< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان ترکیب برهان لزوم هیولی برای صورت بنابر توضیحات فخر رازی و بیان اشکال خواجه بر ایشان و توضیح متن مصنف طبق هر دو نظر و ابطال فرض اول از سه فرض مطرح شده در این استدلال/ الفصل الثانی عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: بحث در این داشتیم که صورت جسمیه نمی تواند بدون هیولی باشد و به تعبیر اصطلاحی صورت جسمیه لازم دارد هیولی را.

برای اثبات این مدعی مصنف ابتدءً به مبنای این مدعا اشاره کردند که چون جسم و یا صورت جسمیه متناهی است باید شکل داشته باشد و حال می خواهند بیان کنند که به خاطر وجود شکل باید صورت همراه با ماده باشد.

در این مدعا که ماده لازم صورت است سه فرض را مطرح کردند:

یا صورت جسمیه به تنهایی لازم دارد شکل را و یا به همراه ماده و عوارض ماده لازم دارد شکل را.

در صورتی که به تنهایی شکل را لازم داشته باشد یا خودش منشأ وجود شکل برای خودش می شود و یا فاعل خارجی شکل را به او عطا می کند.

قال الفاضل الشارح تركيب الحجة أن يقال لزوم الشكل للجسمية إما أن يكون لنفسها أو لما يكون حالا فيها أو لما يكون لها محلا أو لما لا يكون حالا و لا محلا و هذه قسمة منحصرة و ثاني الأقسام محذوف لظهوره [1]

فخر رازی می گویند که مصنف در این استدلال چهار فرض را مطرح می کنند منتها از این چهار فرض یک فرض را که واضح بوده است حذف کرده است و فقط سه فرض دیگر را بیان کرده است و بعد توضیح می دهند که چرا این فرضِ محذوف، واضح است.

خواجه می فرمایند که به ظاهر عبارت مصنف که توجه می کنیم اینگونه می یابیم که مصنف فقط سه فرض را مطرح کرده اند و اصلاً فرض چهارم قابل تصور نیست و به آن احتیاجی نداریم.

بعد از اتمام این مطالب به سراغ متن مصنف می رویم و حکم هر سه فرض را ذکر می کنیم.

فخر اینگونه می گویند که مصنف در این متنی که گذشت شکل را لازم صورت جسمیه قرار می دهند به طوری که شکل از صورت جسمیه منفک نمی شود و بعد چهار فرض در مورد اینکه چرا شکل لازم صورت جسمیه است را مطرح می کنند:

فرض اول: یکی اینکه خود صورت جسمیه باعث شده است که این شکل برایش حاصل باشد یعنی خود صورت جسمیه ملزوم است و شکل لازم است و عامل این لزوم نیز خود صورت جسمیه است و مصنف از این قسم تعبیر کرده اند به «عن نفسه».

فرض دوم: فرض دوم این است که چیزی که حلول کرده است در صورت جسمیه عامل این لزوم است و باعث پیدا شدن شکل شده است و آنچه که در صورت جسمیه حلول می کند، «صورت نوعیه» است پس فرض دوم این است که حالّ در صورت جسمیه یعنی صورت نوعیه اقتضا کرده است این لزوم را و شکل را لازم صورت جسمیه قرار داده است.

این قسم در عبارت مصنف نیامده است.

فرض سوم: فرض سوم این است که نه حالّ در صورت جسمیه بلکه محلّ صورت جسمیه این لزوم را عامل است و محلّ صورت جسمیه نیز هیولی است.

این قسم مراد مصنف است و آن را اینگونه مطرح کرده اند که «او یلزمه لسبب حامل ....».

فرض چهارم: فرض چهارم این است که چیزی که نه حالّ است در صورت جسمیه و نه محلّ است برای صورت جسمیه، عامل لزوم و مقتضی لزوم است و باعث شده است که شکل لازمه صورت جسمیه قرار بگیرد و این همان تعبیر مصنف است که فرموده اند «عن سبب فاعل مؤثر فیه».

پس سه قسم را مصنف مطرح کرده اند و یک قسم که بنابر توضیحات فخر قسم دوم باشد را مصنف مطرح نکرده اند.

منظور از «الامور التی تکتنف الحامل» صورت نوعیه و عوارض است پس می توان گفت که در عبارت مصنف قسم دوم و فرض دوم نیز آمده است.

شاید منظور فخر رازی این است که به صورت مستقل و صریح صورت نوعیه مطرح نشده است.

علت عدم مطرح کردن این قسم را فخر وضوح این فرض می دانند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: فخر رازی اینگونه گفته است که:

ترکیب برهان این است که اینگونه گفته شود که:

اینکه شکل لازم صورت جسمیه است یا به خاطر خود صورت جسمیه است و یا به خاطر چیزی است که آن چیز حالّ در صورت جسمیه است یعنی صورت نوعیه و یا به خاطر چیزی است که محلّ صورت جسمیه است یعنی ماده و هیولی و یا به خاطر چیزی است که نه حالّ است و نه محلّ است.

و این تقسیمی منحصر است یعنی اقسامش بیش از این اقسامی که گفتیم و یا کمتر از آن نمی شود.

و قسم دوم از این اقسام محذوف است و در عبارت مصنف نیامده است چون واضح است.

عبارت فخر ظاهراً دائر مدار بین نفی و اثبات نیست لذا آن را منحصر بین نفی و اثبات می کنیم.

بیان تقسیم مد نظر فخر به صورت تقسیم ثُنایی:

یا این لزوم به خاطر نفسِ صورت جسمیه است و یا نیست.

و اگر به خاطر نفس صورت جسمیه نباشد یا به خاطر حالّ است و یا نیست.

و اگر به خاطر حالّ نباشد یا به خاطر محلّ است و یا نیست.

و اگر به خاطر محلّ نیز نباشد پس به خاطر چیزی است که نه نفس صورت جسمیه است و نه حالّ است و نه محلّ است.

و ذلك لأن الحال إن كان لازما كان حكمه حكم نفس الجسمية في اقتضاء ما يقتضيه الجسمية و إن لم يكن لازما فيستحيل أن يكون علة لوجود ما هو لازم أعني الشكل

و باقي الأقسام مذكور

علت اینکه قسم دوم ظاهر است این است که:

آنچه که حالّ در صورت جسمیه است یعنی صورت نوعیه از دو حالت خارج نیست.

یا لازم صورت جسمیه است و یا لازم صورت جسمیه نیست.

اگر لازم صورت جسمیه باشد حکمش همان حکم صورت جسمیه است بنابر این اگر صورت جسمیه بتواند لزوم شکل را اقتضا کند، این صورت نوعیه که لازم صورت جسمیه است نیز می تواند لزوم شکل را اقتضا کند.

پس بنابر این فرض، صورت دوم به صورت اول ملحق می شود هر چند به ظاهر جدا است لذا به خاطر این الحاق لازم نیست که فرض دوم را جداگانه ذکر کنیم.

اما اگر صورت نوعیه که حال در صورت جسمیه است، لازم صورت جسمیه نباشد بلکه گاهی بتواند همراه با صورت جسمیه باشد و گاهی نباشد در این صورت، صورت نوعیه اصلا نمی تواند لزوم شکل را اقتضا کند چون چیزی که لازم صورت جسمیه نیست (صورت نوعیه) چگونه می تواند واسطه برای لازم صورت جسمیه (شکل) باشد یعنی وقتی خودش نیست دیگر نمی تواند شکل را اقتضا کند در حالی که شکل دائماً با صورت جسمیه است.

پس بنابر این فرض باید که شکل نیز مانند صورت نوعیه گاهی همراه با صورت جسمیه باشد و گاهی همراه با او نباشد در حالی که ثابت کردیم که شکل دائماً همراه با صورت جسمیه است.

بنابر این اگر صورت نوعیه بخواهد مقتضی شود دو فرض داریم یا اینکه صورت نوعیه لازم صورت جسمیه است که در این صورت فرقی بین فرض اول و فرض دوم نخواهد بود لذا احتیاجی به ذکر فرض دوم به صورت جداگانه نیست.

اما اگر صورت نوعیه لازم صورت جسمیه نباشد اصلا نمی تواند شکل را اقنضا کند لذا اصلاً ذکر آن صحیح نیست.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و اینکه قسم دوم ظاهر است به خاطر این است که این حالّ (صورت نوعیه) اگر لازم صورت جسمیه باشد، حکمش حکم خود صورت جسمیه است در اقتضا کردن آنچه که اقتضا می کند آن را صورت جسمیه.

و اگر این حالّ (صورت نوعیه) لازم صورت جسمیه نباشد، در این صورت محال است که علت وجود چیزی باشد که آن چیز لازم است (یعنی شکل).

به عبارت دیگر مُقتضِی و مُقتضَی باید مثل هم باشند و اگر مقتضِی لازم نباشد، مقتضَی نمی تواند لازم باشد در حالی که شکل که مقتضَی است، لازم است.

و باقی اقسام، در عبارت مصنف مذکور هستند.

تا اینجا کلام فخر رازی بود.

و أقول كلام الشيخ مشعر بأن الأقسام ثلاثة و وجهه أن يقال لزوم الشكل للجسمية إما أن يكون من حيث هي منفردة بنفسها عن المادة و ما يكتنفها أو لا يكون كذلك بل يكون بمداخلة المادة و لواحقها في ذلك اللزوم

و الأولى إما أن يكون لنفس الجسمية أو لشي‌ء ما غيرها و هما القسمان اللذان قيد اللزوم فيهما بانفراد الامتداد بنفسه فهذه ثلاثة أقسام لا رابع لها

و يظهر منه أن تربيع القسمة و حذف أحد الأقسام مما لا حاجة إليه و لا هو مطابق للمتن

خواجه بر فخر اشکال می کنند و می فرمایند که حرف شما تمام نیست و اگر به عبارت مصنف دقت کنیم، اینگونه می یابیم که مصنف از ابتدا سه قسم را مطرح کرده اند و اصلا نحوه ورود مصنف به تقسیم، با نحوه ورود شما متفاوت است و لذا سه قسم را بیشتر مطرح نکرده اند.

مصنف اینگونه وارد بحث می شوند و می گویند که:

صورت جسمیه یا منفرد و تنها است و یا اینگونه نیست یعنی همراه با ماده و عوارض ماده است.

و اگر منفرد باشد یا شکل را عن نفسه لازم دارد یعنی خودش شکل را اقتضا کرده است یا عن سبب فاعل مؤثر فیها لازم دارد یعنی فاعلی از خارج آن را اقتضا کرده است.

پس مصنف به آن نحوی که فخر وارد بحث شده اند، وارد نشده اند و تقسیمشان را به نحو دیگری مطرح کرده اند که با این بیان سه صورت به وجود می آید.

سؤال: چرا مصنف آن فرضی که صورت جسمیه ماده را همراه دارد را تقسیم نکرده اند و نگفته اند که یا همراهش مقتضی است و یا خودش مقتضی است و یا نه خودش مقتضی است و نه همراهش مقتضی است بلکه شیئی از خارج مقتضی است؟

جواب: چون فرض اینکه خود صورت جسمیه مقتضی باشد و یا امری خارجی مقتضی باشد در صورت قبل بیان شده اند و ابطال شده اند لذا لازم نیست که مجدّداً در وقتی که صورت جسمیه همراه دارد آن دو قسم را نیز تکرار کنیم.

پس چون آن دو قسم فرض دوم در فرض اول نیز مطرح شده و ابطال شده اند لذا در فرض دوم آنها را دوباره مطرح نمی کنیم و فقط یک قسم را بری آن ذکر می کنیم.

سؤال: چرا «الامور التی تکتنف الحامل» ذکر شده است و چه لزومی به ذکر آنها است و اگر این امور لازم حامل باشند، ذکر حامل ما را از ذکر آنها مستغنی می کند و اگر لازم نباشند که اصلاً ذکرشان صحیح نخواهد بود.

جواب: این امور همراه با ماده و لازم آن هستند و بر فرض که احتیاجی به ذکر آنها نباشد ولی ذکر آنها غلط نیست بلکه مصنف برای توضیح بیشتر آنها را بیان کرده اند.

پس مصنف برای توضیح بیشتر «الامور التی تکتنف الحامل» را بیان کرده اند هر چند به ذکر آنها احتیاجی نبود.

دقت شود که حرف خواجه این است که هر چند حرف فخر صحیح است ولی مطابق متن مصنف نیست و چون فخر می خواهند عبارت مصنف را شرح دهند پس باید مطابق متن عبارت پردازی کنند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و می گویم که کلام شیخ مُشعِر به این است که اقسامِ مطرح شده در این جا، سه فرض هستند.

و وجه این اقسام این است که گفته شود که:

اینکه شکل لازمه صورت جسمیه است یا از این حیث است که صورت جسمیه بنفسه منفرد و جدای از ماده و مکتنفات ماده (صورت نوعیه و عوارض) است و یا اینگونه نیست بلکه ماده و لواحق ماده در این لزوم مداخله دارند.

و در قسم اول (که صورت جسمیه تنها باشد) این لزوم شکل برای صورت جسمیه یا به خاطر نفس صورت جسمیه است و یا به خاطر چیز دیگری غیر از صورت جسمیه است که مصنف آن را «فاعل» نامیده اند.

و این دو قسم اخیر، دو قسمی هستند که مربوط به آن فرض اند که در آن مصنف امتداد جسمانی را منفرد فرض کرده اند و در آن لزوم را مقید کرده اند به انفراد امتداد بنفسه.

و این بیان محتوی سه قسم است که قسم چهارمی ندارد.

و از این تقسیمی که ما برای عبارت مصنف ذکر کردیم روشن شد که ذکر کردن چهار قسم برای این تقسیم و حذف یکی از این اقسام از اموری است که حاجت و احتیاجی به آن نیست و نه مطابق متن است.

پس دقت شود که شارح حرف فخر را باطل نمی دانند بلکه آن را مطابق با کلام مصنف نمی دانند.

قوله‌ و لو لزمه منفردا بنفسه عن نفسه لتشابهت الأجسام في مقادير الامتدادات و هيئات التناهي و التشكل و كان الجزء المفروض من مقدار ما يلزمه ما يلزم كليته

ابطال فرض اول:

حال مصنف فرض اول از این سه فرض را باطل می کنند.

این فرض به سه بیان باطل می شود.

فرض اول این بود که صورت جسمیه تنها و بدون دخالت فاعل و همراهان مقتضی شکل باشد.

دقت شود که در تمام اجسام صورت جسمیه واحد است و حتی تفاوت مقداری نیز در صورت جسمیه وجود ندارد و بزرگی و کوچکی صورت جسمیه بستگی به ماده آن دارد.

- پس حال که نه ماده و نه فاعل را لحاظ کرده ایم و فقط به صورت جسمیه توجه داریم پس صورت جسمیه واحد است در همه اجسام و حال که واحد است اگر صورت جسمیه مُقتضِی شکل باشد پس باید همه اجسام شکل واحدی داشته باشند در حالی که اینگونه نیست.

- اشکال دومی هم هست که همه اجسام باید مقدار واحدی داشته باشند چون صورت جسمیه مقتضی شکل است و شکل نیز هیئت مقدار است پس باید مقدرا نیز در همه اجسام مساوی باشد.

- اشکال سوم این است که لازمه این فرض این است که هر چیزی که برای جزء یک مقدار فرض شود باید برای کل نیز فرض شود و هر چه برای کل فرض شد باید برای جزء نیز فرض شود چون صورت جسمیه ی جزء و کل واحد است.

اگر به این سه اشکال دقت کنیم می بینیم که هر سه اشکال به یک اشکال بر می گردند و آن این است که:

اگر صورت جسمیه عامل شکل باشد و چیز دیگری دخالت نکند در این صورت چون صورت جسمیه در همه اجسام واحد است لازم می آید که تباینی بین اجسام وجود نداشته باشد یعنی هم شکل و هم مقدار و هم حکم جزء و کل یکی باشد در حالی که در خارج اینچنین نیست.

دقت شود که امتداد جسمانی یا همان صورت جسیمه که به معنای قابلیت امتداد است در همه اجسام واحد است.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: و اگر لازم باشد شکل، امتداد را در حالی که این امتداد منفرد بنفسه است و همراهی ندارد و همچنین این لزوم نیز از نفس امتداد باشد، در این صورت سه تالی فاسد پیش می آید.

باید که تمام اجسام در مقدار امتدادشان یکسان و برابر باشند.

و همچنین لازم می آید که هیئت تناهی و تشکل نیز یکسان باشند.

باید توضیح داده شود که مصنف چرا فرمودند «هیئات التناهی» و نگفتند «تناهی» و اینکه «تناهی» با «تشکل» چه فرقی دارد که در جلسه بعد آن را بیان خواهیم کرد.

و همچنین لازم می آید که آن جزئی که فرض می شود از هر مقداری، آن چه که لازمه آن جزء است همان است که لازمه کل این جسم است.

شرح این متن را در جلسه آینده بیان می کنیم.

نکته: لحوق اعم از لزوم است و لحوق که به معنای عروض است هم می تواند به صورت عروض لازم باشد و هم به صورت عروض مفارق.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo