< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان تقسیم کلی به منطقی و طبیعی و عقلی/ كلي و جزئي / مباحث الفاظ / منطق / شرح منظومه.
« غوص فی ذکر اقسام اخری للکلی »[1]
نکته مربوط به جلسه قبل: در عبارت مرحوم سبزواری در صفحه 130 سطر 5 آمده بود « و التباین الکلی قسا ». خود مرحوم سبزواری فرموده بود الف در « قسا » بدل از نون تاکید خفیفه است. این کلمه قبلا « قِس » بوده و نون به آن اضافه شده و « قِسَن » شد سپس نون تبدیل به الف شده و « قِسا » گردید. در جلسه کلاس گفته شد که اگر فتحه سین را به خاطر آوردن نون تاکید بر گرداندید التقاء ساکنینی که باعث سقوط « یاء » که بعد از « قاف » می شد از بین می رود لذا باید آن یاء که به خاطر التقاء ساکنین ساقط شده بود بر گردد و تبدیل به « قیسا » شود. بنده « استاد » جواب دادم که ضرورت شعری اقتضا می کند که « قسا » گفته شود. بعدا گفته شد چون فتحه سین در اینجا عارضی است و ذاتی نیست لذا اقتضا نمی کند یاء محذوف بر گردد بنده « استاد » هم این حرف را تصدیق کردم سپس یکی از افراد تحقیق کرد و گفت یاء باید بر گردد و اگر یاء افتاده است به خاطر ضرورت شعری بوده است. یعنی آن جواب اولی که داده شد جواب صحیحی بود. البته بنده « استاد » این مساله را تحقیق نکردم فقط به بنده گفتند من هم قبول کردم.
بحث امروز: بحث در اقسام دیگری برای کلی است. قبلا کلی به متواطی و مشکک تقسیم شد اما الان تقسیم دیگری برای کلی بیان می شود. آن تقسیمی که قبلا برای کلی بود به لحاظ نحوه ی صدق بود یعنی در یک نحوه اقتضا می کرد که کلی، متواطی نامیده شود و نحوه دیگر اقتضا می کرد که کلی، مشکک نامیده شود. این تقسیمی که در این جلسه وارد آن می شود به لحاظ صدق نیست بلکه به لحاظ خود کلی است. کلی را به سه قسم تقسیم می کنند:
1 ـ منطقی.
2 ـ طبیعی.
3 ـ عقلی.
مرحوم سبزواری می فرماید کلی را موصوف به سه قسم می کنیم. هر دو تعبیر « تقسیم کردن، یا موصوف کردن » صحیح است چون در تقسیم، مقسم موصوف به اقسامی می شود و اختصاص به اینجا ندارد.
تعریف کلی منطقی: قبلا بیان شد که کلی، مفهومی است که صدقش بر کثییرین امتناع ندارد و جایز است. همین مفهوم « که از آن تعبیر به قابل صدق بر کثیرین شد » کلی منطقی است.
با این بیان معلوم شد که کلی منطقی فقط یکی است. در همه جا کلی به همین معنا است چه انسان باشد چه حجر باشد یا حیوان باشد یا شریک الباری باشد حتی واجب الوجود « که مصداقش یکی است ولی مفهومش عام است ».
نکته: اشکال ندارد که گفته شود چندین کلی وجود دارد که موصوف به کلی منطقی می شوند مثلا انسان موصوف به کلی منطقی می شود یعنی موصوف، قابل صدق بر کثیرین می شود هکذا حیوان و شجر. یعنی هر مفهومی که قابلیت صدق بر کثیرین دارد آن مفهوم را کلی می گویند و کلی منطقی برای آن ثابت است.
نکته مهم: بعضی فکر می کنند که به تعداد کلی ها، کلی منطقی وجود دارد در حالی که فقط یک کلی منطقی وجود دارد و آن همین است که بیان شد.
تعریف کلی طبیعی: عبارت از طبیعتی است که مفهومش قابل صدق بر کثیرین است نه اینکه به خود قابلیت صدق بر کثیرین گفته شود. پس کلی طبیعی امری است که متصف به کلی منطقی است نه اینکه خود کلی منطقی باشد. به عبارت دیگر اگر طبیعت ها را ملاحظه کنید و مفهومش را در ذهن بیاورید می بینید قابل صدق بر کثیرین هستند اسم آن طبیعت را کلی طبیعی می گذارند مثل انسان.
تعریف کلی عقلی: کلی طبیعی را ملاحظه کنید و کلی منطقی را وصف آن قرار ندهید بلکه قید آن قرار دهید یعنی گفته شود « انسان، مقیداً به اینکه مفهومش قابل صدق بر کثیرین باشد لحاظ شود » را کلی عقلی می گویند. جایگاه کلی عقلی، عقل است و در خارج وجود ندارد.
نکته: طبیعت، هم می تواند شخص باشد در خارج، و هم می تواند کلی باشد در ذهن. در هر کدام از افرادِ انسان ها، طبیعت انسانیت هست ولی چون این موجود فردی از انسان است طبیعت در آن، طبیعت شخصی شده است و قابل صدق بر کثیرین نیست. ولی همین طبیعت اگر در ذهن بیاید طبیعت کلی می شود. پس طبیعت اگر خودش ملاحظه شود لا بشرط از کلیت و جزئیت است زیرا هم می تواند شخص باشد « در صورتی که در خارج باشد » و هم می تواند کلی باشد « در صورتی که در ذهن باشد ». اما اگر کلی مقید شود به اینکه حتما قابل صدق بر کثیرین باشد شامل طبیعت شخصی نمی شود و نمی تواند در خارج موجود باشد بلکه حتما باید در عقل موجود شود و کلی عقلی شود.
نکته: کلی منطقی تقریبا یک مفهوم است. کلی عقلی جایگاهش عقل است. اما جایگاه کلی طبیعی کجاست؟ کلی طبیعی بعین افراد یا در ضمن افراد « طبق اختلافی که وجود دارد » در خارج موجود است و خودش با توجه به اینکه کلی است در عقل موجود است مثل « انسان » که می تواند در خارج « در ضمن فرد یا به عین وجود فرد » موجود باشد و شخصی شود و می تواند در ذهن موجود شود و کلی باشد.
بیان فرق کلی طبیعی و کلی منطقی: انسان و فرس و بقر که در ذهن تصور می شوند اگر عنوانِ مفهومِ قابل صدق بر کثیرین به آنها داده شود کلی منطقی می شوند اما اگر مفهوم انسانی که قابل صدق بر کثیرین لحاظ شود کلی طبیعی می شود یعنی کلیت برای چیزی ثابت می شود که آن چیز، کلی منطقی نیست. پس کلی طبیعی، کلی منطقی نیست.
نکته: اینکه آیا اطلاق کلی بر کلی طبیعی مجاز است یا حقیقت است؟ خود مرحوم سبزواری در بخش حکمت مطرح کرده است.
تفاوت کلی طبیعی و کلی عقلی: جایگاه کلی عقلی فقط ذهن است اما جایگاه کلی طبیعی هم می تواند در ذهن باشد هم می تواند در خارج باشد اما اگر در ذهن باشد با نعت کلیت است و اگر در خارج باشد همین کلی طبیعی هست اما نه به نعت کلیت بلکه در ضمن فرد یا به عین وجود فرد هست. یعنی وقتی انسانیت در زید می آید به خصوصیات زید تخصیص می خورد و لذا شخص می شود همین را اگر در ذهن ببرید کلی می شود یعنی کلی که در خارج است به اعتبار مایؤول الیه یعنی به اعتبار ظرفی که بعدا پیدا می کند « که ذهن است » کلی می شود. یعنی این انسان که در خارج است الان انسانِ جزئی و شخصی است همین انسانی که در زید مثلا است را می توان گفت کلی است به این اعتبار که اگر همین انسان، تصور شود کلی می شود پس به اعتبار ما یوول الیه یعنی به اعتبار تصوری که بعدا انجام می شود کلی می شود ولی الان جزئی و شخصی است. در هر صورت اطلاق کلی بر این کلی که در خارج است مجاز می باشد اما آیا می توان گفت کلی در خارج موجود است؟ گفته می شود بله در خارج موجود است. بحث هم در همین است که کلی در خارج موجود است ولی به عین فرد یا در ضمن فرد موجوداست.
نکته: این سه قسم چون اقسام کلی اند نسبت به یکدیگر قسیم به حساب می آیند آن کلی هم که مقسم برای این سه قسم قرار گرفته کلی است که قابل صدق بر کثیرین است ولی قابلیتی است که با همه این سه می سازد.
نکته: حمل بر دو قسم است:
1 ـ حمل اولی.
2 ـ حمل شایع.
تعریف حمل اولی: در حمل اولی گفته می شود که موضوع و محمول در مفهوم اتحاد دارند یعنی یک مفهوم دارند. می دانید که در هر حملی باید موضوع و محمول متحد باشند و الا نمی توان حمل کرد. در حمل اولی، اتحاد در مفهوم است یعنی موضوع و محمول در مفهوم اتحاد دارند مثلا گفته می شود الانسان انسان. « کاری نداریم که حمل شیء بر نفس صحیح است یا نه و اینکه آیا این مورد، حمل شیء بر نفس است یا نه؟ » معنای« الانسان انسان » این است که مفهوم انسان، همان مفهوم انسان است. یا مانند « الانسان حیوان ناطق » که معنایش این است: مفهوم انسان با مفهوم حیوان ناطق یکی است فقط فرقشان به اجمال و تفصیل است به اینکه انسان، مجمل است و حیوان ناطق، مفصل است « چون در هر حملی هم اتحاد و هم تغایر لازم است لذا در اینجا تغایر به اجمال و تفصیل است ».
تعریف حمل شایع: موضوع و محمول اتحاد در وجود دارند نه در مفهوم. مثلا « الکاتب متعجب » مفهوم کاتب با مفهوم متعجب یکی نیست اما در وجود جمع شدند یعنی این شخصی که در خارج وجود دارد هم متعجب است هم کاتب است یعنی کاتب و متعجب، به یک وجود در این موجود جمع شدند.
پس هر گاه موضوع و محمول، مفهومشان متفاوت باشد ولی به یک وجود موجود شده باشند گفته می شود حمل شایع است. کاتب و متعجب در اینجا مساوی اند زیرا در « الکاتب متعجب » حمل مساوی بر مساوی شده است. اما گاهی گفته می شود « زید انسان » که حمل عام بر خاص شده است. اما حمل خاص بر عام نداریم یعنی گفته نمی شود « الانسان زید ». در این دو مورد « حمل مساوی بر مساوی و حمل عام بر خاص » حمل شایع است و در هر دو مورد، موضوع مصداقی از محمول است. معیار برای شناخت حمل شایع همین است که موضوع، مصداق محمول است در این دو مثال که گفته شد زید، مصداق انسان است و کاتب، مصداق متعجب است اما در « الانسان حیوان ناطق »، انسان مصداق برای حیوان ناطق نیست بلکه همان حیوان ناطق است.
اما در ما نحن فیه به اینصورت گفته می شود: کلی منطقی را ملاحظه کنید که گفته می شود « هو المفهوم القابل لصدق علی کثیرین » در این جمله موضوعش کلی است و مفهوم عبارت از « المفهوم القابل لصدق علی کثیرین » است. کلی، مصداق این مفهوم نیست بلکه خود این مفهوم است پس حمل، حمل اولی است. هر گاه حمل اولی واقع شود معلوم می شود این کلی، کلی منطقی است اما هرگاه حمل شایع واقع شود مثلا گفته شود « الانسان مفهوم قابل لصدق علی کثیرین ». که انسان مصداقی برای « مفهوم قابل لصدق علی کثیرین » است در اینصورت « انسان »، کلی منطقی نیست بلکه کلی طبیعی است.
پس برای شناخت کلی طبیعی و کلی منطقی کافی است که « مفهوم قابل لصدق علی کثیرین » بر « کلی » حمل شود اگر حمل، حمل اولی باشد باید گفته شود این کلی، کلی منطقی است و اگر حمل، حمل شایع باشد باید گفته شود این کلی، کلی طبیعی است. اگر یکی از این دو کلی قید دیگری قرار داده شود کلی عقلی می شود یعنی اگر کلی منطقی قید کلی طبیعی قرار بگیرد آن کلی طبیعی، کلی عقلی می شود.
به عبارت دیگر مجرد کلیت، کلی منطقی است و شیئی که این کلیت برای آن ثابت است کلی طبیعی است و شیء اگر مقیّد به این کلیت شود کلی عقلی می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo