< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

93/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:1 ـ بیان معنای مفرد و مرکب 2 ـ بیان اقسام مفرد/مفرد و مرکب/ مباحث الفاظ/ منطق/ شرح منظومه.
«مرکب مّا من اللفظ الموضوع دل جزوه علی جزء لمعناه و مفرد جلی»[1]
بعد از اینکه در دلالت بحث شد وارد بحث در مفرد و مرکب می شود لفظی که برای معنایی وضع شده است و می تواند دلالت وضعیه داشته باشد به دو قسم تقسیم می شود یا مفرد است یا مرکب است. لزومی ندارد که این بحث به بحث قبل مرتبط شود و به طور کلی بیان می شود که لفظ یا مفرد است یا مرکب است ولی ارتباطش به همین صورت بود که بیان شد.
در مفرد و مرکب، دلالتِ خاص است لذا به نحوی مرتبط با بحث دلالت می شود چون وقتی مفرد تعریف می شود به نحوی تعریف می شود که دلالت در آن اخذ می شود. مرکب هم که تعریف می شود در تعریفش، دلالت اخذ می شود. گذشته از این، لفظِ موضوع تقسیم به مفرد و مرکب می شود و لفظ موضوع، لفظی است که برای معنایی وضع شده است پس این بحث از دو جهت مرتبط به قبل می شود یکی از جهت اینکه در تعریفِ لفظ مفرد و مرکب، دلالت اخذ می شود و یکی اینکه آن لفظی که مورد بحث قرار می گیرد لفظِ موضوع است و برای معنایی وضع شده. شاید به همین جهت باشد که این بحث بعد از دلالت مطرح شده نه قبل از دلالت. چون وضع منطقی اقتضا می کند آنچه که مقدمه برای شناخت چیز دیگر است قبل از شناخت چیز دیگر، مطرح می شود. در اینجا دلالت چون مقدمه برای شناخت مفرد و مرکب است پس باید قبل از مفرد و مرکب مطرح شود.
مصنف ابتدا لفظ مفرد و مرکب را معنا می کند سپس آن را به سه قسم تقسیم می کند سپس بعض احکام را ذکر می کند.
لفظ مرکب، طوری معنا می شود که خود معنا هم مرکب شود سپس وقتی لفظ مفرد معنا می شود یکی از اجزاء که در تعریف مرکب آورده شده، نفی می شود. چون در تعریف مرکب، چند جزء آمده و اعتبار شده اگر یکی از آنها منتفی شود مرکب هم منتفی می شود.
پس یک قسم مرکب وجود دارد اما اقسام مفرد بیشتر است زیرا به تعداد قیودی که در تعریف مرکب آورده می شود نفی، وارد می شود و به تعداد آن قیود، مفرد پیدا می شود.
معنای مفرد و مرکب: مرکب، لفظی است که جزئش بر جزء معنا دلالت کند.
توضیح: لفظی وجود دارد که دارای جزء است و معنایی وجود دارد که آن معنا هم جزء است و جزئی از این لفظ بر جزئی از این معنا دلالت می کند. تا اینجا سه قید اعتبار شد:
1 ـ لفظ باید جزء داشته باشد.
2 ـ معنا هم باید جزء داشته باشد.
3 ـ جزء لفظ بر جزء معنا دلالت کند.
لفظ مرکب باید هر سه قید را داشته باشد. اگر یک قید از بین رفت مثلا لفظ، جزء نداشت قهراً قید سوم نفی می شود ولی قید دوم باقی است یعنی معنا، جزء داشت.
اما اگر معنا هم جزء نداشته باشد به همین صورت خواهد بود.
پس لفظی که جزء ندارد مفرد است و همینطور لفظی که معنایش جزء ندارد مفرد است. و همینطور لفظی که هم خودش جزء دارد و هم معنایش جزء دارد ولی جزء لفظ دلالت بر جزء معنا نمی کند مفرد است. اگر دقت کنید تعداد مفرد بیش از مرکب شد.
بعد از اینکه مفرد و مرکب معنا شد لفظ مفرد را تقسیم می کند به کلمه «که در علم نحو به آن، فعل گفته می شود» و به اسم «که در علم نحو هم به آن اسم گفته می شود» و به اداه «که در علم نحو به آن حرف گفته می شود». تعریف این سه همان تعریفی است که در علم نحو بیان شده یعنی در کلمه «یا فعل» گفته می شود آنکه دلالت بر معنای مستقل می کند اولاً و دارای هیئتی است که آن هیئت، زمان خاصی را می رساند ثانیا. «اگر هیئتِ ماضی است زمان ماضی را افاده می کند و اگر هیئتِ مضارع است زمان مضارع را افاده می کند» و لفظی که دلالت بر معنای مستقل می کند ولی هیئتش، زمانی را افاده نمی کند اسم گفته می شود اما لفظی که دلالت بر معنای مستقل ندارد حرف گفته می شود.
نکته: لفظ «قِ» مفرد است چون در اینجا جزء لفظ وجود ندارد که بر جزء معنا دلالت کند. فعل بدون فاعل، مفرد است و فعل با فاعل هم مفرد است چون معنای مثلا «قام» ایستادن است. این فعل معنای مستقل دارد و زمان خاصی را هم افاده می کند. فاعل، جزء این فعل نیست زیرا فاعل غیر از فعل است و نباید با فعل حساب کرد لفظ فعلِ «قام» دارای اجزاء است معنای آن «که قیام است» بسیط می باشد اگر بر فرض گفته شود که معنای «قام» دارای جزء است آیا جزء لفظ بر جزء معنا دلالت می کند؟ یعنی آیا «قاف» بر جزء معنای ایستادن دلالت می کند؟ جواب داده می شود خیر دلالت نمی کند پس «قام»، مرکب نیست و مفرد است زیرا اگر چه لفظ «قام» جزء دارد ولی اگر معنایش جزء داشته باشد «البته جزء ندارد ولی بر فرض که جزء داشته باشد» جزء لفظ بر جزء معنا دلالت نمی کند پس قام مفرد می شود و فاعلش هم نباید به حساب بیاید مگر اینکه لفظ فعل و فاعل با هم بررسی شود که چه حکمی دارد؟ آیا می تواند مرکب لحاظ شود اگر فعل و فاعل لفظ برای یک معنا باشد معنا هم باید مرکب باشد مثلا «قام زید» که مرکب از ایستادن زید باشد آیا می توان گفت که جزء لفظ بر جزء معنا دلالت دارد تا مرکب باشد؟ یعنی آیا می توان گفت قام بر جزء معنا که حدث است دلالت دارد زید هم بر آن جزئی که ذات است دلالت دارد. در اینصورت می توان مرکب حساب کرد به شرطی که قام زید را یک کلمه حساب کنید در اینصورت مرکب می شود ولی در هر صورت فعل با فاعل ملاحظه نمی شود بلکه به تنهایی ملاحظه می شود و مفرد می شود.
در «اقوم» که «انا» مستتر است دو مفرد می باشد که فاعلش اسم است و خود آن، فعل است. اما اگر از ابتدا فعل و فاعل حساب نکنید بلکه خود لفظ «اقوم» را حساب کنید که الف و قاف و واو و میم دارد که هیچکدام بر جزء معنایش دلالت نمی کند پس اقوم فعل است و مفرد می باشد.
«قمتُ» باید یک کلمه حساب شود نه دو تا. اگر دو تا حساب شود هر کدام یک حکم دارد. زیرا قیام یک حکم دارد و تاء حکم دیگر دارد ولی اگر کنار یکدیگر قرار دهید می توانید بگویید مرکب است.
در «اقوم» اگر الف را فاعل قرار دهید مثل تاء در قمت می شود اما اگر علامت بگیرید مثل «تاء» قمت نیست. اگر علامت گرفته شود می توان گفت این جزء دلالت بر «انا» دارد پس یک قیام و یک «انا» هست که همزه دلالت بر «انا» می کند و قاف و واو و میم هم دلالت بر قیام می کند. البته در «قمت» کانّه دو لفظ است ولی آن دو مرکب می شوند و بمنزله یکی می گردند در «اقوم» یک لفظ است ولی الف در آن می تواند دلالت بر چیزی کند و بحث در دلالت است. بحث در این نیست که اجزاء چه سمتی دارند؟ آیا مستقل هستند یا مستقل نیستند.
نکته: هیئت فعل، عارض بر فعل است و جزء فعل نیست لذا نمی توان گفت «همه افعال، مرکبند چون همه افعال هیئت دارند که دال بر زمان است و ماده دارند که دال بر حدث است». والا اگر همه افعال مرکب باشند نمی توان آن را قِسم برای مفرد قرارداد.
توضیح عبارت
«المفرد و المرکب، مرکبٌ ما من اللفظ الموضوع دل جزؤه علی جزء لمعناه»
«مرکب» خبر مقدم است و «ما» مبتدی موخر است. «من اللفظ الموضوع» بیان برای «ما» است.
ترجمه: مرکب است آن چیزی « و آن لفظی که وضع شده برای معنایی» که دلالت کند جزء آن لفظ بر جزئی که برای معنای آن لفظ ثابت است.
« و مفردٌ جَلی ای اظهر خُلفاً ای خلافه ای ما لا یدل جزؤه علی جزء معناه »
«ما» در «ما یدل» کنایه از «لفظ» است.
ترجمه: مفرد آن است که خلاف مرکب را آشکار می کند «یعنی در تعریف مفرد باید خلاف مرکب آورده شود و خلاف مرکب، چند تا است زیرا با هر جزئی از مرکب که مخالفت شود با مرکب، مخالفت می شود. لازم نیست با همه قیود مخالفت شود تا مخالفت با مرکب صدق کند» پس مفرد لفظی است که جزئش دلالت بر جزء معنایش نکند «چه خودش جزء نداشته باشد چه معنایش جزء نداشته باشد چه هیچکدام جزء نداشته باشند چه هر دو جزء داشته باشند ولی جزء یکی بر جزء دیگری دلالت نکند».
« فکلمه ای المفرد کلمه اذا المعنی استقل و بهیئةٍ منه علی الزمان دال »
آن لفظ که مفرد است کلمه هست زمانی که معنایش مستقل باشد و به کمک هیئتی که این کلمه و مفرد دارد بر زمان دلالت کند «یعنی ماده اش بر حدث دلالت می کند و هیئتش بر زمان دلالت می کند پس بمادّته دلالت بر معنای مستقل می کند و بهیئته دلالت بر زمان می کند».
ضمیر «منه» به «کلمه» بر می گردد اما به چه علت مذکر آمده؟ چون مصنف «کلمه» را تعبیر به «ای المفرد کلمه» کرد و لذا می توان ضمیر را به «کلمه» به اعتبار مفرد بودن برگرداند.
« و ان لم یدل علیه مع استقلال المعنی فهو اسم »
ضمیر «علیه» به «زمان» بر می گردد. و ضمیر «لم یدل» به «مفرد» بر می گردد.
ترجمه: اگر مفرد دلالت بر زمان نکند ولی استقلال معنا باشد «و از بین نرود» این لفظ مفرد، اسم می شود.
« و اما معنی ما نافیه استقل فلفظه ای لفظ ذلک المعنی سمِّ اداةً مثل هل »
ترجمه: اما معنایی که استقلال ندارد «نه کلمه است و نه اسم است چون کلمه و اسم در اینکه معنایشان مستقل بود مشترک بودند» لفظِ این معنا «یعنی لفظی که این معنا را افاده می کند» ادات بنام مانند هل «لفظ این معنا، ادات نامیده شد اما خود معنا چه نامیده می شود؟ بیان می کند که معنای آن، معنای ادویّ است یعنی معنایی که منسوب به ادات است و از یک اداتی استفاده می شود پس «اداة» وصف لفظ است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo