< فهرست دروس

درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیحی مختصر در مورد مقامات قسم اودیه و قسم احوال/ شرح المقدمة/ شرح منازل السائرین.

خلاصه جلسه قبل: در اقسام و مقامات هر یک از آنها بحث می کردیم تا رسیدیم به قسم اودیه.

در آخر قسم اصول که قسم قبل از اودیه است داشتیم که آخرین مرحله مراد است.

طبق توضیحاتی که دادیم هم مراد و هم مرید به صورت یک انسان مطرح شدند و گفتیم که هر دو انسان هستند ولی اگر به بحث مراد در صفحه 480 به بعد نگاه کنیم از توضیحات آنجا می فهمیم که مراد عبد است و مرید خداوند است مثلا در قرآن خداوند نسبت به حضرت موسی علیه السلام می فرمایند که «تو را برای خودم انتخاب کردم».

البته هر دو تعبیر صحیح است و هم مراد و مرید بین انسانها جریان دارد و هم بین انسان و خداوند.

البته دقت شود که همیشه شخص سالک، مریدِ خداوند است و خداوند مراد اوست ولی از جهت دیگر گاهی شخص به درجه ای می رسد که خداوند مرید شخص می شود و شخص مراد و محبوب خدا می شود.

پس مقام مراد به این معنا می شود که عبد به مقامی برسد که مراد و محبوب خداوند شود.

همچنین در درس جلسه قبل دو عبارت داشتیم «ترقی به جناب حق» و «تنزل به مقام و رتبه جن».

در مورد این مطلب در کتاب فلغانی در صفحه 138 در قسم اودیه، غایت تنزل مرتبه جن نامیده شده است.

و اولها وادی الاحسان لقرب الیقین فیه الی العیان ثم العلم و الحکمة علی سبیل الموهبة فتکتحل البصیرة التی هی عین القلب بنور الهدایة و تحدث الفراسة باستیناس حکم الغیب فیثمر تعظیم الحکم و ینفتح علیه باب الالهام حتی تنزل السکینة و تحصل الطمأنینة بکمال الیقین والأمن الشبیه بالعیان فتقوی الهمّة الباعثة علی التدانی من المقصود و یبلغ بها مقام السر. [1]

اولین مقام از مقامات قسم اودیه احسان است یعنی خدا را چنان عبادت کنی که گویا خدا را می بینی و اگر خدا را نمی بینی بدان که او تو را می بیند. وقتی بیابی که خدا تو را می بیند گویا اینگونه می یابی که تو خدا را می بینی.

سپس مصنف بیان می کنند که چرا اولین مقام از این قسم احسان است و در احسان، «عیان» یعنی دیدن شرط است چه دیدن حق و چه دیده شدن توسط حق و از طرفی وقتی انسان چنین عیانی پیدا کرد به «عین الیقین» می رسد.

ترجمه و شرح متن:

و اولین مقام این قسم (قسم اودیه) وادی احسان است چون در مقام احسان یقین انسان رو به عیان می رود و درمقام اودیه عیان شرط است.

مقام بعدی علم است یعنی علمی به صورت موهبت به او داده می شود چون علم کسبی و اکتسابی را قبل از رسیدن به این مقام داشته است.

مقام سوم نیز حکمت است و حکمت در باب نظر به معنای علم به خداوند و صفات و افعالش است و در مقام عمل به این معنا است که هر چیزی را به جای خود بگذاریم و خداوند را حکیم می گوییم چون همه چیز را در جای خود می گذارد.

خداوند به این شخص حکیم علم داده و به او اجازه داده است که عمل کند و هر چیز را در جای خود بگذارد و ابن سینا نیز در اشارات همین را می گویند و می گویند که عارف هم در مقام علم بالا می رود و هم در مقام عمل و به مسائلی علم پیدا می کند که این علم در اختیار کمتر کسی است و خدا این علوم را به او می دهد و این موهبتی است از جانب خداوند و از طرف عمل نیز هر کاری می کند الهی است و تمام افعالش موافق با خواسته خداوند است.

«علی سبیل الموهبة» هم قید «علم» است و هم قید «حکمت» است.

پس بصیرتی که چشم قلب است با نور هدایت، سرمه می کشد و این چشم قلب با نور هدایت مزین می شود و وقتی مزین شد اشیاء را درست می بیند.

گاهی ما امور غیبیه را با استدلال اثبات می کنیم و به قلب می دهیم و در این صورت ما بصیرت کرده ایم ولی با واسطه استدلال ولی اگر شخص بتواند بدون استدلال چشم بصیرتش را باز کند و به مفاد استدلال برسد در این صورت به مقام «فراست» می رسد.

و حاصل می شود فراست (هوشیاری) برای او به وسیله انس داشتن با غیب پس این فراست و استیناس ما را در برابر حکم (احکام الهی) به تعظیم و احترام وا می دارد سپس باب الهام بر او گشوده می شود تا اینکه سکینه و طمأنینه (آرامش ظاهر و باطن) برای او حاصل می شود به وسیله کمال یقین و امنیت شبیه به عیان پس در نتیجه همتش قوی می شود آن همتی که باعث می شود که انسان به مقصود نزدیک شود و با آن همت به مقام «سر» می رسد.

[ز_قسم الاحوال]

فتوالی المواهب تتعاقب الاحوال هناک فتصیر الارادة محبة فینجذب الی المحبوب و تسلبه الغیرة عن نفسه و غیره فیزداد الشوق و یقع فی القلق و یستولی علیه العطش فیغلبه الوجد و یستفزّه الدهش و الهیمان و البرق ثم الذوق

وقتی به مقام سر رسید، مواهب (موهبتها و عطایای الهی) پی در پی بر او وارد می شوند و احوال پی در پی در این مقام سر و یا مقام همت می آیند.

اموری که ثابت می مانند را «مقام» می گوییم و اموری که ثابت نمی مانند را «حال» می گوییم البته احوال اگر ادامه پیدا کنند به مقام تبدیل می شوند.

انسان اراده می کند که به سمت خدا برود بعد به مقامی می رسد که نعم الهی به سمت او سرازیر می شوند وقتی این نعم برای او حاصل شد، آن اراده ای که در ابتدا داشت تبدیل به محبت می شود و محبت از اراده قوی تر است و سریع تر انسان را به سمت محبوب جذب می کند.

و این انسان چندان مورد توجه و نعمت الهی است که دیگر از توجهش از خداوند منصرف نمی شود و دائما به خداوند محبت می ورزد و دائما متوجه به اوست.

وقتی شخص محبت پیدا کرد به محبوب، جذب می شود و توجه معظمش به سمت محبوب است و بعدا انسان چنان غیرتی پیدا می کند که از خودش و غیر غافل می شود و می رباید این انسان را غیرت از خودش و غیر خودش پس شوقش زیاد می شود و در قَلَق (پریشانی) می افتد و عطش (عطش معنوی) بر او استیلا پیدا می کند و وجد بر او غلبه پیدا می کند و دَهش (سرگشتگی و از خود بی خود شدن) و هَیمان (تشنگی شدید و دیوانگی عشق) و بَرَق (لوامع نوری است که بر بنده ظاهر می شود و انسان با این لوامع به سمت حق دعوت می شود) او را از جای می کند و سپس ذوق به وصول به مقام روح.


[1] شرح منازل السائرین، ماتن: ابو اسماعیل عبدالله الأنصاری، شارح: کمال الدین عبدالرزاق القاسانی، ج1، ص127.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo