواب از تمام مشتركات باشد وقتي جسم نامي جواب براي انسان و فرس قرار مي گيرد جواب از همه مشتركات نيست بلكه جواب از بعض مشتركات است پس جسم نامي براي انسان و فرس، جنس نيست نه اينكه جنس هست و جنس بعيد مي باشد اگرچه براي انسان و شجر جنس است چون جميع مشتركات انسان و شجر را بيان مي كند.
جواب: بيان شد كه وقتي اينگونه سوال شود « الانسان و الشجر ماهما؟ » جواب به « جسم نامي » داده مي شود. اينجا جسم نامي، جنس براي انسان و شجر هر دو هست زيرا تمام مشتركات بين انسان و شجر را شامل است. اگر هم جنس انسان شمرده شد براي اين بود كه انسان، كنار شجر قرار داده شد و جسم نامي، جنس شجر بود اما براي انسان و هم رديف انسان كه عبارت از فرس و غنم و ... است جنس بعيد است يعني جنس الجنس است نه اينكه جنس باشد.
اگر ما مي گفتيم « جسم نامي جنس براي انسان است » اين غلط مي باشد ولي ما نگفتيم « جسم نامي جنس براي انسان است » بلكه گفتيم « جسم نامي جنس بعيد براي انسان است و به تعبير ديگر جنس الجنس است ».
صفحه 156 سطر 4 قوله « النوع »
بحث درباره جنس تمام شد از اينجا وارد بحث در نوع مي شود. يكي از ذاتيات، نوع است. و اگر هم نتوان بر نوع، اطلاق ذاتي كرد يكي از كليات خمس، نوع مي باشد.
تعريف نوع: نوع بر حقايق متفقه صدق مي كند « اما جنس بر حقايق مختلفه صدق مي كرد » و به عبارت ديگر بر اموري كه متفقه الحقيقه هستند صدق مي كند البته در وقتي كه از آن امور به وسيله « ما هو » سوال شود. مثلا « زيد و عمرو و بكر، ما هم؟ » در اين جا به وسيله « ما هو » سوال شده و حقيقت هر سه هم يكسان است. جواب اين سوال، كه « انسان» » مي باشد نوع است.
توضيح عبارت
« النوع ما اي كل علي كثير متعلّق بصدق اتفق اي متفق الحقيقه »
« علي كثير » متعلق به « صدق » است كه در سطر 7 مي آيد. « اتفق » صفت براي « كثير » است.
ترجمه: نوع، كلي است كه بر كثير صدق مي كند كه آن كثير، متفق الحقيقه است « نه اينكه متفق در اندازه يا كيفيت يا وضع باشند بلكه متفق در حقيقتشان است يعني ذات و حقيقتشان يكي است ».
« عند سوال ما الحقيقه اي ( ما ) الحقيقه، احتراز عن ( ما ) الشارحه او المعني ما حقيقه ذلك الكثير المتفق »
در وقتي كه سوال از حقيقت نوع « يا از حقيقت اين اشيائي كه متفق اند » مي شود در جواب بايد آن حقيقت آورده شود كه حقيقتشان، آن نوعشان است.
مصنف كلمه « ما » را متصف به « الحقيقیه » كرد، مراد از « ما » حقيقه چيست؟ و در مقابل چه « ما » يي است؟ يك « ما » به نام « ما » شارحه است كه ماهيتي را كه القاء مي شود و شخص نمي شناسد آن را شرح مي دهد ولي حقيقت ماهيت با « ما » شارحه بيان نمي شود چه بسا كه ضد ماهيت در جواب « ما هو » آورده شود. مثلا گفته مي شود « بياض چيست؟ » در جواب گفته مي شود « سواد نيست » يعني خود « بياض » كه نوع است را نمي آورد بلكه « سواد نيست » را مي آورد. اين عبارت، بيان « ما » حقيقه نيست بلكه فقط شرح مي دهد كه بياض چيست ولي حقيقت بياض را بيان نمي كند. اين « ما » را «ما » شارحه مي گويند يعني سوال از اين مي كند كه اين مطلب را توضيح بده نه اينكه حقيقت آن را بگو.
اما يكبار خود « بياض » تعريف مي شود. آنچه كه در تعريف بياض مي آيد بيان حقيقت بياض است.
« ما الحقيقه » احتراز « ما » شارحه است كه « ما » شارحه است که « ما » شارحه سوال از شرح و معنا است نه اينكه سوال از حقيقت باشد.
« او المعني ما حقيقه ذلك الكثير المتفق » : ممكن هم هست معنا اين نباشد كه « ما » حقيقي باشد. يعني حقيقت، صفتِ « ما » نباشد بلكه صفت « كثير » باشد كه به توسط « ما » از آن سوال مي شود.
ترجمه: معناي « ما » الحقيقه كه در شعر مرحوم سبزواري آمده دو چيز است يا به اين معنا است كه اگر « ما » حقيقیه گفته مي شود به خاطر احتراز از « ما » شارحه است يا اينكه معناي « ما » حقيقيه اين است كه سوال مي شود از حقيقت آن كثيري كه متفق اند « يعني زيد و عمرو و بکر كه كثيرند و متفق در ماهیتند ».
« صدق اي حمل »
« صدق » مربوط به « علي كثير » است.
ترجمه: نوع، آن كلي است كه بر كثيريني كه آن كثيرين، متفق الحقيقه هست صدق كند ولي در جواب سوال به « ما هو » باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo