< فهرست دروس

درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح و شرح خطبه/ شرح المقدمة/ شرح منازل السائرین.

خلاصه جلسه قبل: بعد از اینکه مصنف حمد خدا را مطرح کردند، اوصافی را برای خداوند آوردند که بعضی اوصاف ذات بودند و بعضی اوصاف فعل بودند و اوصاف فعل نیز بعضی از آنها خوانده شد و الآن در حال خواندن بقیه اوصاف فعلیه هستیم.

[م] ثم جعل شمس التمکین لصفوته علیه دلیلا.[1]

چگونگی دلالت شمس تمکین بر ظل تلوین:

یکی از اوصافی که برای خداوند ذکر می کنند این است که شمس تکوین را دلیل بر ظل تلوین قرار دادند البته برای اولیائشان این کار را کرده اند و در افراد معمولی ظل تلوین شاید دلیل شود بر شمس تمکین اما برای اولیای الهی شمس تمکین دلیل است بر ظل تلوین.

تلوین به معنای رنگ آمیزی کردن است. وقتی ما یک امر مطلق را رنگ آمیزی می کنیم با این رنگ آمیزی آن مطلق معین می شود پس تلوین به معنای تعین دادن است. خداوند بر امر منبسط که یک امر مطلق است تعینات حیوانی و انسانی و نباتی و فلکی و... را رنگ می کند.

و گفتیم که وقتی وجود مطلق که نور است بر این تعینات که عدم اند وارد می شود، ظل و سایه تشکیل می شود. این قاعده همیشگی است و هر وقت نور با مغایر خودش برخورد کند ظل تشکیل می دهد پس این تعینات مانند فلک و ملک و... همه ظل هستند. با این بیان ظل تلوین روشن شد پس ظل تلوین یعنی تعیناتی که توسط رنگ کردنِ وجودِ مطلق ایجاد می شوند.

ما وقتی مشاهده می کنیم همیشه تعینات را می بینیم و هیچوقت نور را نمی بینیم و شهود خلق می کنیم نه شهود حق ولی اولیاء الهی بر عکس اند و حتی اگر نظر به خلق کنند، حق و شمس تمکین را می بینند. تمکین یعنی شهود حق و شمس تمکین یعنی نور این شهود و اولیاء نور حق را مشاهده می کنند و از طریق نور حق، خلق را می بینند و ما افراد عادی اگر خیلی توفیق داشته باشیم از ظل تلوین به شمس تکوین می رسیم یعنی از معلول به علت می رسیم برخلاف اولیاء که از علت به سمت معلول می روند و شمس تمکین را دلیل بر ظل تلوین قرار می دهند یعنی همانچه که در منطق و فلسفه می گوییم که «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» و اولیاء الهی همیشه معالیل را از طریق علتشان می یابند و از نور به ظل پی می برند و شمس تمکین برای آنها دلیل است برای ظل تلوین.

ترجمه و شرح متن:

سپس خداوند شمس تمکین را دلیل قرار داد بر ظل تلوین برای انسان های منتخبش.

[ش] ای شمس نور شهود الحق لاهل التمکین _الذین هم صفوة الله ای اصفیاؤه المصطفون من عباده الذین صفت سرائرهم عن رؤیة الغیر بشهود الحق المتجلی باسمه «النور» دائما_ دلیلا علی الظل العدمی عندهم المتخیل عند المحجوبین.

تمکین به معنای شهود حق است و شارح نوری را نیز اضافه کرده اند به مطلب که این اضافه بیانیه است یعنی چه گفته شود «شمس شهود حق» و چه گفته شود «نور شهود حق» و چه گفته شود «شمس نور شهود حق» هر سه به یک معنا هستند.

منتخبان خداوند کسانی هستند که اهل شهود حق هستند و سرائرشان یعنی عقول لطیف شده شان صاف شده از غیر خدا و به غیر حق توجه ندارند و دائما متوجه شهود حق هستند و به عبارت دیگر غیر را می بینند ولی در غیر حق را می بینند یعنی به آینه نگاه می کنند ولی آینه را نمی بینند و در آینه خدا را می بینند.

شارح «جعل» را تکرار نکرده و ابتدا از مفعول اول یعنی «شمس التمکین» شروع کرده اند و آن را تفسیر نموده اند و سپس مفعول دوم یعنی «دلیلا» را ذکر نموده اند.

ترجمه و شرح متن:

یعنی اینکه خداوند قرار داد شمس نور وجودش را برای اهل تمکین دلیلی بر ظل عدمی نزد اولیا و اولیا این قدر به این ظل اهمیت نمی دهند که حتی تخیلش نیز نمی کنند و نزدشان یک امری عدمی است ولی آنهایی که محجوب هستند و از این نعمت محروم اند این ظلهای عدمی را تخیل می کنند و گمان می کنند که اینها موجود اند.

و آن اهل تمکین کسانی هستند که برگزیده خدا هستند از عبادش که سرائرشان (عقول لطیف شده شان) از رؤیت غیر بشهود حق مصفا شده حقی که به اسمش که «نور» است متجلی شده (این تجلی نور وجود برای اولیا مشهود است و برای همه مشهود نیست) و آن کس که می تواند این نور را ببیند چون این نور همه جار را پر کرده همه جا را روشن کرده است لذا چیزی غیر از نور را نمی بیند در نتیجه چنین شخصی دائما وجود حق را می بیند و دائما متوجه و شاهد حق است البته می توان دائما را قید متجلی نیز گرفت یعنی بگوییم که این تجلی دائما انجام می گیرد در نتیجه این اولیا دائما در حال شهود هستند.

دلیلا علی الظل: شارح «علیه» را در عبارت خودشان مؤخر کردند در حالی که در عبارت مصنف مقدم بود تا بفهمانند که «علیه» متعلق است به «دلیلا».

[م] ثم قبض ظل التفرقة عنهم الیه قبضا یسیرا.

همانگونه که بیان شد نور حق واحد است و این مطلبی است مجمع علیه نزد تمامی فلاسفه و متکلمین و عرفا و.... .

بحث در این است که آیا غیر از این نور واحد، نوری موجود است یا خیر؟

متکلم و فیلسوف می گویند بله نور خلائق نیز موجود اند ولی عرفا می گویند که بقیه همه ظل عدمی هستند و چیزی غیر از نور واحد الهی موجود نیست.

کثرت و تفرقه مال ظل است و این ظل است که متفرق و متکثر است و نور الهی جمع و واحد است و وحدت جمعی دارد به نحوی که کثرات را علی نحو البساطت در خود دارد.

پس علی ظل التفرقه یعنی متفرق هایی که از نظر وجودی در حد ظل هستند و نور نیستند.

مصنف می گویند که خداوند از اولیائش این ظل تفرقه را نیز گرفتند.

اولیا شهود حق می کنند و در ابتدا باید اول خلق را ببینند و بعد از طریق خلق به حق می رسند و کم کم اینقدر این حق دیدن تکثر و تعدد پیدا می کند که شخص دیگر در همه چیز حق را می بیند هر چند به خلائق نیز توجهی دارد ولی خدا همین مقدار توجه را نیز از آنها می گیرد تا به همین مقدار کم نیز به مخلوقات توجه نداشته باشند و در نتیجه این اولیا تمام توجهشان به خداوند است.

ترجمه و شرح متن:

سپس خداوند قبض کرد این ظل تفرقه (توجه به غیر) را از اولیائش و توجه اولیا را به سمت خودش قرار داد به طوری که این اولیا دیگر اصلا آن ظل تفرقه را نبینند و این قبض به صورت قبض یسیر بود.

[ش] ای قبض الوجود الاضافی الخیالیّ _الموجب للتفرقة بظهور الکثرة_ عنهم و عن شهودهم الی ذاته بإسقاط الإضافات قبضا سهلا علی الله تعالی

معانی محتمل در «قبضا یسیرا»:

قبضا یسیرا: یسیرا را می توان به سه نحو معنا کرد: یا به معنای سهلا باشد و یا به معنای قلیل القدر و یا به معنای قلیل المقدار.

معنای اول یسیر: قبضا سهلا

یعنی این کار برای خداوند آسان است و خداوند به راحتی توجه اولیا را از غیر به خودش قبض می کند و حتی خداوند می تواند این توجه را از افراد عادی نیز قبض کند حتی از فرد کافر نیز می تواند این توجه را قبض کند ولی آنها چنین لیاقتی را ندارند.

ترجمه و شرح متن:

یعنی خداوند قبض کرد وجود اضافی خیالی را _آن وجود اضافی که موجب تفرقه بود به سبب کثرت_ از اولیائش و همچنین این کثرت را از شهودشان نیز سلب کرد و توجه آن ها را منعطف کرد به ذات خودش به وسیله ساقط کردن اضافات و این قبض آسان است بر خداوند تعالی.

_الموجب للتفرقة بظهور الکثرة عنهم و عن شهودهم_ : این خط تیره باید بعد از «الکثرة» بسته شود و «عنهم و عن شهودهم» متعلق به «قبض» هستند.

و این وجود اضافی باعث تفرقه می شود به این صورت که وقتی این وجود منبسط، به تعینات کثیره برخورد می کند و کثرت در او ظاهر می شود، موجب تفرقه و پراکندگی می شود.

شارح تفرقه و کثرت را متفاوت گرفته اند و این صحیح است مثلا قوه خیال ما تصویر را می بیند و صدا را می شنود و طعم را می چشد و بو را استشمام می کند و نرمی و زبری را لمس می کند در حالی که هیچ یک از این محسوسات پیش او نیستند پس یک قوه است که پنج کار ار انجام می دهد ولی خداوند این قوه را تنزل می دهد و آن واحد را متفرق می کند و هر حس را به قوای خودش می دهد در نتیجه کثرت درست می شود پس تفرقه و کثرت هر چند در نگاه اول عین هم می نمایند ولی تفرقه و کثرت با هم تفاوت دارند.

نکته: عرفا سفارش می کنند که حواستان را جمع کنید. این توصیه به این معناست که شما در طول روز همیشه با کثرات سر و کار دارید و هر کدام از این کثرات و اشتغالات قسمتی از دل و ذهن را به سمت خودش جذب کرده و منظور عرفا از جمع کردن حواس این است که توجه را از این کثرات برداریم و به یک سمت سوق دهیم تا این شلوغی ها از قلب بیرون رود.

البته شاید راهکارشان صحیح نباشد و راهکارشان را اینگونه بیان می کنند که ابتدا کل حواستان را متوجه به مرادتان یعنی قطبتان کنید و تمام عشق و علاقه تان را به سمت او سوق دهید تا در نتیجه همه حواستان به یک سمت سوق پیدا کند و سپس حواستان را از این قطب نیز بردارید و متوجه به خداوند کنید البته بهتر است که انسان مستقیما حواسش را به سمت خداوند سوق دهند و این راهکاری که ایشان ارائه کرده اند شاید صحیح نباشد.

و همچنین منظور عرفا از خلوت نیز این نیست که انسان در یک جا تنها بنشیند بلکه منظور این است که در عین اینکه انسان در جمع است ولی در هر چیز خدا را ببیند و با اینکه با خلائق سروکار دارد ولی خلائق را جلوه ای از خدا ببیند.


[1] شرح منازل السائرین، ماتن: ابو اسماعیل عبدالله الأنصاری، شارح: کمال الدین عبدالرزاق القاسانی، ج1، ص99.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo