< فهرست دروس

درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/11/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیحی مختصر در مورد مقامات قسم اصول/ شرح المقدمة/ شرح منازل السائرین.

خلاصه جلسه قبل: آخرین مطلبی که در قسم اخلاق گفتیم این بود که انسان با خلق الهی انبساط پیدا می کند چون خوی خودش را همراه حق قرار می دهد و کسی که خوی و سرشتش همراه حق بشود با خلق نیز با مهربانی برخورد می کند همانگونه که خدا نیز با مهربانی با خلق رفتار می کند. قلب جایگاه حق است و ما وقتی خوی و سرشتمان را همراه حق می کنیم، قلبمان را که جایگاه حق است طاهر می کنیم و بعد از اینکه به مرحله انبساط رسیدیم رفع موانع می شود به صورت کلی و انسان به فطرت اصلیش رجوع می کند.

[هـ_ قسم الاصول]

و عند ذلک تنقضی منازل النفس و یتحقق القصد و یتجرد العزم للسیر الی الله تعالی و التوجه الی مقام السر لصیرورة النفس المانعة معینة و القصد الصادق اول الاصول لان الوصول الی الرب و الدخول فی حد القرب لا یکون الا فی مقام القلب قال علیه السلام عن الله تعالی: «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المؤمن» فیجیب بصحة العزم داعی الحق بالارادة و هی تعلق القلب بجناب الحق طلبا للقرب فیتأدّب لشدة الحضور بین یدیه بآداب الحضرة حتی بلغ جلیّة الیقین فیأنس به فلا ینسی و لا یغفل لکمال الانس بالحضور معه و هو مقام الذکر القلبی و لایتم ذلک الا بالذهول عن الغیر و عدم الالتفات الی ما سواه و هو مقام الفقر و لا یکون الا لکمال الغنی بالحق و ذلک هو المراد بقوله علیه السلام: «الغنی غنی القلب» و عند ذلک یعصمه الله تعالی عن المخالفة و یحجز بینه و بین المعصیة و لهذا قیل: «العصمة نور ینقذف فی القلب و یتنور به النفس فیمتنع معه صدور المعصیة عن صاحبه» و هو مقام المراد. [1]

حال می فرماید که در اینجا منازل نفس تمام می شود.

منظور از نفس، نفس اماره و حیوانی است که در منازلی واقع می شود که این منازل باعث توقف انسان در سیر و سلوک هستند و وقتی این نفس رام شود، دیگر مزاحمتی ایجاد نمی کند و انسان می تواند با قصد خالص به سلوک بپردازد لذا این قسم را قسم اصول می گویند چون ریشه سیر از اینجا شروع می شود.

ترجمه و شرح متن:

و در وقتی که انبساط حاصل شد و موانع برطرف شد، منازل نفس منقضی می شوند و قصد خالص محقق می شود و عزم برای سیر به سمت خدا تجرد پیدا می کند.

اگر ما به مطلبی فکر کنیم ولی مقداری از ذهنمان به جای دیگر مشغول باشد در این صورت آن مطلب را به خوبی درک نمی کنیم ولی اگر ذهنمان و قوه ادراکیمان را بر مطلبی متمرکز کردیم، در این صورت می توانیم آن مطلب را به خوبی درک کنیم و عزم نیز همینطور است اگر انسان نفسش رام شود می تواند با عزم بیشتری به سیر بپردازد.

و عزم برای سیر به سمت خدا پیدا می کند و توجهش به سمت مقام سر می رود چون آن نفسی که مانع بود الآن کمک کننده شده است. نفس انسان قبل از سلوک به این گونه است که مثلا وقتی با چشممان منظره ای را می بینیم یا صدایی را می شنویم این تصویر و صوت در قوه متخیله ذخیره می شوند و ذهن ما را به سمت خود مشغول می سازند و ما را از خدا دور می سازند ولی اگر این نفس تربیت شود و رام شود دیگر انسان را مشغول نمی سازد بلکه انسان را از این تصویر و صوت به خدا می رساند.

مقام سر مقامی است که سر آن را درک می کند و گفتیم که سر عقل لطیف شده است که بالاترین درجه ای است که عقل مردم عادی می تواند به آن برسد.

و قصد صادق اولین مقام از مقامات اصول است.

قرب به خداوند تنها با قلب ممکن است و تنها با قلب می توان به سمت خداوند رفت و قصد نیز جایگاهش قلب است.

وصول به رب و دخول در حد قرب نیست مگر به وسیله قلب و در مقام قلب همانطور که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند که خداوند می فرمایند که «ارض و سماء جای مرا ندارند و نمی توانند مرا در خود جای دهند و تنها قلب بنده مؤمنم است که می تواند من را در خود جای دهد.» پس این سالک با به دست آوردن عزم صحیح جواب می دهد کسی را که از جانب حق او را دعوت به اراده می کند و وارد مقام اراده می شود.

اراده در فلسفه قبل از عزم است و ابتدا شوق است و بعد اراده است و سپس عزم است ولی در اینجا آن معنای فلسفی اراده که شوق مؤکد است، مراد نیست بلکه اراده در اینجا یعنی بستن قلب به آستانه خداوند به خاطر طلب قرب پس این نفس یا قلب ادب می شود به آداب حضور به خاطر شدت حضوری که بین یدی الله دارد تا اینکه برسد به یقین روشن پس انس پیدا می کند با خدا و در نتیجه نه فراموش می کند خدا را و نه غافل می شود از خدا زیرا به وسیله ی حضور در نزد خداوند به کمال انس رسیده است و این مقام ذکر قلبی است.

غفلت با یک توجه جبران می شود و معلوم حاضر می شود ولی در نسیان معلوم موجود نیست و باید کسب جدیدی صورت بگیرد.

و این مقام کامل نمی شود الا با فراموش کردن غیر (از این جهت که غیر اند و اگر به جهت اینکه آینه خداوند هستند به آنها نگاه کنیم اشکال ندارد) و عدم التفات به ما سوی الله و این مقام فقر است (وابستگی به خداوند) و این فقر موجود نمی شود مگر به خاطر غنی و بی نیازی بالحق (یعنی خدا او را بی نیاز می کند) و این مراد قول ایشان علیه السلام است که «غنی حقیقی، غنای قلب است».

فقیر یعنی کسی که دائم الذکر است و دائما در یاد خداست.

و در این هنگام خداوند او را از مخالفت باز می دارد و مانعی و حاجبی بین بنده و معصیت ایجاد می کند لذا گفته ند که «عصمت نوری است که پرتاب می شود در قلب و نفس به وسیله این نور روشن می شود و در این هنگام انسان خودش را چندان نزد خدا می بیند که دیگر گناه کردن برایش ممتنع می شود» و این مقام مراد است.


[1] شرح منازل السائرین، ماتن: ابو اسماعیل عبدالله الأنصاری، شارح: کمال الدین عبدالرزاق القاسانی، ج1، ص125.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo