< فهرست دروس

درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیحی مختصر در مورد مقامات قسم اخلاق/ شرح المقدمة/ شرح منازل السائرین.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در شمردن مقامات صد گانه بود و هر ده مقام را در ضمن قسمی می شمریم و تا اکنون سی مقام را در طی سه قسم شمردیم و اکنون می خواهیم وارد قسم چهارم یعنی قسم اخلاق شویم.

[د_ قسم الاخلاق]

فتخلص العقل من شوب الوهم بنور الشرع لیستعین به علی اثبات الملکات الفاضلة فی النفس التی هی الاخلاق لیبلغ کمال الاطمئنان فیصبر علی المکاره و عن المشتهیات لعلمه بان ما یجری علیه مقتضی حکمة الله و ارادته و لیس له الا ما قسم الله له فیتحامل علی النفس بالصبر حتی یبلغ حد الرضا بما قدر و قضی فیرضی و یشکر علی ما یجری علیه و یعده نعمة و ان کان بلاء و یستحیی من الله ان یسأله غیر ما فیه و یتعود بذلک حتی یصیر صادقا فی الجد و الجهد و العهد فیؤثر مع خصاصته و یسخو بموجوده لتساوی الغنی و الفقر عنده و یلزمه الخُلق مع الخَلق لانه یراهم فی اسر القدر فلا ینازع احدا فی شیء بل یعذرهم فی السیئة و یکرمهم فی الحسنة و یشاهد علیهم آثار القدرة و الحکمة فیتواضع معهم لله ببذل المعروف و حمل الاذی فضلا عن کفه فیبلغ مقام الفتوّة بصفاء القلب عن صفات النفس عند تمام الاطمئنان فینبسط مع الخَلق بکمال الخُلق و ارسال السجیة مع الحق لطهارة القلب و ارتفاع الموانع بالکلیة و الرجوع الی الفطرة الاصلیة و لهذا لما سأل موسی ربه عن الفتوّة قال: «ان ترد نفسک الیّ طاهرة کما قبلتها منی طاهرة.»[1]

در انتهای قسم سوم گفتیم که انسان در آنجا به درجه ای می رسد که عقلش از مزاحمت وهم خلاص می شود و چنین وهمی همراه و مشایع عقل می شود و سعی می کند به عقل کمک کند. در چنین هنگامی عقل با کمک شریعت مقامات فاضله را کسب می کند تا به درجه اطمینان برسد و نفس، به نفس مطمئنه تبدیل شود.

پس برای رسیدن به نفس مطمئنه تا اکنون دو شرط گفتیم یکی خلاص شدن عقل از شوب وهم و دیگری کسب اخلاق و ملکات فاضله به کمک عقل و شرع.

اولین مقام از این فصل که برای نفس مطمئنه پیش می آید صبر در مقابل سختی ها و مصائب و گذشت از مشتهیات مباح و صبر در مقابل آنها است.

ترجمه و شرح متن:

آنجایی که عقل تسلیم می شود و مزاحم را دفع می کند و وهم نیز دیگر مخالفت نمی کند در اینجاست که عقل از دخالت وهم خلاص می شود با کمک شریعت و کمک می گیرد عقل از شریعت تا ملکات فاضله ای که اخلاق است را در خود قرار دهد تا به کمال اطمینان برسد و به درجه بالاتری از نفس مطمئنه برسد.

و ابتدای کسب در اخلاق حسنه صبر در مکاره و صبر از مشتهیات حلال است (سالک مشتهیات حرام را در مقام اول ترک کرده است) چون علم دارد به اینکه آنچه که بر او جاری شده، مقتضای حکمت و اراده خداست و می داند که هیچ برای او در این جهان نیست الّا آن چیزهایی که خدا برای او تقسیم کرده و وقتی انسان چنین چیزی را پذیرفت خواسته الهی را می پذیرد و به رضای الهی راضی می شود.

طبق حدیث امام محمد باقر علیه السلام داستان هاروت و ماروت اینگونه بوده است که:

فرشتگان به خدا اعتراض کردند که خدایا چرا انسانها را تنبیه نمی کنی و آنها دارند در زمین تو گناه می کنند و تو بر این کار قادر هستی؟

خداوند دو تا از فرشتگان که خیلی اعتراض می کرده اند و نام آنها هاروت و ماروت بوده است را به زمین می فرستد و به آنها خوی انسانی می دهد و به آنها می گوید که شما به زمین بروید و تنها چهار کار انجام ندهید بت نپرستید و زنا نکیند و شراب نخورید و کسی را نکشید.

این دو به زمین می روند و ناگاه با قصری مواجه می شوند که زنی زیبارو از آن بیرون می آید و به او پیشنها زنا می دهند و او می گوید که من با کسانی که دین آنها با من فرق دارد ارتباطی ندارم و آنها یاد حرف خداوند می افتند و بر می گردند ولی در وسط راه خوی حیوانی بر آنها غلبه می کند و دوباره به سمت زن بر می گردند و در خواست او را قبول می کنند و بت پرست می شوند و شراب می خورند و سپس زنا می کنند و در هنگام زنا فقیری که برای درخواست کمک آمده بوده آنها را می بیند و مقداری آنها را سرزنش می کند و زن به هاروت و ماروت می گوید که من در شهر آبرو دارم و این گدا اکنون آبروی من را می برد پس بروید و سریع او را بکشید و آنها می روند و آن فقیر را می کشند و وقتی بر می گردند می بینند نه زنی هست و نه قصری و خدا بعد از این واقعه آنها را به عرش می برد وآنها را برعکس آویزان می کند.

البته در قضیه هاروت و ماروت و آن آیه سوره بقره که در مورد آنهاست چند هزار احتمال مطرح است.

و تکلیف می کند بر نفس که صبر کند تا اینکه به حد رضایت نسبت به آنچه که خدا تقدیر کرده و قضا داشته برسد. و سپس راضی می شود و شکر می کند نسبت به آن چیزی که بر او جاری شده است و آنچه را که بر او جاری شده و برایش پیش آمده را نعمت می شمرد هر چند ظاهرا بلاء باشد و حیا می کند از خدا و خجالت می کشد از خدا که بخواهد غیر از آن چیزی را که در اوست (یعنی خجالت می کشد که از خدا بخواهد که این بلا را از بین ببرد) و خو می گیرد با این بلا در حدی که در جد و جهد و عهدش صادق می شود (ما چون عبد خدا هستیم تکوینا با خدا عهد بسته ایم که حکمت الهی را بپذیریم و نسبت به تقدیر او راضی باشیم) و با اینکه خصیص (درویش و حاجتمند) است ایثار می کند و دیگران را بر خود مقدم می دارد.

شخصی که می خواهد ایثار کند در ابتدا برای او این احتمال پیش می آید که اگر به دیگران ببخشد فقیر می شود و یا فقرش ادامه پیدا می کند همانگونه که شیطان می گوید که در سه جا خودم برای گمراه کردن بنده می روم یکی اینکه عهدی با خدا یا نذری کرده باشد و دوم جایی که زن و مردی با هم تنها باشند و سوم وقتی کسی می خواهد انفاق کند که در آنجا خودم می آیم و او را نسبت به فقر در آینده بر حظر می دارم.

چنین کسی در مقابل این وسوسه شیطان نیز مقابله می کند و با اینکه فقیر است می بخشد و دارایی هایش را می بخشد چون فقر و غنی در نزد او مساوی است و لازمه چنین ایثاری خوش اخلاقی با مردم است.

علت درگیری ما با مردم این است که کسی را مزاحم خود می بینیم و یا گمان می کنیم که او به ما آسیب می رساند مثلا شخصی از انسان درخواست مقدار پولی می کند و ما فکر می کنیم که با دادن پول به او فقر می شویم لذا با حالت عصبانیت و بد اخلاقی با او برخورد می کنیم ولی اگر پیشمان فقر و غنی مساوی باشد و همه چیز را به تقدیر الهی بدانیم، در این صورت نسبت به کسی بد اخلاقی نمی کنیم.

و چون سالک خلق را در اسارت قَدَر می بیند پس سالک به این علت با آنها منزاعه نمی کند و در کاهای بد آنها را معذور می داند و در کارهای خوب آنها را اکرام می کند و در انسانها آثار قدرت و حکمت الهی را می بیند پس تواضع می کند با مردم به خاطر خدا و تواضع با بذل نیکی و اذیت آنها را تحمل کردن است چه رسد به کف اذیت (یعنی وقتی اذیت آنها را باید تحمل کرد به طریق اولی آنها را اذیت نباید کرد) پس می رسد به مثام فتوت با صفا دادن قلبش از صفات نفس وقتی که به درجه اطمینان کامل رسید (یعنی قلب از صفات نفسی که مربوط به درجه پایین است پاک می شود و بالاتر می رود) سپس با خَلق منبسط می شود به خاطر اینکه خُلقش کامل شده و سجیت و سرشت خود را با حق قرار داده چون در این هنگام قلبش طاهر شده و تمام موانع مرتفع شده اند و رجوع کرده است به فطرت اصلیه اش و به خاطر همین خداوند در جواب حضرت موسی علیه السلام که از فتوت سؤال کرده بود فرمودند که «فتوت به این معناست که به من رجوع کنی در حالی که نفست طاهر است همانطور که آن را از من طاهر قبول کردی».

پس قسم اخلاق که قسم چهارم بود را نیز مطرح کردیم و در جلسه بعد قسم اصول را مطرح می کنیم.


[1] شرح منازل السائرین، ماتن: ابو اسماعیل عبدالله الأنصاری، شارح: کمال الدین عبدالرزاق القاسانی، ج1، ص125.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo