< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شروع در ابطال تالی دوم (هیولی به تنهایی فاقد وضع باشد)/ الفصل الخامس عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: در وقتی که وارد فصل چهاردهم یعنی فصل قبلی شدیم توضیح دادیم که فصل چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم هر سه یک مطلب را می‌خواهند اثبات کنند. قبل از فصل چهاردهم در فصل‌های قبلی ثابت کردیم که صورت لازم دارد هیولی را و در این سه فصل می‌خواهیم ثابت کنیم که هیولی نیز لازم دارد صورت را و برای اثبات این مدعا دو فرض را طرح می‌کنیم که یکی را در فصل چهاردهم گفتیم و دیگری را در فصل پانزدهم که این فصل است می‌گوییم و بعد در فصل شانزدهم نتیجه گیری می‌کنیم.

در فصل چهاردهم فرض کردیم که هیولایِ تنها، ذات وضع باشد و در این فصل فرض می‌کنیم که ذات وضع نباشد و غیر از این دو فرض، فرض دیگری نیست لذا اگر هر دو فرض را باطل کردیم، ثابت می‌شود که هیولای منفرد موجود نیست.

در فصل چهاردهم ثابت شد که هیولای منفرد نمی‌تواند ذات وضع باشد و در این فصل ثابت می‌کنیم که هیولی نمی‌تواند بدون وضع باشد و در فصل شانزدهم از بطلان این دو فرض نتیجه می‌گیریم که هیولی نمی‌تواند تنها باشد.

متن: (15) تنبيه [في بيان امتناع حلول الصورة في الهيولى المجردة عنها] فلو فرضنا هيولى بلا صورة ...[1]

در این فصل می‌گوییم که هیولای منفرد یعنی بدون صورت جسمیه، نمی‌تواند بدون وضع باشد و منظور از وضع قابلیت اشاره حسی است.

ابطال تالی دوم: این‌گونه وارد بحث می‌شویم که اگر هیولی بدون وضع باشد، با گرفتن صورت صاحب وضع می‌شود چون وقتی صورت را گرفت جسم می‌شود و هر جسمی صاحب وضع است و بعد شقوق مسئله را مطرح می‌کنیم که بعضی از این شقوق واضح البطلان هستند که به بطلان آن‌ها اشاره می‌کنیم و رد می‌شویم و بعضی واضح البطلان نیستند که ناچاریم آن‌ها را بیان کنیم و رد کنیم.

مصنف فقط دو شق را باطل می‌کنند و بقیه را واضح البطلان می‌دانند و وقتی همه شقوق باطل شد، پس خود فرض نیز باطل می‌شود و هیولی نمی‌تواند به تنهایی بدون وضع باشد.

پس کل بحثی که ما در این فصل داریم این است که هیولی را منفرد و بلاوضع فرض می‌کنیم و بعد صورت را ملحق می‌کنیم و بعد از الحاق صورت، هیولی ذات وضع می‌شود و اینکه هیولی با آمدن صورت ذات وضع می‌شود امری بدیهی و واضح است.

آن دو فرضی که بدیهی البطلان نیستند نظیری در عالم وجود دارند و چون نظیری دارند و نظیرشان واقع شده است، احتمال داده می‌شود که خودشان نیز واقع شوند لذا مصنف سعی می‌کنند که بین این دو فرض و نظیرهایشان فرق بگذارند.

پس اولاً مصنف این دو فرض را رد می‌کنند و ثانیاً اختلاف این دو فرض با نظیرهایشان را بیان می‌کنند و وقتی همه شقوق باطل شد، ثابت می‌شود که هیولایِ منفردِ بدونِ وضع نیز محال است.

بعد از اینکه هیولی صورت را گرفت قابل وضع می‌شود و وقتی قابل وضع شد باید در حیزی حاصل شود و حال سؤال می‌شود که آیا هیچ مکانی را اشغال نمی کند و یا آیا همه امکنه را اشغال می‌کند و یا امکنه خاصی را اشغال می‌کند؟ و اگر مکان خاصی را اشغال می‌کند آیا آن مکان خاص ترجیحی دارد بر سایر مکان‌ها و یا ترجیحی ندارد؟

اینکه هیچ مکانی را اشغال نکند باطل است و اصلا احتیاج به بحث ندارد.

و اینکه همه مکان‌ها را اشغال کند نیز واضح البطلان و هر جسمی مکان خاصی را اشغال می‌کند.

و اینکه مکان خاصی را بدون ترجیح اشغال کند نیز واضح الطبلان است چون ترجیح بلامرجِّح است.

و اینکه با ترجیح باشد دو فرض دارد یکی اینکه این ترجیح قبل از الحاق صورت به هیولی حاصل بوده است و یا اینکه این ترجیح بعد از آمدن صورت حاصل شده باشد.

پس فقط دو فرض برای بحث وجود دارد یکی اینکه هیولی بعد از گرفتن صورت مکان خاصی را اشغال کند و این اشغال با ترجیح سابق باشد و یا با ترجیح لاحق باشد.

وقتی هر پنج صورت باطل شد، اینکه هیولی به تنهایی بدون وضع باشد نیز باطل می‌شود.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: فلو فرضنا [اگر فرض کنیم. (این «لو» تفریع بر فصل قبل است یعنی حال که در فصل قبل باطل شد که هیولی همراه وضع باشد، پس این فرض مطرح می‌شود که هیولی بدون وضع باشد)] هيولى بلا صورة [هیولی را بدون صورت] و كانت بلا وضع [و این هیولایِ بدون صورت، بدون وضع نیز باشد] ثم لحقتها الصورة [و بعد صورت جسمیه به این هیولی ملحق شود و هیولی دارای صورت جسمیه شود] فصارت ذات وضع مخصوص [و این هیولی بعد از گرفتن صورت داری وضعی مخصوص شد].

شارح: يريد بيان امتناع حلول الصورة في الهيولى المجردة عنها [مصنف می‌خواهد بیان کنند که ممتنع است که صورت جسمیه در هیولایی که مجرد از صورت است حلول کند یعنی نمی‌توان هیولی بدون صورت داشت و بعد صورت را در هیولی حلول داد بلکه هیولی از اول با صورت می‌آید و لازم دارد صورت را و این عبارتی که شارح آورده عبارة اخری مطلبی است که در فصل قبل گفته شد که عبارت باشد از اینکه هیولی لازم دارد صورت را؛ در فصل قبل در صفحه 90 سطر اول گفتیم اینکه هیولی نمی‌تواند از صورت جسمیه منفک شود که مدعای اصلی ما است تبیین می‌شود با بیان دو مطلب که یکی در فصل چهاردهم بیان می‌شود و یکی در فصل پانزدهم و گفتیم که اگر هیولی منفرد و جدای از صورت باشد یا دارای وضع است و یا بدون وضع است و هر دو قسم باطل‌اند که بطلان قسم اول را در فصل چهاردهم گفتیم و قسم دوم را در این فصل باطل می‌کنیم] و به يتبين القسم الثاني من البرهان المذكور في الفصل المتقدم [و به همین بیان امتناع صورت در هیولای مجرد که در این فصل انجام می‌شود، بیان می‌شود قسم دوم از برهان مذکور در فصل مقدم که آن برهان مذکور متوقف بر دو قسم بود که یکی در فصل قبل بیان شد و دیگری در این فصل بیان می‌شود و با توضیح این قسم دوم و ضمیمه آن با توضیحات فصل قبل، اصل برهان ثابت می‌شود] و تقريره [و تقریر بیان امتناع صورت در هیولای مجرد از صورت و یا تقریر این قسم دوم از برهان این است که] أنا لو فرضنا هيولى [اگر فرض کنیم هیولی را] بلا صورة جسمية [بدون صورت جسمیه (یعنی منفرد باشد)] و كانت بلا وضع [و این هیولی بدون وضع باشد] بالضرورة لما مر [با خاطر ضرورتی که در فصل قبل گذشت چون در فصل قبل ثابت کردیم که هیولی بدون صورت نمی‌تواند دارای وضع باشد] ثم فرضنا [و بعد فرض کنیم] أن الصورة لحقتها [که صورت به آن ملحق شود] و صارت حينئذ ذات وضع [و هیولی بعد از آمدن این صورت دارای وضع می‌شود] بالضرورة [می‌تواند بالحتم و الوجوب باشد و یا به معنای بالبداهه باشد چون هیولی بعد از آمدن صورت جسمیه جسم می‌شود و این صغری است] لامتناع وجود جسم غير ذي وضع [و کبری این است که ممتنع است که جسمی بدون وضع باشد پس هیولی با گرفتن صورت بالضرورة و الحتم باید ذات وضع شود] لكان [«لکان» جواب «لو» است در عبارت شارح و جواب «لو» در عبارت مصنف بعداً می‌آید] لا يخلو [حال این هیولایی که جسم شده است (چون جسم شده است فعل مذکر در مورد آن می‌آورند و یا ضمیر موجود در «کان» را شأن بگیریم)] إما أن لا تتحصل الهيولى في موضع من المواضع [یا چنین هیولایی که دارای صورت شده است و دارای وضع شده است در هیچ موضعی از مواضع تحقق و وجود پیدا نمی‌کند] أو تتحصل [و یا اینکه تحصل پیدا می‌کند] و إن تحصلت [و اگر حاصل شد] فلا يخلو إما أن تتحصل‌ في جميع المواضع [یا در همه مواضع حاصل می‌شود] أو في بعضها دون بعض [و یا در بعضی از مواضع حاصل می‌شود] و الأول و الثاني من هذه الأقسام محالان ببديهة العقل [و قسم اول و دوم باطل هستند با بداهت عقل و عقل حکم می‌کند که جسم نمی‌تواند بدون مکان باشد و یا یک جسم همه مکان‌ها را پر کند] و الثالث أيضا محال [و قسم سوم نیز محال است ] لأن ذلك الموضع إما أن لا يكون أولى بها من غيره [چون یا این موضع نسبت به موضع دیگری ترجیح ندارد برای پذیرش هیولی نسبت به دیگر مواضع] أو يكون أولى [و یا اینکه بعض مواضع اولی هستند برای هیولی] فإن لم يكن أولى [اگر این موضع اولی نبود برای هیولی] كانت متساوية النسب إلى جميع المواضع [در این صورت هیولی نسبت به همه مواضع نسبتش مساوی می‌شود] فكان حصولها في ذلك الموضع دون غيره ترجيحا لأحد الأمور المتساوية من غير مرجح [در این صورت حصول هیولی در این موضوع نه مواضع دیگر ترجیح بلا مرجح می‌شود در امور متساویه یعنی بدون اینکه مرجِّحی باشد یک امر از امور مساوی را نسبت به دیگران ترجیح دهیم] و هو محال بالبديهية [و این بداهةً محال است] و إن كان أولى بها [و اگر موضعی از این مواضع اولی بود برای هیولی] فالأولوية إما إن كانت حاصلة قبل أن تلحقها الصورة [یا اولویت این مکان یعین ترجیح قبل از آمدن صورت و الحاق صورت به هیولی بوده است] أو حصلت بذلك [و یا اولویت با لحوق صورت حاصل شده است] و هذان قسمان [و این‌ها دو قسم هستند یکی اینکه اولویت سابق باشد و دیگر اینکه اولویت لاحق باشد] و هما أيضا محالان [و این دو صورت نیز محال هستند ولی بدیهی البطلان نیستند لذا باید از آن‌ها بحث شود و از طرفی نظیر در خارج دارند یعنی نظیری داریم که جسمی قبل از گرفتن صورت نسبت به مکانی اولویت دارد و بعد از گرفتن صورت نیز به همان مکان می‌رود لذا مصنف باید ثابت کنند که بین آن نظیر و بحث ما تفاوت است و آن نظیر با ما نحن فیه فرق دارد و آنجایی که هیولی بعد از گرفتن صورت نیز اولویت داشته باشد نیز نظیر دارد و لذا باید بین آن نظیر و بحث خودمان نیز فرق گذاشت. پس در مسئله دو فرض داریم که اولاً باید آن دو فرض را باطل کنیم و بعد دو نظیر آن‌ها را مطرح کنیم و بین آن دو نظیر و بحث خودمان فرق بگذاریم] مع أن لكل منهما نظيرا في الوجود [در حالی که برای هر یک از این دو قسم نظیری در وجود و عالم خارج است و این دو نظیر ما را به توهم این می‌اندازد که شاید این دو قسم نیز صحیح باشند و باطل نباشند] و الشيخ أوردهما و أورد نظيريهما [و شیخ این دو قسم و نظیرهایشان را ذکر کرده است] و بين الفرق بينهما و بين النظيرين [و شیخ بیان کرده است فرق بین این دو قسم و نظیرهایشان را] و أعرض عن ذكر الأقسام المحالة بالبديهة [و مصنف آن سه قسمی که بالبداهه محال هستند را ذکر نمی کنند و از ذکر آن‌ها اعراض می‌کنند] للإيجاز [به خاطر ایجاز و خلاصه گویی. پس روشن شد که بحث ما در کجاست و بحث اول ما این است که هیولی منفرد باشد و بلا وضع باشد و صورت جسمیه را بپذیرد و به سبب این پذیرش ذات وضع باشد و بعد از ذات وضع شدن محلی را که هیولی قبل از گرفتن صورت به آن اولویت داشت را انتخاب کند و در آن مکان حلول کند که این بحث اول است و بحث دوم این است که مکانی را که بعد از آمدن صورت جسمیه اولویت پیدا می‌کند انتخاب کند].

متن: قوله فليس يمكن أن يقال إن ذلك لأن الصورة لحقتها...

فرض اول این است که صورت ملحق شود به هیولی و صورت هیولی را در مکانی که هیولی قبل از آمدن صورت نسبت به آن اولی بود واقع کند.

مصنف می گویند که این صورت محال است و معترضی اعتراض می‌کنند که چگونه باطل است وقتی نظیر دارد که بعد مصنف به بیان فرق این بحث با نظیرهایش می‌پرداند.

نظیر اول: جسمی را در مکان مخصوص خودش قرار می‌دهیم و بعد صورت دیگری را به آن ملحق می‌کنیم و این جسم از مکان مخصوص خودش به مکانی که صورت جدید اقتضا دارد نقل مکان می‌کند مثل اینکه بخشی از هوا در جای مخصوص خودش که هوا است قرار می‌گیرد و بعد این هوا را سرد می‌کنیم و تبدیل به آب می‌شود و وقتی تبدیل به آب شد می‌تواند همه جای زمین برود ولی به نزدیک‌ترین جا می‌رود و در نزدیک‌ترین جا فرو می‌ریزد و به صورت خطی عمود به پایین می‌آید.

پس هوا صورت نوعیه‌ای دارد که صورت هوائی است و این صورت نوعیه فاسد می‌شود و صورت جدید به آن ملحق می‌شود و با گرفتن صورت جدید نقل مکان می‌کند به مکانی که صورت قبلی نسبت به آن اولویت داشت یعنی قبل از گرفتن این صورت مائی، هوا نسبت به این مکان خاص اولویت داشت چون نزدیک‌ترین مکان در زمین به آن هوا بود لذا بعد از آمدن صورت مائی نیز این آب به همان مکان که اقرب الاماکن است می‌رود. پس جسمی قبل از گرفت صورتی به مکانی اولویت داشت و بعد از گرفتن صورت نوعیه جدید نیز به همان مکان نقل مکان می‌کند.

نظیر دوم: قسمتی از هوا را نه در جای خودش بلکه در جای دیگری مثل درون مشک و یا توپی قرار می‌دهیم و بعد آن را در زیر آب فرو می‌بریم و اگر آن هوا را تبرید کنیم تبدیل به قطرات می‌شود و همان‌جا می‌ماند و وقتی آن توپ را پاره کردیم قسمت‌هایی از هوا که تبدیل به آب شده‌اند در همان‌جا می‌مانند و آن عاملی که اولویت را ایجاد کرده است قسر قاسر است یعنی ما چون توپ را در زیر آب فرو بردیم لذا آن قسمت‌های هوایی قبل از تبدیل شدن به آب اولویت پیدا کرده بودند به آن مکان خاص به خاطر قسر قاسر و بعد از آمدن صورت جدید نیز آن قسم از هوا که تبدیل به آب شده و صورت جدید را گرفته است در همان مکان می‌ماند.

مصنف می‌گویند فرق است بین ما نحن فیه و بحث ما چون در این دو نمونه بحث را بر روی هوا بردید که هوا جسم بود و جسم اولویت دارد نسبت به مکانی ولی در بحث ما هیولی جدای از صورت جسمیه بوده است و هیولی به تنهایی اولویت ندارد به مکانی یعنی این نمونه‌ها چون جسم بودند و مکان داشند، لذا اولویت قبل از حصول صورت جدید متصور است ولی در بحث ما چون هیولی تنها است و نسبت به مکانی اولویت ندارد لذا نمی توان گفت که هیولی قبل از آمدن صورت نسبت به جایی اولویت داشته است.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: قوله فليس يمكن [جواب لو است] أن يقال [پس در این صورت با این فرض‌هایی که کردیم ممکن نیست گفته شود که] إن ذلك لأن الصورة لحقتها هناك [اینکه هیولی این مکان را انتخاب می‌کند به خاطر این است که صورت در آن مکان به هیولی ملحق شده است] كما يمكن [چنانچه می‌توان گفت که صورتی ملحق شود و ملحق به که اولی بود را در مکان اولی واقع ساخت می‌توان این مطلب را گفت در دو جا] أن يقال لو كانت في صورة توجب لها وضعا هناك [یکی اینکه هیولی در صورتی باشد مثل صورت هوائی که این صورت برای هیولی وضعی را موجب می‌شود در همان مکانی که بوده است] أو كان قد عرض لها وضع هناك [یا اینکه برای این هیولی وضعی در مکانی خاص عارض شود مثل بحث توپی که در آب فرو می‌کنیم] ثم لحقتها الصورة الأخرى [و سپس به این هیولی چه در نمونه اول و چه در نمونه دوم صورت جدیدی ملحق شود مثل اینکه به صورت هوائی صورت آبی ملحق شود] و إنما ليس يمكن [و اینکه در ما نحن فیه ممکن نیست این مطلب و در این دو مثال ممکن است علتش این است که] فيما نحن فيه لأنها مجردة بحسب هذا الفرض [زیرا به حسب فرضی که کردیم هیولی در ما نحن فیه مجرد بود و صورت نداشت در حالی که در دو مثالی که ذکر شد هیولی هوا شده بود یعنی علاوه بر اینکه صورت جسمیه داشت، صورت نوعیه نیز داشت و مشخص است که چنین هیولایی به خاطر وجود صورت جسمیه و نوعیه به مکانی خاص اولویت پیدا می‌کند].

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo