< فهرست دروس

درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح و شرح خطبه/ شرح المقدمة/ شرح منازل السائرین.

خلاصه جلسه قبل: گفتیم که کمالات را به ده قسم تقسیم می کنیم و هر قسم را به ده مقام و هر مقام را به ده درجه در نتیجه ده قسم داریم و صد مقام و هزار درجه.

و اما تقسیم الشیخ کل مقام علی الدرجات الثلاث فلیس لانحصاره فیها بل لانّ الأولی حال المبتدی و الأخیرة حال المنتهی و المتوسطة حال من یکون بین البدایة و النهایة فی ای قسم کان من الأقسام الثمانیة و فی ای مقام کان من المقامات العشرة الداخلة تحت کلّ قسم من الأقسام الثمانیة فان ما بین الاول و الآخر وسط.[1]

از این توضیحات روشن شد که هر مقامی دارای ده درجه است ولی مصنف در جلسه قبل فرمودند که من برای هر مقامی سه درجه می آورم درجه مبتدی و متوسط و منتهی.

شارح می فرمایند که این سه درجه ای که ذکر کردند به خاطر این بود که مصنف می خواستند این سه حالت یعنی مبتدی بودن و متوسط بودن و منتهی بودن را بیان کنند.

مبتدی وقتی وارد قسم اول می شود با صد درجه مواجه می شود که همه این صد درجه مربوط به مبتدی است مثلا ده مقام یقظه و توبه و انابه و... را باید بگذراند. مقامات همین قسم و مقامات بقیه اقسام در این قسم بدایات نیز درجه ای دارند که مجموعا صد درجه می شوند و مبتدی باید همه آنها را انجام دهد و به عبارت دیگر مبتدی ده درجه از مقامات درجه اول و نود درجه متنزله از مقامات آینده را باید انجام دهد.

منتهی نیز باید ده درجه مربوط به نهایات را انجام دهد و نود درجه دیگر که مربوط به مقامات قبل است را نیز باید انجام دهد پس مجموعا باید صد درجه را انجام دهد.

پس مبتدی صد درجه بدوی انجام می دهد و منتهی نیز صد درجه نهایی انجام می دهد.

متوسط یعنی کسی که بین بدایات و نهایات است و برای چنین شخصی هشتاد مقام است و800 درجه می باشد البته متوسط را می توان به اقسام دیگری متناسب با مقامش نیز تقسیم کرد.

پس علت اینکه مصنف، سه درجه بیان کردند این است که می خواسته اند مبتدی و منتهی و متوسط را بیان کنند و الا اینگونه نیست که هر مقامی سه درجه داشته باشد بلکه قسم بدایات صد درجه دارد و قسم نهایات نیز صد درجه و اقسام متوسط نیز هشتصد درجه.

مبتدی و متوسط و منتهی همان مبتدی و سالک و محقق هستند.

ترجمه و شرح متن:

اما اینکه شیخ هر مقامی را به ده درجه تقسیم نکرد بلکه به درجات ثلاث تقسیم کرد، این نه به خاطر این است که هر مقامی سه درجه داشته باشد بلکه درجه اول حال مبتدی است و درجه آخر حال منتهی است و درجات متوسطه حال کسی است که بین بدایت و نهایت باشد در هر قسمی از این هشت قسم که می خواهد باشد و در هر مقامی از مقامات ده گانه ای که داخل هر قسم است که می خواهد باشد.

یعنی همه این هشتاد مقام، حال متوسطین است.

پس همانا بین اول و آخر وسطی است.

و اما انحصارها فی العشرة و ارتباط بعضها ببعض علی الترتیب المذکور فلان سیر الانسان الی الحق انما هو بالباطن _و ان کان مع استعانة بالظاهر لصعود الهیآت البدنیة الی حیز النفس و القلب و هبوط الهیآت النفسانیة و القلبیة الی الظاهر للعلاقة التی بینهما_ و مراتب غیوب الباطن بحسب الوجود ستّ: غیب الجنّ الذی هو غیب القوی و غیب النفس و غیب القلب و غیب العقل و غیب الروح و غیب الغیوب الذی هو غیب الذات الأحدیة.

و بحسب السیر و الترقی تحصل للنفس مرتبتان دون مقام القلب فانها قبل التوجه الی الحق امّارة بالسوء ثم تصیر لوّامة ثم تصیر مطمئنة.

و للقلب مرتبة فوق مقام العقل و دون مقام الروح تسمی «السر» و هو عند ترقّیه الی مقام الروح فی التجرد و الصفاء.

و للروح مرتبة تسمی «الخفی» و هو عند ترقیه الی مقام الوحدة.

فیکون له فی الغیب عشر مراتب و له فی کل مرتبة قسم من الاقسام المذکورة یحتوی علی عشرة مقامات و هی امهات المقامات کلها.

بحث بعدی این است که چرا این اقسام در ده قسم تقسیم بندی شده اند؟

جواب این است که ما این اقسام را با باطنمان طی می کنیم هر چند ظاهر نیز تأثیر گذار است و هر دو بر روی هم تأثیر می گذارند ولی این سیری که ما با طی مقامات انجام می دهیم سیری باطنی است پس باید ببینیم که چند باطن سر راه ماست و چون ده موطن باطنی سر راه ماست لذا اقسام را به ده قسم منقسم کردیم.

شش باطن به بحسب وجود داریم و چهار باطن نیز هنگام سیر ظاهر می شوند که مجموع آنها ده تا می شود و شخص سالک نه تا از آنها را واجد می شود و یکی را که مقام احدیت است را وارد می شود البته می توان گفت این مقام را نیز واجد می شود ولی در حد خودش.

خلاصه اینکه شش باطن یا به تعبیر مصنف غیب در خارج داریم بحسب وجود که مربوط به سیر نیستند:

غیب اول: قوی

یکی از این شش امر قوی است. قوی نیز باطنی هستند حتی حواس ظاهره نیز قوای باطنی هستند و این آلات ظاهری فقط وسیله ای برای کمک به آن قوه باطنی هستند.

غیب دوم: نفس

نفس جامع قوی است

غیب سوم: قلب

مقام قلب بالاتر از مقام نفس است. ما قلب را به معنای نفس لطیف شده می گرفتیم و آن را قوه و یا امر جدایی محسوب نمی کردیم و شاید نیز این صحیح باشد و بتوانیم بگوییم که قلب همان نفس است با این تفاوت که صاف تر شده و مشهوداتش بیشتر شده بیشتر مردم در همان مرحله نفس ثابت اند و معمولا به درجه قلب نمی رسند.

غیب چهارم: عقل

عقل بالاتر از قلب است.

غیب پنجم: روح

غیب ششم: غیب الغیوب

این غیب همان ذات احدیت است.

این شش غیب موجود اند چه سیر بکنیم و چه نکنیم.

چهار غیب نیز وجود دارند که در هنگام سیر به وجود می آیند.

غیب هفتم و هشتم: نفس لوامه و مطمئنه

بعد از اینکه انسان مرحله نفس را گذارند، قبل از اینکه وارد مقام قلب شود وارد دو مقام دیگر نیز می شود یکی نفس لوامه و دیگری نفس مطمئنه.

غیب نهم: سر

بعد از اینکه مقام عقل را گذاندیم، مقام عالی قلب ظاهر می شود یعنی ابتدا قلب را رد می کنیم و سپس وارد مرحله عقل می شویم و سپس وارد مرحله عالی قلب می شویم و اسم این مرحله «سر» است.

غیب دهم: خفی

روح نیز برای خودش غیب دیگری دارد و مرحله عالی دارد که به آن خفی می گوییم و عرفا می گویند که این فقط برای انبیا است ولی مصنف این را مخصوص به انبیا ندانسته اند و شاید این مرحله را برای بقیه نیز جایز بدانند.

این مرحله بین روح و غیب الغیوب قرار دارد.

پس طبق این باطن ها ما مراحل سیر را نیز بین این ده قسم، تقسیم کردیم چون سیر با باطن است.

ترجمه و شرح متن:

اما انحصار این اقسام در ده تا و ارتباط بعضی از اقسام با بعضی به ترتیبی که در کتاب ذکر شده، به این جهت است که سیر انسان به حق به وسیله باطن است _هر چند این سیر باطنی با کمک گرفتن از ظاهر است به خاطر صعود هیآت بدنیه به حیز نفس و قلب (حاصل و اثر هیآت بدنیه چون رکوع و سجود به نفس می روند) و از طرف نفس نیز هیآت نفسانیه و قلبیه به ظاهر می روند (کمال نفسی و عقلی در ظاهر شخص نیز ظاهر می شود و حتی اگر قیافه شناس نیز نباشیم می توانیم تشخیص دهیم که مثلا فلان انسان از روح بلندی برخوردار است و علت چنین تعاملی علاقه اتحادی است که بین این دو است و این دو با هم مرتبط و متحد اند_ و مراتب غیوب باطن نیز به حسب وجود شش تا هستند (و چهار مرتبه نیز به حسب سیر است) که عبارت اند از:

غیب الجن (به قوی از این جهت که مخفی هستند جن می گویند) که همان غیب قوی باشد و غیب نفس و غیب قلب و غیب عقل و غیب روح و غیب الغیوب.

نکته: شیخ اشراق می گویند که جن و ملک در عالم نداریم و این نفوس اگر خوب باشند به آنها ملک می گوییم و اگر بد باشند به آنها جن می گوییم و اینها می توانند با اجازه به صورت محدودی از عالم مثال خارج شوند و به این عالم بیایند و آن که جن است کاری بر ضد انسان و بشر می کند و آنکه ملک است به انسان نفع می رساند.

نکته: سیر به حق با قوی به این صورت است که هر وقت از قوای خود استفاده می کنیم به خاطر خدا و با توجه به خدا باشد مثلا وقتی چیزی را با چشم می بینیم به آن چیز توجه کنیم از آن جهت که مخلوقی از مخلوقات خداست.

و بحسب سیر و ترقی برای نفس دو مرتبه حاصل می شود که پایینتر از مقام قلب هستند پس همانا قبل از شروع در سیر و توجه به حق، نفس اماره بالسوء است (این از مراتب کمال نفس محسوب نمی شود و قبل از سیر است) سپس این نفس لوامه می شود (بعد از اینکه نفس اماره بر انسان غلبه کرد و انسان گناه را انجام داد، انسان پشیمان می شود و چنین پشیمانی را نفس لوامه می گویند و در چنین حالتی نفس انسان را سرزنش می کند) و سپس نفس مطمئنه می شود (وقتی انسان زمام قوای شهویه و غضبیه خود را بر عهده گرفت و آنها را رام کرد ز این بعد نفس انسان مطمئن و آرام می شود و دیگر به سمت گناه نمی رود).

و همچنیمن قلب نیز مرتبه ی دیگری دارد که بعد از عقل واقع شده است و این مرتبه «سر» نامیده می شود و این سر در هنگام ترقی انسان است از مقام روح و در هنگامی است که انسان از مقام عقل در تجرد و صفا ترقی می کند و به سمت روح می رود.

و روح مرتبه دیگری نیز دارد که «خفی» نامیده می شود و این در هنگام ترقی انسان است به مقام وحدت (قبل از مرحله غیب الغیوب است)

پس بنابر این برای انسان در غیب ده مرتبه است و چون اقسامی که طی می کنیم با باطن است و باطن ده مرتبه دارد لذا ما نیز این اقسام را به ده قسم تقسیم می کنیم.

و برای انسان در غیب ده مرتبه است و برای او در هر مرتبه قسمی از اقسام مذکوره است که هر قسم محتوی بر ده مقام است که این ها امهات مقامات هستند.


[1] شرح منازل السائرین، ماتن: ابو اسماعیل عبدالله الأنصاری، شارح: کمال الدین عبدالرزاق القاسانی، ج1، ص121.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo