< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ بیان تقسیم کلی به متواطی و مشکک 2 ـ بیان موارد تشکیک/ غوص فی المتواطی و المشکک/ کلی و جزئی/ مباحث الفاظ/ منطق/ شرح منظومه.
« غوص فی المتواطی و المشکک »[1]
عبارتی از جلسه قبل باقی ماند و آن عبارت این بود که مرحوم سبزواری فرموده بودند « سیما الانواع المتوالده ». بیان شد که کلی گاهی از اوقات دارای افرادی بی نهایت است اما افراد بی نهایتش، متعاقبند نه اینکه مجتمع باشند. مثلا به افراد کلیات طبیعیه زده شد. کلیات طبیعیه از ازل به توسط افرادشان موجود شدند زیرا خداوندـ تبارک ـ فردی از آنها را موجود کرد و در ضمن آن، کلی طبیعی موجود شد. و افراد پشت سر هم می آیند و آن کلی طبیعی در ضمن این افراد موجود می ماند پس کلی از ازل شروع شد و تا ابد هم ادامه دارد ولی افرادش هستند که می آیند و از بین می روند ولی خود کلی از ابتدا تا آخر مستمرا باقی است. افراد این کلی، بی نهایتِ تعاقبی است یعنی پشت سر هم می آیند مرحوم سبزواری می فرماید این امری که ما می گوییم در انواع متوالده روشن تر است برای توضیح بحث باید انواع به دو قسمِ متوالده و غیر متوالده تقسیم شود سپس این تعاقب را در متوالده روشن تر لحاظ کنیم.
انواع به دو قسم تقسیم می شوند. مراد از انواع، انواع عنصریات است که دارای افراد هستند و الا نوع شمس یک فرد دارد و نوع خاک « یعنی کلی خاک » دارای یک فرد بود که همین کره زمین بود، و هکذا نوع آب و هوا همینطور است. آنچه تعدد داشت ـ عناصر مرکبه بود. این عناصر مرکبه دارای چند نوع بود که یک نوعش جماد بود و یک نوعش نبات بود و یک نوعش حیوان بود. « البته اگر انسان را از حیوان جدا کنید 4 نوع می شود. توجه کنید که از این 4 مورد فقط انسان، نوع است و بقیه جنس هستند ولی حیوان بما هو حیوان یعنی موجود زنده لحاظ می شود نه بما هو فرس و بقر و کذا. چون اگر بما هو فرس و بقر و کذا ملاحظه شود جنس است. به عبارت دیگر اگر به عنوان ماده لحاظ شود نوع می باشد و اگر غیر ماده لحاظ شود جنس می شود. یعنی حیوان یکبار به این عنوان ملاحظه می شود که جسمی نامی و متحرک بالاراده و حساس است به آن، حیوان گفته می شود. ولو بعضی از حواس را داشته باشد مثل عقرب و موش کور که چشم ندارند. اما یکبار حیوان به این صورت ملاحظه می شود که مردد بین انسان بودن و فرس و بقر بودن است و اگر بخواهید آن را از تردید در بیاورید باید فصل به آن اضافه کنید.
جنس، مردد است اما نوع، مردد نیست. جنس اگر معین شود نوع می شود و معین شدنش به یکی از این دو صورت است:
صورت اول: یکبار با فصل معین می شود. مثلا به حیوانِ مردد، فصلِ ناطق اضافه شود انسان می شود.
صورت دوم: یکبار با لحاظ، معین می شود یعنی شخصی می گوید من لحاظ می کنم حیوان، جسم نامی متحرک بالاراده و حساس باشد و چیز دیگری اضافه نکن حتی ناطق و صاهل را هم نیاور در اینصورت معلوم می شود که با لحاظ، معین شده و نوع گردیده است ».
مرحوم سبزواری تعبیر به « انواع » کرده چون حیوان و نبات و جماد را نوع گرفته است. و نوع دیگری نیست. از این سه نوع، دو نوع، متوالد هستند و یکی متوالد نیست. بقاء حیوان به توالد است و حیوانی که بتواند از ازل تا ابد بماند وجود ندارد بله حیوان با توالد از ازل تا ابد باقی می ماند. به این نوع، نوع متوالده می گویند. اما جماد اگر بخواهد باقی بماند شخصش باقی می ماند و احتیاج به توالد ندارد. پس نوع جماد به توسط توالد باقی نمی ماند. اما نوع نبات و نوع حیوان با توالد باقی می ماند.
در انواع متوالده تعاقبِ افرادِ بی نهایت، راحت تر فهمیده می شود اما در انواع غیر متوالده، تعاقب به سختی فهمیده می شود مگر اینکه گفته شود که این شیء یک سنگِ بزرگی بوده که کم کم تبدیل به چند سنگ کوچک شده است و الا در سنگ، از ازل تا ابد همین شخص باقی می ماند. و مثل فلان کوه که از ازل تا ابد همین شخص باقی می ماند و احتیاج به توالد ندارد.
پس نوعی که متوالد باشد تعاقب افراد نامتناهیه در آن روشن تر است لذا بعد از اینکه مرحوم سبزواری افراد غیر متناهیه متعاقبه را بیان کردند تعبیر به « سیما الانواع المتوالده » می کند که تعاقب و عدم تناهی افراد در آنها روشن تر است.
نکته: در غیر متوالده می توان یک نوع تعاقب درست کرد مثلا گفته شود این سنگ، تقسیمی از آن سنگ است ولی لازم نیست. تعاقبی که در غیر متوالده گفته می شود تعاقبِ خودِ شخص واحد است نه اینکه اشخاص امتداد پیدا کنند.
نکته: توالد با تولّد فرق می کند، ممکن است در جمادات به نحوی قائل به تولّد شوید اما نمی توانید قائل به توالد بشوید. بنده « استاد » فرق بین توالد و بقاء شخص نگذاشتم که در اینصورت اشکال می شود که وقتی شخص باقی بماند تعاقب معنا ندارد. این، حرف صحیحی است در اینصورت باید فرق بین توالد و تولّد گفته شود که در توالد و تولّد، تعاقب وجود دارد. توالد یعنی موجود بعدی با ولادت بدنیا بیاید اما تولّد این است که با ولادت حاصل نشود مثلا در قدیم معتقد بودند هندوانه را که بُرش می دهید و مدتی گذاشته می شود تولید پشه می کند. آیا در اینجا پشه آمد و تخم گذاشت تا از تخم او، پشه درست شود یا از درون خود هندوانه پشه تولید شد؟ اگر توالد باشد معنایش این است که پشه ای باید اینجا بیاید و تخم بگذارد و از تخمش پشه دیگر درست شود اما تولّد به معنای به وجود آمدن و متولد شدن است ولو از تخم گذاری و ولادت نباشد که در هندوانه تولید پشه می شود. بعضی می گفتند پشه ای تخم می گذارد و از آن تخم، این پشه ها در می آیند. و مانند اینکه می گفتند شیشه ای لحاظ کنید و تا نصف آن سرکه بگذارید و درب آن را هم کامل ببندید به طوری که هیچ موجودی نتواند وارد آن بشود بعد از مدتی دیده می شود که در قسمت فضای خالی آن شیشه، پشه تولید شده است. در این شیشه، پشه ای وارد نشده چگونه پشه درست شده است؟ در اینجا می گویند این پشه ها با تولد درست شدند نه با توالد.
در جایی که تولد باشد تعاقب مورد قبول است و در جایی که توالد باشد به طریق اولی تعاقب مورد قبول است. در اینصورت می توان گفت که یک سنگ کوبیده می شود و تبدیل به خاک می شود سپس با مواد لزج مخلوط می شود و دوباره سنگ تولید می شود به این، تولد سنگ می گویند.
نکته: نسل بشر که حاصل می شود با توالد حاصل می شود لذا نگویید حضرت آدم علیه السلام با توالد حاصل نشد چون نگفتیم اولین انسان باید با توالد حاصل شود بلکه تعاقب باید با توالد حاصل شود. البته بنابر نظر مشاء اصلا اوّل وجود ندارد و آدم و حوا کنایه از چیزی هستند. و لذا نمی توان گفت این انسان، اولین انسانی بودکه خلق شده چون در ازل خلق شده است و ازل، اول ندارد. اگر آنطور که متکلمین می گویند بگوییم یعنی آدمِ اول و حوای اولّ داریم می توان شروع به شمردن کرد و گفت مثلا ما بچه ی میلیونیم هستیم اما وقتی اول نداشته باشیم نمی توان تعیین کرد که ما چندم هستیم.
فلاسفه می گویند انسان در ازل آفریده شده لذا اوّل ندارد و الا منافات با ازلیت داشت. اینکه گفته می شود خداوند ـ تبارک ـ ازلی است یعنی اول ندارد همچنین وقتی گفته می شود انسان ازلی است یعنی اول ندارد ولی خداوند ـ تبارک ـ ازلی بالذات است اما انسان، ازلی بالغیر است یعنی معلول مخلوق است و در همان ازل آفریده شده است.
بحث امروز: کلی به دو قسم تقسیم می شود:
1 ـ متواطی.
2 ـ مشکک.
کلی عبارت از مفهوم بود. مفهوم، قابلیت صدق دارد اگر بر مساوی ها صدق کرد متواطی می شود و اگر بر مختلف ها صدق کرد مشکک می شود. این تعریفی که شد در نزد حکمت متعالیه صحیح است اما در نزد مشاء صحیح نیست. مشاء می گوید اگر صدقش مساوی بود متواطی است و اگر صدقش مختلف بود مشکک است. مشاء، قائل به تشکیک در مصداق نمی شود. مشاء نمی گوید این رنگِ سفید و آن رنگِ سفید تر، دو نوع مختلف یا دو شخص مختلف از یک رنگ هستند. یعنی تشکیک بین رنگ ها قائل نیستند تا بگویند بیاض بر افراد مختلف صدق می کند بلکه می گویند صدق بیاض بر این مصداق که بیاض خالی است با صدق بیاض بر مصداق دیگر که مقداری با زرد و سرخ مخلوط شده فرق می کند لذا تشکیک در صدق قائل هستند. در « وجود » هم به این صورت می گویند که اطلاق وجود بر وجود علت، قویتر از اطلاق وجود بر معلول است، یعنی اطلاق ها را مختلف می گیرند و در نتیجه قائل می شوند که مفهوم وجود، تشکیکی است نه اینکه در بیرون، وجودهایی باشد که با مرتبه، مختلف شدند لذا قائل به تباین وجودات هستند. « قائل به این نیستند که وجودها از نظر شدت و ضعف، مختلفند بلکه صدق مفهوم را دارای شدت و ضعف می دانند. یعنی تشکیک را در مفهوم می برند نه در مصداق. اگر در مصداق قائل به اختلافند قائل به اختلاف تباینی هستند نه اینکه قائل به اختلاف تشکیکی باشند. لذا نمی توان گفت کلی مشکک آن است که بر مختلفات صدق کند بلکه آن است که صدقش مختلف باشد. و نمی توان گفت کلی متواطی آن است که بر متفقات صدق کند بلکه آن است که صدقش متفق باشد.
این معنایی که برای تشکیک شد طبق معنایی بود که مشا کرده بود اما مرحوم سبزواری فرموده اگر افراد، مساوی باشند کلّی که بر این افراد صدق می کند متواطی است. و اگر افراد، تفاوت داشته باشند کلّی که بر این افراد صدق می کند مشکک است. مرحوم سبزواری تابع حکمت متعالیه است یعنی تشکیک را هم درخارج هم در مصداق و هم در صدق قائل است. اما مشاء تشکیک در مفهوم قائل است. مثلا در انسان، افرادش مساوی اند یعنی صدق انسان بر همه آنها یکسان است پس انسان که کلی است متواطی می باشد. اما در بیاض، افرادش مختلف است و صدق بیاض بر افراد بیاض، مشکک است. این مطلب را هم مشاء و هم حکمت متعالیه قبول دارد. مشاء از این مطلب جلوتر نمی رود اما حکمت متعالیه از این جلوتر می رود و می گوید اگر مصادیق هم اختلاف داشته باشند تشکیک است. اما مشاء می گوید اختلاف مصادیق به تباین است پس تشکیک در آنجا راه ندارد. زیرا اختلاف به زیاده و نقص باعث تشکیک می شود و مشاء، اختلاف به زیاده و نقص باعث را قبول ندارد مثلا مشاء می گوید خط یک متری با خط دو متری دو ذات است اما حکمت متعالیه می تواند بگوید که این دو، یک ذات هستند ولی یکی کم دارد و یکی زیاد دارد و مثل اینکه مشاء می گوید سفیدی کم رنگ با سفیدی پررنگ دو ذات است یعنی سفیدی های مختلف را انواع مختلف می کند اما حکمت متعالیه می گوید این دو سفیدی، یک ذات و حقیقت است ولی دو مرتبه دارد.
اگر به نمط 4 کتاب شرح اشارات مراجعه کنید مرحوم خواجه وقتی می خواهد تشکیک وجود را بیان کند گویا مثل مرحوم صدرا حرف می زند یعنی تشکیک را در خود وجود می برد ولی اگر خوب دقت کنید می بینید تشکیک را در صدق مفهوم وجود بر موجودات مختلف قائل می شود یعنی می توان به زحمت گفت که مرحوم خواجه، تشکیک را در مصداق می آورد چون مرحوم خواجه، مشائی است اگر چه مرحوم خواجه بعد از شیخ اشراق است و شیخ اشراق، تشکیک را در مصداق آورده و مرحوم خواجه به آن آگاه بوده. بعید نیست کلمات مرحوم خواجه که کمی به سمت تشکیک خارجی می آید متاثر از حرفهای شیخ اشراق باشد یعنی در اینجا مرحوم خواجه از مشاء فاصله گرفته است ولی وقتی مراجعه کنید می بینید که باز هم تشکیک در صدق را بیان می کند. در هر صورت این عبارت مرحوم سبزواری که فرمود « اگر افراد مساوی باشند کلی، متواطی است و اگر افراد متفاوت باشند کلی، مشکک است » با حکمت متعالیه سازگار است.
توضیح عبارت
« غوص فی المتواطی و المشکک »
این عبارت، عنوان فصل است.
« و متواط او مشکک ثبت الکلی »
کلی، هم به عنوان قسمِ متواطی ثابت است هم به عنوان قسمِ مشکک ثابت است.
« ان ساوت الافراد او تفاوتت باولویه و خلافها »
چه وقتی کلی، متواطی است و چه وقتی مشکک است؟ متواطی را با « ان ساوت الافراد » و مشکک را با « ان تفاوتت الافرد » بیان می کند.
تفاوت متواطی و مشکک به چه چیز است؟ به یکی از این 5 مورد است که هر 5 مورد را می توان در یک چیز جمع کرد.
مورد اول: تفاوت به اولویت و خلاف اولویت است. یعنی دو موجود را ملاحظه کنید که یکی اولویت دارد و یکی، مقابل اولویت را دارد مثل وجود علت با معلول یا مانند وجود جوهر با عرض که هر دو وجودند ولی وجود جوهر اولی است چون اینقدر قوی است که لزومی ندارد در یک جا حلول کند بر خلاف عرض که ضعیف است و به صورت مستقل نمی تواند وجود بگیرد و باید در موضوع حلول کند.
« او اقدمیه و آخریه »
مورد دوم: یک شیء ممکن است یک مصداقِ اقدم داشته باشد و یک مصداق آخر داشته باشد. مفهوم بر مصداق اقدم و مصداق آخر صدق می کند ولی به اختلاف صدق می کند و چون صدق به اختلاف است پس مفهوم یا کلی، مشکک می شود. مثل وجود علت و وجود معلول که وجود علت بر وجود معلول تقدم دارد. هر دو وجودند ولی یکی اقدام و یکی آخر است اگر بخواهید مفهوم وجود را بر آنها اطلاق کنید به اختلاف اطلاق می شود و لذا تشکیک حاصل می شود.
نکته: بیان شد که وجود علت مقدم بر وجود معلول است. مراد، تقدم رتبی بود نه تقدم زمانی، زیرا علت و معلول هیچکدام بر دیگری تقدم زمانی ندارند بلکه به لحاظ زمان معیت دارند مثلا حرکت دست علت برای حرکت کلید می شود وقتی دست را حرکت دهید کلید هم حرکت می کند. این دو حرکت در یک زمان واقع می شود نه در دو زمان. آنچه که تقدم دارد رتبه علت بر رتبه معلول است توجه کنید که مراد از علت، علت تامه است نه علت ناقصه. مثلا نگویید من فاعل فلان نوشته هستم و در زمان مقدم هستم و آن نوشته بعدها پیدا می شود. شما علت تامه ی نوشته نیستید بلکه علت ناقصه هستید. علت تامه ی نوشته این است که نویسنده باشد، کاغذ باشد و قلم هم باشد و اراده ی نویسنده جزم شود در اینصورت علت تامه درست می شود. و بلافاصله نوشتن حاصل می شود. پس جزء العله می تواند بر معلول، تقدم زمانی داشته باشد ولی علت تامه نمی تواند بر معلول، تقدم زمانی داشته باشد.
« او ازیدیه و انقصیه و قد تخصص بالکم المتصل »
مورد سوم: گاهی دو مصداق به ازیدیت و انقصیت با هم اختلاف دارند مثل خط دو متری با خط یک متری که هر دو خط هستند ولی یکی زیاده دارد و یکی نقیصه دارد. این اختلاف اختصاص به کم متصل یا به چیزی که کم متصل داشته باشد دارد. مراد از کم متصل، مقدار است که تقسیم به خط و سطح و حجم می شود که اختلاف به زیاده و نقیصه دارند. اشیائی هم که دارای مقدار هستند به تبع مقدار دارای زیاده و نقیصه می شوند.
« او اکثریه و اقلیه و قد تختص بالکم المنفصل »
مورد چهارم: اختلاف به اکثریت و اقلیت است یعنی تعداد کمتر و تعداد بیشتر. این مورد اختصاص به کم منفصل « یعنی عدد » یا اشیایی که با کم منفصل تبیین می شوند دارد. خود عدد 5 و 6 را که ملاحظه کنید عدد 6 اکثریت دارد و عدد 5 اقلیت دارد یا اگر معدود ملاحظه شود مثل 6 سیب که اکثریت دارد و 5 سیب اقلیت دارد.
ضمیر « قد تخصص » در هر دو موردش به « تفاوت » بر می گردد.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo