< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ بیان فرق تشکیک در نزد مشاء و حکمت متعالیه 2 ـ بیان نحوه تشکیک عامی در نزد مشاء 3 ـ بیان نسبت اربع/ غوص فی النسب الاربع/ کلی و جزئی/ مباحث الفاظ/ منطق/ شرح منظومه.
« غوص فی النسب الاربع »[1]
در نزد مرحوم صدرا در خارج، حقیقت وجود هست که واحد می باشد و با شدت و ضعف اختلاف پیدا می کند یعنی اختلافش مربوط به ذاتش است نه به بیرون از ذاتش. پس تشکیک که در وجود هست تشکیک خاصی است چون اختلافی که در باب وجود هست از طریق زوائد نیامده است بلکه از طریق خود ذات آمده و مربوط به شدت و ضعفِ وجود می شود بنابراین « ما به الاشتراک » عین « ما به الامتیاز » است و به عبارت دیگر « ما فیه التفاوت » همان « ما به التفاوت » است و تشکیک، تشکیک خاصی می شود.
در صدق آن هم تشکیک وجود دارد یعنی چون در خارج، یک حقیقتِ وجود، وجود دارد که به شدت و ضعف فرق می کند. در صدق و حمل هم اگر وجود را اطلاق بر آن وجود قویتر کنید اُولی است از اینکه اطلاق بر وجود ضعیف تر شود. پس همانطور که در خارج، اختلاف مراتب وجود دارد و در نتیجه تشکیک وجود دارد در صدق هم اختلاف مراتب وجود دارد و در نتیجه تشکیک وجود دارد. این بنابر قول مرحوم صدرا بود اما بنابر قول مشاء وجودها در خارج، واحد نیستند تا اختلاف به شدت و ضعف پیدا کنند و تشکیک در آن حقیقت راه پیدا کند بلکه وجودات در خارج متباین اند ولی صدق وجود بر وجود قویتر اُولی است از صدق وجود بر وجود ضعیف تر. یعنی تشکیک در صدق و حمل است نه در خارج.
پس بنابر نظر مرحوم صدرا تشکیک در خارج است و بنابر نظر مشاء، تشکیک در خارج نیست بلکه تباین در خارج است. اما بنابر نظر هر دو، تشکیک در صدق است.
سوال: بنابر نظر حکمت متعالیه، تشکیک در وجود، خاصی است یعنی تفاوت به توسط زوائد نیست. اما بنابر نظر مشاء، تشکیک، عامی است و تفاوت به زوائد است یعنی خارج از ذات است. چگونه تشکیک در مبنای مشاء که تشکیک عامی است توضیح داده می شود؟
جواب: یکبار وجود، وجود جوهر است و یکبار وجود، وجود عرض است. بر وجود جوهر، اطلاق وجود می شود بر وجود عرض هم وجود اطلاق می شود اما جوهر، وجودش استقلالی است ولی عرض، وجودش تبعی است. شدت، در وجودِ جوهر است و در وجود عرض نیست. به عبارت دیگر قابلِ وجود که جوهر است با قابل وجود که عرض است اختلاف دارند. هم جوهر و هم عرض هر دو ماهیت هستند و وجود را قبول کردند و قابل شدند. اختلاف هم در قوابل است نه در خود وجود. مشاء نمی گوید وجود جوهر شدیدتر است و وجود عرض ضعیف تر است بلکه می گوید قابلِ وجود، اگر جوهر باشد قویتر است و قابل وجود اگر عرض باشد ضعیف تر است. ضعف و قوه را در قابل می برد و اختلاف را در قابل قرار می دهد سپس می گوید وقتی به این صورت شد پس اگر مفهوم وجود را بر وجودی که قابلش جوهر است صدق بدهید اُولی از این است که مفهوم وجود را بر وجودی که قابلش عرض است صدق بدهید. یعنی اختلاف، به جوهریت و عرضیت شد که خارج از وجود است به عبارت دیگر اختلاف به ماهیت است که خارج از وجود است. اما در وجود علت و وجود معلول، اختلاف به علیت و معلولیت است که علیت و معلولیت عارض وجودند نه قابل وجود.
پس مشاء تشکیک را یا در قوابل وجود می برد مثل جوهر و عرض و یا در عوارض وجود می برند مثل علیت و معلولیت. وقتی اختلاف در خارج از وجود آمد گفته می شود صدق وجود بر وجودی که قابلش قویتر است یا عارضش قویتر است « و به عبارت دقیق تر وجودی که به لحاظ قابلش قویتر است یا به لحاظ عارضش قویتر است » اطلاقِ وجود بر آن قویتر است. و اطلاقِ وجود بر وجودی که به خاطر قابلش ضعیف تر است یا به خاطر عارضش ضعیف تر است، ضعیف تر می باشد یعنی مشاء، اطلاق و حمل را ضعیف و قوی قرار می دهد نه قوت و ضعف خود وجود را ضعیف و قوی قرار دهد. پس اختلاف به امر خارجی شد و وقتی اختلاف به امر خارجی شود تشکیک، تشکیک عامی می شود.
نکته: ماهیت، سبب اختلاف است نه اینکه صدقِ ماهیت مختلف شود. اگر صدق ماهیت، مختلف شود تشکیک در ماهیت است. اما اگر ماهیت سبب اختلاف در صدق وجود شد تشکیک در وجود هست ولی ماهیت باعث اختلاف شده است. سبب اختلاف، تشکیک درست نمی کند آنچه که تشکیک درست می کند صدق است.
نکته: مرحوم صدرا در صفحه دوم از کتاب شواهد الربوبیه تشکیک در وجود را « که خودش می گوید » با تباین در وجود « که مشاء می گوید » یکی می کند و می گوید حرف من به حرف مشاء بر می گردد و حرف مشاء هم به حرف من بر می گردد و به قول خودش، تصالح بین مشاء و خودش برقرار می کند. یعنی مشاء که قائل به تباین است و من « یعنی مرحوم صدرا » که قائل به تشکیک هستم هر دو یک حرف می زنند.
بحث امروز: در این فصل درباره نسبت بین دو کلی بحث می شود. وقتی دو کلی با هم سنجیده می شود بین آنها نسبتی بر قرار می شود که در این فصل، آن نسبت معین می شود و اگر اقسامی دارد اقسامش ذکر می شود.
در بیانی که می شود چهار قسم نسبت ذکر می شود لذا اسم این باب، « نسب اربع » است و آن چهار نسبت عبارتند از تباین، تساوی، اعم و اخص مطلق، اعم و اخص من وجه.
گاهی سوال می شود بین زید و عمرو کدام نسبت از نستبهای چهارگانه موجود است؟ آیا تباین است یا تساوی است یا عموم و خصوص مطلق است یا عموم و خصوص من وجه است؟ « توجه کنید که زید و عمرو به عنوان مثال ذکر شده است ».
جوابی که باید داده شود این است که هیچ یک از نسبت های چهارگانه بین زید و عمرو نیست زیرا نسب اربع بین دو کلی است و زید و عمرو کلی نیستند.
تعریف تساوی: گاهی کلیِ اول بر تمام مصادیق کلیِ دوم صدق می کند و کلی دوم هم بر تمام مصادیق کلی اول صدق می کند. به عبارت دیگر این دو کلی هر کدام بر تمام مصادیق دیگری صدق می کنند. در اینجا گفته می شود این دو کلی با هم تساوی دارند مثل انسان و ناطق. انسان بر تمام مصادیق ناطق صدق می کند و ناطق هم بر تمام مصادیق انسان صدق می کند.
سوال: آیا تساوی در اینجا بین مفهوم ناطق و مفهوم انسان است یا تساوی در مصداق است؟
جواب: روشن است که مصداق یکی است نه مفهوم. پس در باب نسب اربع همانطور که ناظر به دو کلی است نه دو جزئی، به این نکته هم توجه شود که ناظر به مصداق است نه مفهوم. اگر دو مفهوم لحاظ شوند تعبیر به « ترادف » می شود و گفته می شود این دو مفهوم با هم ترادف دارند یا یکی حقیقت و یکی مجاز است.
نکته: همه مفاهیم با هم تباین دارند زیرا همه ماهیات با هم تباین دارند. مفاهیمِ متخذ از ماهیات هم قهراً تباین پیدا می کنند ولو در یک جا صدق می کنند ولی به لحاظ مفهوم با هم جمع نمی شوند مثل ناطق و انسان که مفهومش دو تا است ولو مصداقش یکی است.
پس روشن شد که در باب نسب اربع نظر به مفاهیم نیست بلکه نظر به مفاهیم با لحاظ مصادیق است بنابراین در باب نسب اربع اولا نظر به جزئیات نیست به هیچ نحو، بلکه نظر به کلیات است و ثانیا نظر به مفاهیم به تنهایی نیست بلکه نظر به مفاهیم با توجه به مصادیق است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo