< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه خلاصه بحث متواطی و مشکک/ غوص فی المتواطی و المشکک/ کلی و جزئی/ مباحث الفاظ/ منطق/ شرح منظومه.
« و ان کان فیه التفاوت و بنفسه التفاوت بان یکون لنفس الحقیقه عرض عریض »[1]
بیان شد که اگر کلی بر مصادیقش به تساوی حمل شود کلی متواطی است و اگر با اختلاف حمل شود کلی مشکک است. سپس توضیح داده شد که این اختلاف اگر به امر خارجی « یعنی به امور زائده » باشد تشکیک، تشکیک عامی می شود و اگر اختلاف به خود حقیقتِ مصادیق باشد تشکیک، تشکیک خاصی می شود. از این سه قسم، قسم سوم باقی مانده که باید توضیح داده شود. اما ابتدا باید تشکیک عامی توضیح داده شود تا تشکیک خاصی کاملتر روشن شود.
در جایی که تفاوت در صدق نیست کلی، متواطی است اما در جایی که اختلاف در حمل است عامل اختلاف و « ما به الاختلاف » باید بررسی شود که چه می باشد. « ما فیه الاختلاف » یا « ما فیه التفاوت » همان حقیقتی است که کلی، آن حقیقت را نشان می دهد مثلا فرض کنید کلی، عبارت از نور است و این نور می خواهد بر مصادیق به اختلاف صدق کند. حقیقتی که در اینجا مطرح می شود حقیقتی است که مفهوم نور به آن حقیقت اشاره می کند که نور خارجی و واقعی است. البته اگر آن حقیقت را هم ذهنی بگیرید اشکال ندارد زیرا حکایت از خارج می کند در حمل بیاض بر مصادیقش، حقیقتی که در آن تشکیک قائل می شویم خود بیاض است. یعنی « ما فیه الاختلاف » و « ما فیه التفاوت » بیاض است. در نور هم که بر مصادیقش به اختلاف صدق می کند « ما فیه الاختلاف » نور است. در وجود هم که بر مصادیقش به اختلاف صدق می کند « ما فیه الاختلاف » وجود است. این مفهوم، حکایت از یک حقیقتی می کند و اختلاف در همان حقیقتی که مفهوم از آن حکایت می کند قرار داده می شود و به آن، ما فیه الاختلاف گفته می شود. اما « ما به الاختلاف » که همان عامل اختلاف می باشد چیست؟ « ما به الاختلاف » گاهی زائد بر این حقیقت و خارج از این حقیقت است اما گاهی هم خود همین حقیقت است. ولی در صورتی که عامل اختلاف، زائد بر حقیقت باشد مثل انسان که اختلاف مصادیقش به زمان بود مفهوم انسان بر دو مصداقش که مثلا حضرت ابراهیم و حضرت نوح علیهما السلام است صدق می کند. اختلاف بین این دو در زمان است. زمان، امری خارج از این دو هست. پس عامل اختلاف که زمان هست خارج از انسانیت است یعنی اختلاف به امر زائد و خارج از ذات است.
« ما فیه التفاوت » همان « انسان » است. اما « ما به التفاوت » عبارت از « زمان » است. به این صورت که عامل اختلافش خارج از حقیقت است که به آن، تشکیک عامی گفته می شود.
اما اگر « ما فیه الاختلاف » و « ما به الاختلاف » یک چیز باشد به آن، تشکیک خاصی گفته می شود مثل نور که بین نور شدید و نور ضعیف اختلاف است و اختلافشان به شدت و ضعفِ نور است یعنی آنچه که نور شدید، اضافه بر نور ضعیف دارد نور است یعنی « ما به الاختلاف » هم نور است.
پس در جایی که « ما به التفاوت » زائد بر « ما فیه التفاوت » باشد تشکیک، عامی است و در جایی که « ما به التفاوت » عین « ما فیه التفاوت » باشد تشکیک، خاصی است. اما به چه علت تشکیک عامی، عامی نامیده شده است؟ گاهی گفته می شود تشکیک عامی، تشکیک عامی گفته شد عوام این تشکیک و اختلاف را می فهمند اما تشکیک خاصی را همه افراد نمی فهمند بلکه خواص می فهمند لذا به آن تشکیک خاصی گفته شد. مرحوم سبزواری علت تسمیه را اینگونه بیان نمی کنند بلکه می فرماید تشکیک عامی، عامی نامیده شد به خاطر وسعتی که دارد و تشکیک خاصی، خاصی نامیده شد به خاطر ضیقی که دارد.
نکته: هر جا که از تواطی بیرون بیایید و تفاوت باشد تشکیک خواهد بود چه از تواطی بیرون بیایید و تشکیک را اینچنین بگیرید که « ما به التفاوت » در آن، زائد است چه از تواطی بیرون بیایید و تشکیک را اینچنین بگیرید که « ما به التفاوت » در آن زائد نیست. در هر دو حال از تواطی بیرون آمدید و تشکیک صدق می کند به این تشکیک، تشکیک عامی گفته می شود زیرا عام است و شامل جایی که خاصی نیست و جایی که خاصی هست می شود « توجه کنید که نگفتیم: هم شامل جایی که عامی هست هم شامل جایی که خاصی هست می شود » پس جایی که فقط، تفاوت مطرح است عام است نه اینکه عینیتِ « ما به التفاوت » و « ما فیه التفاوت » هم مطرح شود اگر این عینیت هم مطرح شود تشکیک، خاصی می شود. پس اگر فقط تفاوت مطرح شود عام است چون « ما به التفاوت » می تواند عین باشد و می تواند زائد باشد. اما اگر « ما به التفاوت »، زائد باشد تشکیک عامی بر آن صادق است و اگر « ما به التفاوت »، عین باشد باز هم تشکیک عامی بر آن صادق است. در هر دو صورت تشکیک عامی صادق است زیرا تعریف تشکیک عامی این بود که از تواطی بیرون بیاید و اختلاف داشته باشد یعنی « ما فیه التفاوت » وجود داشته باشد. دیگر قیدی آورده نشده که « ما به التفاوت » چگونه باشد.
پس اگر فقط به تفاوتی که در تشکیک خاصی وجود دارد نظر کنید و به عینیتِ « ما به التفاوت » نظر نکنید به آن تشکیک عامی گفته می شود. ولی اگر توجه به این کنید که « ما به التفاوت » عین « ما فیه التفاوت » است به آن، تشکیک خاصی می گویند.
نکته: تشکیک عامی که قِسم است نسبت به تشکیک خاصی، قسیم هم هستند و ناسازگارند زیرا تشکیک عامی که قِسم است مقیَّد می باشد. یعنی مقیَّد به این است که « ما به التفاوت » غیر از « ما فیه التفاوت » باشد و زائد بر « ما فیه التفاوت » باشد. تشکیک خاصی هم که قِسم است مقیّد می باشد. اما آن تشکیک عامی که شامل این دو قسم می شود مقیّد نیست بلکه لا بشرط است یعنی فقط تفاوت لحاظ شده است اما اینکه « ما به التفاوت » زائد است یا عین است لحاظ نشده است. در این صورت تشکیک عامی است اما تشکیک عامی که مقسم است نه قسم. ولی اگر قید لحاظ شود یعنی « ما به التفاوت » زائد باشد تشکیک عامی می شود ولی مخالف تشکیک خاصی است نه اینکه شامل تشکیک خاصی شود.
نکته: شیخ اشراق تشکیک در نور را خاصی می گیرد اما بعضی ها تشکیک در نور را عامی می گیرند. ما وقتی تشکیک در نور را عامی می گیریم می گوییم تابع آن بعضی هستیم و وقتی خاصی می گیریم می گوییم تابع شیخ اشراق و مرحوم صدرا هستیم. لذا اگر در عبارات بنده « یعنی استاد » تناقضی پیدا شد اشکال نکنید. باید نگاه کرد که خود مرحوم سبزواری یک مطلب را طبق مبنای خودش چگونه انتخاب می کند. لذا اینکه در یک جایی از کلمات بنده « یعنی استاد » نور، تشکیک عامی گرفته شد و در یک جایی دیگر از کلمات بنده « یعنی استاد » نور، تشکیک خاصی گرفته شد مهم نیست چون دو مبنا در مساله است که توضیح داده شد.
توضیح عبارت
« و ان کان فیه التفاوت و بنفسه التفاوت بان یکون نفس الحقیقه عرض عریض »
لفظ « کان » بر « بنفسه » هم داخل می شود.
این عبارت عطف بر « فان کان بامور زائده » در صفحه 126 سطر 15 است. مصنف باید اینگونه مطرح می کرد « فان کان لا بامور زائده بل بامور داخله » ولی به جای آن، تعبیر به « و ان کان فیه التفاوت و بنفسه التفاوت » کرده.
مرحوم سبزواری می فرماید اگر تفاوت به اموری باشد که داخل در حقیقت باشد یعنی « ما فیه التفاوت » خود حقیقت است و وسیله تفاوت که « ما به التفاوت » است هم خود حقیقت و داخل در حقیقت است.
ترجمه: اگر در کلی تفاوت باشد و به خود کلی تفاوت باشد یعنی حقیقت « مثل حقیقت نور یا بیاض یا وجود » یک عرض عریضی دارد « یعنی درجات مختلف و متعدد دارد » در چنین حالتی تشکیک، تشکیک خاصی می شود.
« عرض عریض »: مثلا بیاض را فرض کنید که از بیاضِ خیلی شدید شروع می شود و تا بیاض خیلی ضعیف موجود است. در وسط آن، بیاض های متوسط موجودند. اصطلاحاً گفته می شود بیاض، عرض عریض دارد یعنی یک پهنای وسیع دارد که در فاصله ی این پهنا هر چه قرار بگیرد بیاض است اما بیرون از این فاصله هر چه قرار بگیرد غیر بیاض است.
« و فی ذاته و بذاته التمام و النقصان »
ضمیر « ذاته » و « بذاته » به « حقیقت » برگشته ولی به اعتبار « عرض عریض » مذکر آمده است.
در ذاتِ این عرض عریض و به ذات همین عرض عریض تمام و نقصان واقع شده است.
نکته: بیان شد که لفظ « تمام و نقصان » تعبیری است که هر 6 اختلاف را شامل می شود.
« فهو المشکک بالتشکیک الخاصی »
« فهو » جواب برای « ان » است و عبارت « بان یکون .... النقصان » جمله معترضه است که « فیه التفاوت و بنفسه التفاوت » را تفسیر می کند.
« و النور الحقیقی عند الشیخ الاشراقی هکذا و عند المحققین من الحکماء حقیقه الوجود هکذا اذ لها درجات متفاضله فی الکمال »
در عبارت « و النور الحقیقی عند الشیخ الاشراقی هکذا »، لفظ « هکذا » خبر برای « النور الحقیقی » است.
نور حقیقی نزد شیخ اشراق عرض عریض دارد و « ما فیه التفاوت » با « ما به التفاوت » یکی است پس دارای تشکیک خاصی است.
« النور الحقیقی »: نور حقیقی در مقابل نور حسی است. شیخ اشراق معتقد است به اینکه وجود، نور است که شیء را روشن می کند و شیء منوّر، تحقق پیدا می کند، شیخ اشراق موجود را اینگونه تقسیم می کند. به اجسام و ماده موجودات غاسقه « یعنی تاریک » می گوید. به موجوداتی که درجه نفسی دارند نور می گوید به موجوداتی که درجه عقلی دارند نور می گوید به خداوند ـ تبارک ـ هم نور می گوید ولی به نفس، نور اسفهبدی « اسفهبد معرّب سپهبد است. چون نفس بدن و قوی را تدبیر می کند گویا که سرپرستِ لشگرِ قُوی است لذا به آن سپهبد » می گوید و به عقل، نور قاهر « یعنی غالب » می گوید و به خداوند ـ تبارک ـ نور الانوار می گوید « پس نور الانوار در اصطلاح شیخ اشراق، به معنای خداوند ـ تبارک ـ است اما در اصطلاح زیارات مراد از نور الانوار، حضرت امیر علیه السلام است زیرا در زیارات مطلقه حضرت امیر علیه السلام به ایشان اطلاق نور الانوار شده. اما در بعضی اصطلاحات فلسفی مراد از نور الانوار، عقل اول است » اما در عین حال معتقد است که تمام موجودات باید بهرهمند از نور باشند حتی اگر نور غاسق ها هم برداشته شود معدوم می شوند لذا باید نوری همراه آنها باشد.
آن نوری که شیخ اشراق معقتد است که در همه موجودات است همان نور حقیقی است که شاید بعضی از آن تعبیر به وجود می کنند. شیخ اشراق، نور حقیقی را مشکک به تشکیک خاصی می داند. در اینجا « ما به التفاوت » با « ما فیه التفاوت » هر دو، نور است.
مشاء معتقد است که حمل وجود بر مصادیق به تشکیک است و کاری به خود حقیقت ندارد اما مرحوم صدرا معتقد است که خود حقیقت وجود در خارج، مشکک است یعنی در خود حقیقت، اختلاف هست نه اینکه فقط صدق، مختلف باشد بلکه حقیقت، مختلف است در ضمن آن، صدق هم مختلف است. پس مرحوم صدرا درجات متفاضله را در خود وجود قائل است « مراد از درجات متفاضله یعنی یکی بر دیگری فضیلت دارد » نه فقط در حمل وجود بر مصادیق چنانچه مشاء معتقد است. مرحوم سبزواری می فرماید « عند المحققین من الحکماء » وجود، تشکیک خاصی دارد که « ما به التفاوت » و « ما فیه التفاوت » یک چیز است.
ترجمه: نور حقیقی در نزد شیخ اشراق، مشکک به تشکیک خاص است و نزد محققین از حکماء، حقیقت وجود اینچنین است « یعنی مشکک به تشکیک خاصی است » زیرا برای حقیقت وجود « می توان ضمیر ـ لها ـ را به ـ نور حقیقی ـ هم برگرداند تا قول شیخ اشراق درست شود » درجاتی است که این درجات یکی بر دیگری فضیلت دارد به لحاظ کمالی که دارد « این فرد چون کمال دارد بر دیگری فضیلت دارد و آن هم نسبت به ما بعد خودش کمال دارد پس فضیلت دارد به همین ترتیب همه آنها با هم درجات مختلفی پیدا می کنند ».
بحث در این دو قسم کلی تمام شد و معلوم گردید که دو قسم کلی « متواطی و مشکک » وجود دارد و معلوم شد تشکیک بر دو قسم « عامی و خاصی » است که تشکیک عامی به متواطی برگشت. آنچه باقی ماند خاصی است که نوعا تشکیک ها را تشکیک خاصی می دانند حتی مشاء در مفهوم وجود قائل به این است که مفهوم وجود به اختلاف صدق می کند نه به خاطر امر زائد. بلکه « ما به التفاوت » و « ما فیه التفاوت » در صدق و حمل وجود یکی است ولی تشکیک را فقط در حمل می آورند و در خارج نمی آورند. اما مرحوم صدرا و مرحوم سبزواری و امثال آنها تشکیک را در خارج هم می آورند یعنی حقیقت خارجی وجود، عرض عریض و درجات مختلف دارد و چون این حقیقت خارجی دارای عرض عریض و درجات مختلف است صدق مفهوم به تشکیک است. اگر در خارج، این اختلاف نبود نمی توانستید حمل وجود « یعنی مفهوم وجود » بر مصادیق را تشکیکی بگیرید مشاء توجه به اختلاف خارجی نکردند و منکر اختلاف در خارج هستند اگر چه حمل بالاختلاف حکایت از وجود اختلاف در خارج می کند.
نکته: مشاء معتقد نیست که یک حقیقت وجود، وجود دارد بلکه می گوید این وجود و آن وجود هر کدام جداگانه حقیقت وجود هستند. به عبارت دیگر قائل به یک حقیقت کلی نیستند که این افراد، درجات آن باشند ولی مرحوم صدرا یک حقیقت کلی برای وجود قائل است که این وجودها درجات مختلف آن می شوند. اختلاف مشاء با مرحوم صدرا از همین جا شروع می شود که آیا وجود در خارج، مختلف الدرجات است یا اختلاف درجه ندارد و اختلاف درجه در صدق است؟ مرحوم صدرا می فرماید اختلاف درجه در خارج است و در صدق، تاثیر گذاشته لذا معتقد به تشکیک در حمل و تشکیک در خارج هر دو هست. اما مشاء می گوید اختلاف درجه فقط در صدق است لذا معتقد به تشکیک در حمل شدند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo